ونوس امیدوار
«احمدرضا» دو سه روز بدندرد و کمی تب داشت؛ اما از ترس اینکه او را به انجام آزمایش کرونا وادار کنند و نتواند از پس هزینههای آن برآید، سراغ دکتر و درمانگاه نرفت. در نهایت از چند نفر از دوستان و آشنایان خود شنید که مراکز بهداشت بهصورت رایگان تست کرونا انجام میدهند. هر طور که بود، خودش را جمعوجور کرد تا به یکی از این مراکز سر بزند و آزمایش بدهد. وقتی به مرکز مورد نظر رسید، مسئول باجه اطلاعات به او گفت؛ «معمولا مراکز بهداشت برای افراد بالای ۶۵ سال تست رایگان انجام میدهند، البته برای اطمینان بیشتر با بقیه مراکز تماس بگیر، شاید آنجا برای بقیه سنین هم انجام بدهند.»
***
شنیدن این حرف، آن هم با حال و روزی که احمدرضا داشت، مثل پتکی بود که بر سرش فرود آمد. این روزها که اوضاع کار و کاسبی حسابی خراب است و مخارج زندگی به سختی تامین میشود، هزینه آزمایش و درمان و داروی آزاد هیچ جایی در سبد مخارج زندگی او ندارد. با همان حال خراب، خود را به خانه رساند و تلفنی از چند مرکز بهداشت و درمانگاه دولتی سراغ از تست رایگان گرفت. در نهایت دو مرکز به او پاسخ مثبت دادند؛ اما به این شرط که صبح زود قبل از ساعت شش برود و وقت بگیرد تا اگر نوبت به او رسید، در همان روز آزمایش انجام شود؛ وگرنه باز باید منتظر بماند تا روزهای بعد، چون «ظرفیت محدود است و در هر روز فقط برای ۸۰ نفر تست انجام میشود.»
در حالیکه این روزها اکثر کشورهای دنیا، حتی کشورهای در حال توسعه روند واکسیناسیون را پشت سر میگذرانند و یواشیواش به زندگی عادی برمیگردند، در ایران خیلی از مردم برای انجام تست اولیه تشخیص کرونا در تنگنا هستند و خیلیها توانایی پرداخت هزینههای آن و وارد شدن به چرخه درمان را ندارند.
مردم ایران این روزها در حالی پیک پنجم کرونا را پشت سر میگذرانند که هزینههای درمان از هر زمانی سرسامآورتر، داروها نایابتر و از طرف مقابل اوضاع اقتصادی به شدت وخیمتر شده است.
احمدرضا در نهایت به اصرار همسرش، از یکی از دوستان مبلغی قرض گرفت و آزمایش ویروس کرونا را در آزمایشگاه یکی از بیمارستانهای تهران انجام داد. با وجود اینکه او بیمه تامین اجتماعی دارد؛ اما ظاهرا بیمه تنها هفت هزار تومان از هزینه تست ۳۴۵ هزار تومانی را شامل میشود و بقیه را باید خودش بپردازد.
تازه این اول ماجراست؛ متاسفانه جواب تست مثبت است و او باید درمان را شروع کند. سراغ اولین پزشک که میرود، می گوید: «با این علائم و شواهد احتمال درگیری ریه خیلی بالاست، بنابراین باید اسکن ریه انجام شود.» احمدرضا و همسرش وارد هر مرحله درمان که میشوند، بیشتر از هر چیزی نگران هزینهها هستند. به ناچار و پس از کلی از این بیمارستان به آن بیمارستان رفتن و معطلی، در یکی از بیمارستانهای خصوصی و پرداخت ۴۰۰ هزار تومان موفق به انجام اسکن ریه میشوند.
پزشک با دیدن اسکن، به آنها میگوید: «خدا را شکر کنید که تنها ۲۰ درصد ریه درگیر شده و مجبور به بستری نیستی؛ وگرنه در این شرایط باید مثل خیلی از این بیماران پشت در بیمارستانها التماس کنید تا شاید یک تخت خالی پیدا شود. اما برای این مقدار درگیری ریه مجبور به مصرف پنج دوز داروی رمدسیویر هستی؛ هر طور شده آن را پیدا کن تا در اسرع وقت درمان آغاز شود.»
احمدرضا به خیال اینکه دارو را میتواند از داروخانه تهیه کند، همسرش را به داروخانههای اطراف بیمارستان و حتی خانهشان میفرستد؛ اما هرچه بیشتر میگردد، ناامیدتر میشود. خودش را هر طور شده به داروخانه ۱۳ آبان میرساند؛ چون شنیده آنجا تقریبا بیشتر داروهای کمیاب یافت میشود. در شلوغی و ازدحام داروخانه، به یکی از باجهها نزدیک شده و راجع به تهیه دارو سوال میکند، اما در کمال ناباوری میشنود که این دارو دیگر در داروخانهها توزیع نمیشود و فقط باید از طریق بیمارستان یا بازار سیاه تهیه شود.
نگرانی و اضطراب احمدرضا و همسرش چند برابر میشود، آنها از طرفی نگران پیشروی بیماری هستند و از طرف دیگر باید پول هنگفتی پیدا کنند تا بتوانند به دارو دسترسی یابند. آنها دوباره راهی بیمارستانی میشوند که مراحل درمان را در آنجا شروع کردند. در آنجا به آنها میگویند، خانمی که مسئول دادن وقت تزریق داروی رمدسیویر است، جلسه است و باید تا آخر وقت منتظر بمانند. اما بعد از دو سه ساعت انتظار خبری از او نمیشود و میگویند دیگر پایان وقت است و او بعد از جلسه به خانه برگشته و باز باید فردا اول وقت سر بزنید. اما اگر خیلی عجله دارید میتوانید به بیمارستانهای دیگر مانند «نیکان» یا «مسیح دانشوری» هم مراجه کنید شاید آنجا کمکتان کردند.
احمدرضا و همسرش با آن شرایط نامناسبی که دارند، راهی این دو بیمارستان میشوند، اما آنجا هم پاسخ منفی دریافت میکنند؛ زیرا که براساس مقررات بیمارستان، بیماری که قرار است این داروی کمیاب را دریافت کند، حتما باید توسط پزشکان همان بیمارستان ویزیت شود. در واقع تمام مراحل تشخیصی دوباره انجام شود تا شاید امکان دریافت دارو را داشته باشند.
آنها حالا که دیگر کاملا ناامید وخسته شدهاند، به فکر تهیه دارو از بازار سیاه میافتند، با یکی از دوستانشان تماس گرفته و از او میخواهند هر طور شده کمکشان کند.
«فرید» یکی دو تا از دلالهای دارو را میشناسد، با اولین آنان که تماس میگیرد، در کمال ناباوری میشود که بله دارو موجود است؛ اما ایرانی این دارو حدود یک میلیون و دویست هزار تومان و خارجی آن دو میلیون و پانصد هزار تومان است. فرهاد سراغ دلال دوم میرود، او هم اعلام میکند بله دارو را دارد؛ اما چون تقاضای آن این روزها بسیار بالا رفته است، قیمتها لحظهای تعیین میشود و باید هرچه سریعتر اقدام کند؛ چون تا یکی دو ساعت دیگر شروع قیمت از یک میلیون و پانصد هزار تومان است.
او وقتی سوال میکند: «این داروی کمیاب که در داروخانههای اصلی شهر یافت نمیشود، چطور به دست شماها میرسد؟» با این پاسخ مواجه میشود: «این داروها بیمارستانی است و معمولا بخشی از دارویی که بیمارستانها داده میشود و حتی قبل از اینکه تحویل بیمارستان شود، توسط واسطهها از چرخه توزیع خارج شده و روانه بازار آزاد میشود. این وسط هم یک پولی گیر آن واسطهها می آید و هم نصیب ما میشود. زندگی است دیگر، باید یک طوری بگذرد.»
فرید وقتی قیمت دارو و هزینه تزریق روزانه آن را که حداقل حدود یک میلیون تومان است، به احمدرضا و همسرش میگوید، آنها پا پس میکشند و تصمیم میگیرند دوباره فردا به همان بیمارستان بروند و با خواهش و التماس هر طور شده، برای تزریق دارو وقت بگیرند. در نهایت در آخر وقت روز دوم تلاشها و گریههای همسر احمدرضا به ثمر میرسد و یک تخت خالی در بخش اورژانس بیماران کرونایی نصیب آنها شده و موفق به دریافت اولین دوز دارو، البته به شرط پرداخت هزینه یک میلیون تومانی آن میشوند.
پنج دوز داروی رمدسیویر احمدرضا تمام شده است و اما بیماری هنوز دست از سر او برنداشته و همچنان در حال گذراندن دوران نقاهت است. همین یک هفته دست و پنجه نرم کردن با کرونا، حدود ۱۰ میلیون تومان برای آنها هزینه در بر داشته است. با اینکه دکتر به آنها توصیه کرده پس از اتمام پنج دوز داروی رمدسیویر، باید مجدد اسکن ریه انجام شود تا نسبت به کنترل بیماری مطمئن شوند، اما دیگر پرداخت هیچ هزینهای برای آنها امکانپذیر نیست؛ زیرا که تا همین جا هم بخشی از هزینه درمان از طریق قرض و بخشی از طریق فروش انگشتر طلای همسرش تامین شده است. به همین دلیل، آنها تصمیم گرفتند بروند خانه و بقیه دوران بیماری را با همین داروهای معمولی، انواع دمنوشها و سایر «توصیههای ارزان قیمت» بگذرانند.
قصه ابتلای احمدرضا به بیماری کرونا، تنها یکی از قصههای تلخی است که این روزها در کشور شاهد آن هستیم، به گفته یکی از پزشکان، بسیاری از بیماران فقط با او تماس میگیرند و با التماس میخواهند تا برایشان تلفنی دارو تجویز کند؛ زیرا توان پرداخت هزینههای تست و سایر مراحل تشخیصی و حتی درمانی را ندارند.
به گفته «جمشید» اوضاع در شهرستانها و روستاها از این هم خرابتر است. خیلیها بیماری را به فقط به حساب سرماخوردگی میگذارنند و اصلا سراغ درمان نمیروند، به همین علت است که حالا حالاها نمیتوان انتظار داشت زنجیره این بیماری مسری و خطرناک در ایران قطع شود؛ زیرا که از یک طرف فقر اقتصادی بیداد میکند و بسیاری جرات پا گذاشتن به مراکز درمانی را ندارند و از طرف دیگر فقر فرهنگی هم به این مساله دامن زده و باعث شده برخی از مردم نسبت به مسئولیت خود در قبال این بیماری، شانه خالی کنند. واکسیناسیون عمومی هم که چشمانداز چندان امیدوارکنندهای ندارد.
در هیاهوی نزدیک شدن به پایان دولت «روحانی» و شروع دولت «رییسی»، نتیجه مذاکرات هستهای و در میان اعتراضات مردم خوزستان به بیآبی و سوءمدیریت، نمیتوان از درد بسیاری از مردم در تامین هزینههای کمرشکن درمان بیماری کووید-۱۹ غافل شد. رنج هزینههای درمان بر درد بیماری افزوده است و کماکان فریادرسی برای اقشار کمبرخوردار وجود ندارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر