عروسکی که قرار است نقش دختر ۹ ساله پناهجوی سوری را ایفا کند، میخواهد ۱۲ هفته از ترکیه تا بریتانیا راه برود تا بیانگر مسیری باشد که پناهجویان در پی به دست آوردن امنیت و آرامش میپیمایند؛ مسیری که مملو از خشونت و تحقیر است و به کرامت انسانی آنها ضربه میزند.
گذشتن از مرزهایی که پلیسهای مسلح بسیاری مقابلشان صف کشیدهاند، آنها را مورد ضرب و شتم و خشونت کلامی قرار میدهند، زندگی در کمپها، جنگلها و خیابانهایی که حداقل امکانات زندگی یک جاندار را ندارند و در اختیار قاچاقچی انسان قرار گرفتن که در ازای پول دریافتی، زندگی آنها را در اختیار خود دارد، تنها گوشهای از این مسیر پرخطر است.
همانطور که صلیبسرخ بارها در گزارشهای خود عنوان کرده است، پناهجویان آسیبپذیرترین قشر جامعه انسانی هستند و حتی از بیخانمانهایی که در گوشهوکنار شهرهای محل زندگی خود میبینیم هم بیشتر در معرض خطر و فلاکت قرار دارند. اما تصمیمگیری درباره سرنوشتشان، اگر بتوانند خود را به مقصدی هم برسانند، در اختیار سیاسیونی است که زیر کولرهای اتاقشان، بحث میکنند که پذیرفتن چند نفر از این آسیبدیدهها به نفع آنها است.
***
«یک دختر کوچک؛ یک امید بزرگ» عنوان پروژه پیادهروی یک عروسک است که نام او را «امل» در نظر گرفتهاند، به معنای «آرزو». امل قرار است مادرش را پیدا کند تا بلکه بتواند زندگی خود را از نو آغاز کند. اما آیا جهان چنین اجازهای به او میدهد؟ آیا او در این مسیر که عبور از آن غیرممکن به نظر میرسد، به آرزوی خود میرسد؟ او قرار است ۱۲ هفته پیاده از جنگلها، شهرها و روستاها بگذرد تا بلکه بتواند توجه عمومی را به املهای بسیاری که در این مسیر قرار دارند، جلب کند؛ تا شاید جهان دستهایش را از گوشهایش برای شنیدن صدای پناهجویان بردارد.
این پروژه هنری قرار بود بین ماههای آوریل و جولای اتفاق بیفتد. اما به خاطر شیوع ویروس کرونا، عملی شدن آن به تاخیر افتاد. حالا دستاندرکاران آن میگویند ۱۲ هفته، از ۲۷ جولای، از شهرها و روستاهای ترکیه آغاز خواهد شد.
امل باید هشت هزار کیلومتر پیادهروی را از مرزهای ترکیه و سوریه آغاز کند تا به مقصد رویایی پناهجویان، یعنی بریتانیا برسد؛ مسیری که در آن صدها پناهجو جان خود را از دست داده یا ناپدید شدهاند.
قرار است امل در مسیر پناهجویی و یافتن مادرش، در شهرهای مختلف با اجراها و رویدادهای مختلف، جلب توجه کند. او سه متر و نیم قد دارد و به گفته کارگردان هنری این پروژه به نام «امیر نیزار زوابی»، میخواهد اجرای شادی داشته باشد؛ شاید همانچیزی که کودکان در مسیر پناهجویی، قاچاق انسان و گذشتن از مرزها از دست میدهند: «این یک راهپیمایی توام با بدبختی نیست، یک راهپیمایی افتخارآمیز است.»
اشاره کارگردان هنری این پروژه به همان میپردازد که پناهجویان در این مسیر فلاکتبار، در مواجهه با خشونتهای بسیار چنان آسیب میبینند که انگار جز «بدبختی» چیزی ندارند. اما هرکدام از آنها ظرفیتهای بالقوهای دارند و باید توانمندیهای خود را دوباره به دست آورند؛ پناهجویانی که در زندگی پیش از هجرت، مثل هر انسان دیگری، توانا بودهاند و قرار نیست آنگونه که جهان به آنها مینگرد، انسانهایی باشند که نادیده گرفته میشوند.
در همین دوره شیوع ویروس کرونا، وقتی جهانیان از مدیریت بازمانده بودند، بسیاری از کشورها فراخوان دادند تا پناهجویانی که حتی مدارک قانونی ندارند، به تیمهای پزشکی، پرستاری، آموزشی و کمکرسان بپیوندند زیرا جهان به خوبی میداند که هر انسانی توانمند است. اما آنچه به پناهجویان تحمیل شده، احساس نادیده گرفته شدن است.
در این پروژه، تقریبا ۲۵۰ سازمان هنری و حقوق بشری مشارکت دارند و بیش از ۸۰ برنامه در مسیر و کشورهایی مثل ترکیه، یونان، ایتالیا، فرانسه، آلمان، بلژیک و بریتانیا تدارک دیده شده است؛ به عنوان مثال، امل در «آتن»، پایتخت یونان، دوست پیدا میکند و با هم در شهر به گشت و گذار میپردازند. او وقتی به «ناپل» میرسد، با این که خسته است، صدها رقصنده و نوازنده را با خود همراه میکند. امل در «کلن» آلمان شیرینی «پای سیب» میان افراد مسن تقسیم میکند و به داستانهای آنها که روایت روزگارشان پس از جنگ جهانی دوم است، گوش میسپارد.
او به پاریس هم میرسد و در محیط خارج از «موسسه جهان عرب» با هنر سایه و موسیقی، چادری برپا میکند به نشانه «خانه» و وقتی به «کاله» میرسد، به تنهایی در خیابانها قدم میزند: «انگار هیچکس منتظر او نیست.»
کاله شمالیترین شهر فرانسه و آخرین ایستگاه قبل از رسیدن به بریتانیا است؛ شهری که دورتادور آن حصار آهنین کشیده شده است و به شدت کنترل میشود. دوربینهای مراقبتی چشم ناظر زندگی پناهجویان در جنگها و مرزها هستند و پلیس هر ماه چادرهای پناهجویان را جمعآوری میکند، آنها را با خود به کمپها میبرد و اثر انگشت [درخواست پناهندگی] میگیرد تا به خیال خودش مانع عبور آنها از «کانال مانش» و رسیدنشان به بریتانیا شود.
اما روز و شب، قایقها پناهجویان را میان امواج گاه آرام و گاه خروشان به مقصد میرسانند و کامیونها حامل مهاجرانی هستند که انگار آخرین مرحله از این سفر را از سر میگذارنند. البته اگر جان سالم به در ببرند. در سال ۲۰۱۸، روزنامه «گاردین» لیستی از پناهجویانی منتشر کرد که در مسیر پناهجویی جان خود را از دست دادهاند. طبق این لیست، از سال ۱۹۹۳ تا می ۲۰۱۸، دستکم ۳۴ هزار و ۳۶۱ انسان اینچنین جان باختهاند.
امل اما به بریتانیا میرسد و تولد ۱۰ سالگی خود را در لندن برگزار میکند. قرار است کودکان بسیاری از سراسر لندن در این جشن او را همراهی کنند. امل پیش از آن که به شهر مقصد خود، یعنی «منچستر» برسد، از «آکسفورد»، «شفیلد»، «کاونتری» و «بیرمنگام» میگذرد و در نهایت سفر خود را در منچستر با یافتن مادرش به پایان میبرد.
در مسیر پناهجویی، کودکان بسیاری هستند که از خانوادههای خود جا میمانند، آنها را از دست میدهند یا به تنهایی راهی این سفر شدهاند. گاه هم هر کدام از اعضای خانواده در کشوری مستقر میشوند که قرار است سیاسیون برای آینده آنها تصمیم بگیرند؛ کودکانی که ماههای عمر خود را به جای بازی کردن، شاد بودن و تحصیل، در رویارویی با خشونتهای مختلف گذراندهاند و هرکدام حامل حافظهای هستند که ممکن است تا سالهای بسیاری آنها را رها نکند.
امل قرار است روایت متفاوتی از این کودکان ارایه دهد که به مقصد میرسند، در مسیر مورد خشونت قرار نمیگیرند، جوامع انسانی آنها را میپذیرند و با ایشان به مهربانی و انسانیت برخورد میکنند.
امل شاید آرزویی باشد که روزی به حقیقت میپیوندد و جهان به راستی، آغوش خود را برای پناهجویان میگشاید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر