صبح روز اول مرداد ۱۴۰۰، ساعت حوالی پنج صبح بود که «آرتین ایراننژاد» به ایران رسید و هر آنچه از پیکر کودکانهاش باقی مانده بود، به «سردشت» منتقل شد و همان شب با حضور جمعی از اقوام و اهالی، در خاک آرام گرفت.
آرتین ششم آبان ۱۳۹۹ به همراه خانوادهاش، وقتی میخواستند از شمال فرانسه خود را به بریتانیا برسانند، غرق شد. پیکر او پس از مدتها شناور ماندن در دریا، توسط ماموران پلیس نروژ پیدا شد و آنها توانستند پس از پنج ماه هویتش را تایید کنند.
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ بود که پلیس نروژ اطلاع داد هویت آن کودک ۱۵ ماهه متعلق به آرتین است. آنها پس از انجام آزمایشهای لازم، او را به دستان «نهایت»، خاله «شیوا»، مادر آرتین سپردند که در همان کشور زندگی میکرد و در روند تایید هویت نقش داشت.
بنا به تشخیص خانوادههای پدر و مادر کشته شده آرتین، پیکر او به ایران منتقل شد تا در کنار خانوادهاش آرام گیرد.
«رسول» و شیوا، پدر و مادر سه کودک بودند؛ «آنیتا» ۹ ساله، «آرمین» شش ساله و «آرتین» ۱۵ ماهه. سهشنبه شب ششم آبان بود که همه آنها از شمال فرانسه به تشخیص قاچاقبر سوار بر قایق شدند تا به مقصد خود برسند. پاییز بود و امواج دریا اوج میگرفتند. در آن شب، ارتفاع امواج بین یک تا دو متر بود؛ موقعیتی که گفته میشود برای حرکت در کانال «مانش» نامناسب است. اما قاچاقبر آنها را به همراه تعدادی دیگر از مسافران که بیشتر آنها هم از اهالی سردشت بودند، سوار بر قایق، در دریا رها کرد.
موجها اوج گرفتند و به قایق کوبیدند و قایق واژگون شد. خانواده ایراننژاد همه جان باختند. پیکرهای چهار عضو خانواده پیدا شدند اما خبری از آرتین نبود. شاید تا تعیین هویت پیکر او، خانوادهها همچنان امیدوار به معجزهای بودند که از یک خانواده پنج نفری، عضوی به یادگار بماند. اما چنین نشد و آرتین هم پس از مدتها سرگردانی در آب، جانش را از دست داد. تصاویری که پلیس نروژ منتشر کرد، لباسی بود که آرتین در عکسهای منتشر شده از او بر تن داشت.
پیکرهای اعضای خانواده ایراننژاد جمعه ۲۳ آبان ۱۳۹۹ با هواپیمایی که به ایران میرفت، به خاکی بازگشتند که یک روز در آرزوی زندگی بهتر از آن گریخته بودند. آنها ۲۴ آبان ۱۳۹۹ به خاک سپرده شدند. مانده بود پیکر آرتین تا جمع آن خانواده زیر خاک به هم بپیوندند. آرتین اول مرداد ۱۴۰۰ در همان سردشت کنار خانواده خود آرام گرفت.
رسول، پدر خانواده کارگر بنا بود و شیوا، مادر آن سه کودک کشته شده هم در کودکی کار میکرد. آنها به هزار زحمت سه فرزند خود را در منطقه محروم سردشت بزرگ کرده بودند و در نهایت برای آن که آیندهای غیر از آن چه خود داشتند، برایشان ایجاد کنند، راهی مقصدی دیگر شدند. آنها میخواستند خود را به بریتانیا برسانند. وارد دنیای پناهجویی شدند که با وجود همه مشکلات و سختیها، به نقل از خانواده شیوا، امیدوارانه تحمل میکردند تا رویایشان برای فرزندانشان به حقیقت بپیوندد. اما پیکرهایشان به ایران بازگشت.
در آن سفر بیبازگشت، پیکرهای «یوسف خضری» و «شورش سوری» همچنان سرگردان در جهان است. پلیس فرانسه از یافتن آنها ناامید شده بود. هر دو آنها هم از اهالی سردشت بودند.
سردشت یکی از شهرستانهای مرزی آذربایجان غربی است که بیکاری در آن بیداد میکند و بالاترین نرخ بیکاری را در استان آذربایجان غربی دارد.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، بیکاری و مهاجرت بزرگترین معضلات این منطقه از ایران هستند. کولبری یکی از راههای تامین معیشت مردمان این منطقه است که آنهم زیر فشار امنیتی جمهوری اسلامی، خطر جانی دارد. هر از گاهی خبری از کشته شدن و تیراندازی ماموران مرزی به سوی آنها منتشر میشود. بسیاری اگر جان سالم به در ببرند، ممکن است برای همیشه زخم تحمیل فقر و بیکاری را که به جای گلوله بدل شده، بر تن و روان خود حمل کنند.
حالا تابستانِ اهالی سردشت با به خاکسپاری آرتین به نیمه رسید؛ در شبی داغ، به سوزندگی داغ فرزند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر