سروش نوازی، شهروندخبرنگار، تهران
به جای اسم، هر کدام یک رنگ دارند؛ از زرد قناری و مغز پستهای گرفته و آبی و صورتی. با همین رنگها برای مخاطبان صفحه اینستاگرامشان معرفی میشوند تا حریم شخصیشان حفظ شود. مادرشان نوشته. روبانهایی به همین رنگ به هر کدام از بچهها داده میشود و به وسایل شخصی خود میچسبانند تا با وسایل بچههای دیگر قاطی نشود. در قسمت معرفی صفحه اینستاگرامشان نوشته شده: «روزنوشتههای مادر ۱۵ دختر، اینجا قطعهای از بهشت است با فرشتگانی رنگارنگ»
«طلیعه مهر طاها» یک مرکز شبهخانواده و خانه ۱۵ دختر ۴ تا ۹ ساله است که توسط بهزیستی یا اورژانس اجتماعی به این مرکز معرفی شدهاند.
***
مرکز خیریه «طلیعه مهر طاها» یک مرکز شبه خانواده مردمنهاد است که مثل تمام شبهخانوادهها زیر نظر بهزیستی فعالیت میکند؛ اما هزینههای آن توسط خیرین تامین میشود.
بچههایی که در خانه «طلیعه مهر طاها» هستند، کاملا به شرایط خودشان واقف هستند و آن را پذیرفتهاند. مربیان آنها میگویند اگر اینچنین نبود، هم به لحاظ روحی ضربه میخوردند و هم آمادگی فرزندخوانده شدن را نداشتند.
سرپرستی بچههای این مرکز به طور مستقیم نمیتواند در اختیار کسی قرار بگیرد؛ چون مثل تمامی مراکز شبهخانواده زیر نظر بهزیستی است. خانوادهها برای فرزندخواندگی از این خانه، باید ابتدا در سایت بهزیستی ثبتنام کنند و در مراحل تحویل فرزند، اگر شرایطشان با شرایط یکی از بچههای «خانه طلیعه» سازگاری داشته باشد، بالطبع خانواده از طرف بهزیستی به مرکز معرفی میشود و پس از آشنایی با بچه و طی کردن مراحل قانونی فرزندخواندگی صورت میگیرد.
روزهای خداحافظی بچههایی که خانوادهشان را پیدا میکنند، یکی از عجیبترین روزهای «طلیعه مهر طاها» است. اشک دلتنگی، شادی، لبخند و غم انگار دست به دست و کنار هم ایستادهاند. مادر خانواده در یکی از پستهایش رفتن سبز مغز پستهای را شرح داده و در بخشی از اندوه کودکان دیگرش نوشته است: «وقتى داشتم برايشان مقدمهچينى مىكردم تا بگويم مغزپستهاى دارد مىرود، بين هر دو جملهام يكى با گريه و يا با غصه صدا به اين سوال بلند مىكرد كه داره مىره خونهشون؟ داره مىره؟ و من بىتوجه به سوال سعى مىكردم، قصهسرايى كنم، مسخره بازى در بياورم و هزار كار بكنم تا ذرهاى از غصه آنهايى كه ماندهاند كم كنم و خدا مىداند حالا تا چند روز بايد تركشهاى اين اتفاق را در رفتار دخترها ببينيم و چشم روى هم بگذاريم و به هر طريق ممكن سعى كنيم آرامشان كنيم و در دلشان اميد بگذاريم. اميدى كه براى بعضىهايشان ممكن است هيچ وقت به ثمر ننشيند.»
اودر بخش دیگری از این پست داستان غمانگیزتری روایت کرده است. داستان دختری که هر روز منتظر است تا مادرش که خودش او را به بهزیستی سپرده برگردد و او را با خود به خانهشان ببرد: «فرزندان شبهخانوادهها همگى نيازمند سرپرست هستند؛ يعنى يا بىسرپرست و يا بدسرپرست هستند كه به نظر من اوضاع دسته اول بهـتر است؛ چون هم تكليفشان با خودشان مشخص است و هم اين كه زودتر در پروسه فرزندخواندگی قرار مىگيرند. اما امان از دختربچهاى كه مادرش با دستان خودش او را به بهزيستى تحويل داده و قول داده كه به او تلفن مىكند و مىآيد دنبالش و الان معلوم نيست كجاست و تلفنش خاموش است و هيچ ردپايى ندارد و ما بايد روزى صد بار و هر بار يك جور دخترك را سر بدوانيم و بگوييم تلفنش خاموش است، لابد كار مهمى دارد، لابد دستش بند است و صد تا لابد بىخود و گولزنک ديگر كه هيچكدام ذرهاى قلبش را آرام نمىكند و براى همين است كه تا ولش مىكنى يا بالاى درخت است، يا ميز و كمد و يا پشت بام.»
دستاندرکاران این خانه شرایط سختی برای دیدار خیرین با بچههایشان دارند. یکی از همکارانشان میگوید، مجموعه به این نتیجه رسیده که ضرر دیدار با خیرین برای بچهها بیشتر از منفعت آن است: «برای اين بچهها پيشبينىپذيرى مهمترين موضوع است. يعنى بايد بدانند امروز در خانههايشان چه خبر است. اينكه خيرى در خانه را بزند و يك بسته شكلات بياورد و اصرار داشته باشد، خودش شكلاتها را به بچهها بدهد؛ خواستهای بسيار غيرمنطقى است. چون اولا اين مادر خانه است كه مىداند بچهاش كى بايد شكلات بخورد و يا اصلن نخورد و دوم اینکه ورود فرد غريبه مثل اين مىماند كه شما در خانه خودتان نشستهايد و يك دفعه مىبينيد يكى از اين در وارد شد و رفت اين طرف و آن طرف؛ در حالى كه شما اصلا نمىدانيد چه كسى است... پس اين كار پيشبينىپذيرى كودكان را دچار خدشه مىكند و هرقدر تعداد افراد داخل خانه محدودتر و زمانبندى حضورشان مشخصتر باشد؛ آرامش كودكان خانه هم بيشتر است. دليل بعدى اين است كه اين كودكان به دليل گذشته پرآسيبى كه داشتهاند؛ سريع دلبسته مىشوند و شمايى كه چند بار مىآيى و بعدش سرت شلوغ مىشود و يا به هر دليل ديگرى نمىآيى؛ بايد بدانى كه با اين كار، يك حفره عميق در روح و جان اين كودكان ايجاد مىكنى كه پركردنش كار هر كسى نيست. كودك احساس مىكند كه بسيار بىارزش و نخواستنى است و براى همين است كه هر كسى مىآيد و او را دوست دارد، مىگذارد و مىرود. او اين موضوع را ابتدا در خانواده خودش و بعد احتمالا در خانواده فرزندپذير (براى آنهايى كه به هر دليلى از فرزندخواندگى بازپس فرستاده مىشوند) و بعدتر از سوى مربىها يا خيرينى كه خانه را ترک مىكنند؛ تجربه مىكند.»
راههای همراهی به این موسسه تنها کمک نقدی نیست. افراد میتوانند با تخصصهای گوناگون در صورت نیاز و تمایل با این خانه همکاری کنند. در پیج اینستاگرام موسسه هر از گاهی پست هایلایت «کمک به ما» بهروز میشود. مثلا اگر ماشین موسسه که وسیله حمل و نقل بچههاست، خراب شود؛ از مکانیکها کمک میگیرند. اگر قسمتی از دیوار کاغذ دیواری بخواهد، از آدمهای کاربلد کمک میخواهند. از پزشکان اطفال و دندانپزشکانی که تمایل به کمک داوطلبانه دارند، دعوت میکنند تا وضعیت سلامت کودکان را چک کنند. یا اگر برای نظافت یا خرید مایحتاج احتیاج به کمک داشته باشند، آگهی میدهند.
بهروز یکی از دنبالکنندگان این صفحه است که برای یک کار خدماتی داوطلبانه به خانه بچهها سر زده است؛ او میگوید: «مدت کوتاهی برای این خانه یک کار خدمتی انجام دادم؛ اما واقعا به نظرم بچهها شبیه یک خانواده بودند. مثلا آن روز یادم میآید که داشتند همراه مربیهایشان توی آشپزخانه غذا درست میکردند. فکر کنم الویه درست میکردند، خیلی برای من جالب بود.»
بچههای این خانه یک روز در هفته کنار هم غذاهای ساده درست میکنند. اسم این برنامه را گذاشتهاند؛ «کدبانوی کوچک». الویه، سالاد ماکارونی، پاستا و یا فیله سوخاری از غذاهایی است که در روزهای آشپزی در کنار هم درست میکنند و با لذت میخورند.
کاشت گیاه یکی دیگر از فعالیتهایی است که دختران «طلیعه مهر طاها» با عشق انجام میدهند. بهروز میگوید: «من واقعا دوست دارم کوکی به سرپرستی بگیرم؛ اما طبق قانون به مرد مجرد بچه نمیدهند. من هم راستش تمایلی به ازدواج ندارم.»
در قانون بهزیستی اولویت فرزندخواندگی به ترتیب، ابتدا برای خانوادههایی که بچهدار نمیشوند و بعد خانمهای مجرد بالای سی سال و سپس خانوادههایی که بچه دارند و تمایل به پذیرش فرزندخواندگی دارند، لحاظ میشود.
«ماهور» فوق لیسانس جامعهشناسی دارد و از نزدیکان به خانه «طلیعه مهر طاها» است. او در مورد این خانه میگوید: «اصول تربیتی و رفتار با دختران در این خانه بسیار درست است و به لحاظ شخصیتی، بچهها از میزان سلامت روان بالایی برخوردارند؛ به دلیل اینکه جلسات روانکاوی و روانپزشکی در این مرکز به صورت مداوم و خصوصی برای بچهها انجام میشود. البته هنوز هم همین جلسات و تامین هزینههای آن پررنگترین نیاز مرکز است و کسانی که قصد کمک دارند، میتوانند از طریق تامین هزینههای مالی جلسات روانکاوی و روانپزشکی که برای جلسات بیرون مرکز هزینه هر جلسهاش صد و بیست تا صد و پنجاه هزار تومان است و یا در صورتی که تخصصشان این رشتهها است، به خانه طلیعه کمک کنند.» ماهور این طور صحبتهایش را ادامه میدهد و میگوید: «اما یک مشکل بزرگتر وجود دارد و آن وابستگی این شبهخانه به سیستم دولتی یا همان سازمان بهزیستی است. کاش سازمان بهزیستی برای آینده این بچهها فکری میکرد یا اختیارات این شبهخانهها در واگذاری بچهها بعد از سن مشخصی آنقدر محدود نبود که بچهها مجبور نباشند، در صورت عدم فرزندخواندگی چند سال یکبار دو ستان و خانواده خود را رها کنند و به محیط جدید دیگری بروند؛ چون این موضوع به شدت امنیت روانی بچهها و مخصوصا دختران را به خطر میاندازد و البته این همه ماجرا نیست.» ماهور در پایان صحبتهایش میگوید: «خود سازمان بهزیستی و بالطبع خانههایی مثل خانه طلیعه، ذهنیت کاملی نسبت به آینده هیچکدام از این بچهها بعد از هجده سالگی و در صورتی که به فرزندخواندگی پذیرفته نشده باشند، ندارند. باید از خانه بروند و یک حمایت مالی محدودی در حد بضاعت و توان بهزیستی و زیر مجموعههایش از آنها میشود؛ در صورتی که واقعا دختر هجده ساله توانایی اداره خود و زندگیاش را دارد؟!»
باوجود تمام نظارتهایی که از طرف کارشناسان بهزیستی در مورد صلاحیت خانوادههایی که برای فرزندخواندگی اقدام میکنند، انجام میشود؛ اما باز هم تعداد خانوادههایی که چند ماه بعد از تحویل فرزند بنا بر دلایل مختلف، پشیمان میشوند و کودک را به بهزیستی و یا شبهخانهها بر میگردانند، اصلا کم نیست و این کار تاثیر بسیار مخربی در روان کودکان دارد. داستان یکی از این کودکان که بعد از شش سال یک شب به این خانواده برگشته، یکی از تکاندهندهترین پستهای اینستاگرامی این خیریه است: «خاطر تمام آن شش سالى كه به آن خانه و امكاناتى كه از حد معمول جامعه هم بسيار بيشتر بوده؛ عادت كرده بود، روزگار پس از بازگشت به دخترك بسيار سخت مىگذرد. همه چيز برايش عادى است. هيچ چيزى خوشحالش نمىكند. حتا در گردشهاى بيرون از خانه هم با ديگر دخترها همراه نمىشود. يك گوشه براى خودش كز مىكند و در فكر فرو مىرود. خودش را متعلق به اينجا نمىداند، اصلا خودش را متعلق به هيچ جا نمىداند.»
دستاندرکاران این موسسه از خیرین میخواهند که برای کمک به موسسه به ادارهکنندگان آن اعتماد بیشتری داشته باشند و به جای خریدن هدایای گران قیمت به خرجهای ضروری این موسسه مردمنهاد کمک کنند. «اعتماد سعید» مسئول فنی این مرکز در یکی از مصاحبههایش در اینباره توضیح مختصری میدهد: «بچههای ما با یک آبنبات چوبی به همان اندازه خوشحال میشوند که از یک عروسک گرانقیمت. پس بهتر است اگر خیّری قصد خوشحال کردن آنان را دارد، به یک هدیه ارزانقیمت اکتفا کند و بقیه پول را صرف مخارج اصلی از جمله قبض برق، کتب کمک درسی، میوه و سبزیجات و ... نماید.»
مطالب مرتبط:
خانه عماد؛ خانه امید کودکانی با پیوند مغز استخوان
بانک گیسو؛ چرخه عشق برای آنها که سرطان موهایشان را میگیرد
خیریه حکیمی، قدیمیترین یتیمخانه مردمنهاد دختران در تهران
محام، یک خیریه غیردولتی: مردمی که خودشان هوای یکدیگر را دارند
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر