باقر ابراهیمی؛ کابل
بیش از ۶۰ جان نوجوان تشنه تحصیل و آگاهی که بیشترشان دختر بودند، روز شنبه ۱۸ ثور (اردیبهشت) در پی بمبگذاری در کابل، مقابل مکتب [مدرسه] «سیدالشهدا» در منطقه «دشت برچی» کشته و دستکم ۱۵۰ کودک زخمی شدند. شبکههای اجتماعی و رسانهها پر شدند از تصاویر تنهای خونین دهها کودک و خانوادههایشان که سرگردان، به دنبال جسد یا خبری از سلامت آنها میگشتند. صبح روز یکشنبه ۱۹ ثور، پیکرهای کشتههای این بمبگذاری کنار هم به خاک سپرده شدند و «محمد اشرف غنی» رییسجمهوری افغانستان در پی این فاجعه روز سهشنبه ۲۱ ثور را «عزای عمومی» اعلام کرد.
طبق گزارش «طلوع نیوز» بیشتر دانشآموزان جانباخته از «خانوادههای نادار» [تهیدست] بودند و زخمیهای این انفجار در دوازده بیمارستان تحت درمان قرار دارند.
اما بر خانوادهها چه گذشت؟
***
کلاسهای درس تمام شده بود و قرار بود آن دختران و پسران دانشآموز به محیط امن خانواده بازگردند؛ اما سه انفجار پیدرپی، جان نوجوان آنها را گرفت و جامعه افغانستان و مدافعان حقوق بشر را به سوگ نشاند. بدنهای ایشان خونین کنار هم روی زمین افتاد و دهها کودک هم به بیمارستان منتقل شدند. در این میان خانوادههای قربانیان سراسیمه به دنبال فرزندان خود بودند؛ صدایشان میزدند، از هم سراغشان را میگرفتند و کولهپشتیها، کتابهایی پر از خون و کفشهای کودکان کشته بود که گوشهای تلنبار میشد.
«عاطفه» تنها چهارده سال داشت که قربانی این حمله تروریستی شد؛ دانشآموزی کلاس هفتم که برادرش در پی انفجار بمب، کولهپشتی و چادر نیمسوختهاش را خونین، جلوی در مدرسه پیدا میکند. «حمیدالله» برادر بزرگ عاطفه، در حالیکه نگاهش گاه به ناکجا خیره میماند، برای «ایران وایر» با بغض، آن لحظههای سنگین را روایت کرد.
حمیدالله در دکان نشسته بود که ناگهان صدای انفجار، آرامش را بر هم زد و دودی غلیط از محیط مدرسه به هوا برخاست: «نیم دقیقه نگذشته بود که انفجار بعدی اتفاق افتاده و سرگ [جاده] بسته شد. مردم به سمت مکتب هجوم بودند؛ زن، مرد، پیر و جوان به آن سمت میرفتند و دانشآموزان خونین و زخمی با صدای بلند گریه میکردند. به سمت مکتب دویدم. همهجا را خون گرفته بود. خواهرم را نیافتم.»
حمیدالله با عجله و نفسزنان خود را به خانه رساند؛ بلکه عاطفه را سالم کنار خانواده پیدا کند. اما خبری از او نبود. هر لحظهای که میگذشت، اضطراب و نگرانی، نفسش را بیشتر بند میآورد. دوباره به سمت مکتب رفت و در میان دود و خون، کتابهای پاره و کولهپشتیهای سوخته و تکه شده، به دنبال خواهرش میگردد. در جستوجو بود که ناگهان کولهپشتی و چادر نیمسوخته عاطفه، میان وسایل به جای مانده از قربانیان، نگاهش را خیره میکند و شوکه میشود.
هنوز نمیخواست باور کند، هرچند که انگار ناقوسهای شوم در مغزش به صدا درآمده بودند: «کولهپشتی به چادر سفید خواهرم چسبیده بود. به سمت نزدیکترین بیمارستان دویدم تا بلکه عاطفه را پیدا کنم. ساختمانهای مسکونی تخریب شده بود و شیشههای روی دختران دانشآموز ریخته بود. دریای خون به پا شده بود. فکر میکردم عاطفه هم زخمی شده است.»
حمیدالله تا بیمارستان میدود. تا لحظهای که قدم به بیمارستان میگذارد، ۵ کشته و ۱۵ زخمی به آنجا منتقل شده بود. جرات نداشت با خواهرش روبهرو شود. برای همین قبل از هر کاری، لیست زخمیها و جانباختهها را بررسی میکند؛ اما نام عاطفه میان آنها نبود.
باز هم میدود؛ اینبار به سمت بیمارستان «محمدعلی جناح» در غرب کابل؛ جایی که پیکرهای بسیاری از قربانیان این حمله تروریستی در آنجا قرار گرفته بود؛ اما صبر میکند تا عمویش هم به او بپیوندد، انگار که چشمان و تنش یارای دیدن پیکر خواهرش روی تخت بیمارستان یا در میان جانباختهها نبود. عمویش میرسد و با هم لیست مجروحان و کشتهها را بررسی میکنند؛ اما باز هم خبری از عاطفه نبود. دیگر اعضای خانواده عاطفه هم همزمان در بیمارستانهایی که قربانیان به آنها منتقل شده بودند، سر میزدند تا شاید نشانی از جگرگوشه خود بیابند.
حمیدالله که خودش هم تازه قدم به جوانی گذشته است، از دیدن قربانیان شوکه میشود: «کشتهها زیاد بودند. دهها پیکر بیجان آنجا بود. بعضیها سوخته بودند و صورتهایشان را از دست داده بودند؛ خانوادههایشان آنها را از روی پا و کفششان شناسایی میکردند.» اما عاطفه آنجا هم نبود.
برادر، نگران و شوکه دقایقی به امید زنده بودن خواهرش درنگ میکند تا تماسی از طرف یکی از اعضای خانواده او را به خود میآورد که خواهرش در بیمارستان «کاتب» است. او هم با عجله خود را به آنجا میرساند. اما پزشکان به اشتباه این پیکر را هویتیابی کرده بودند و جسدی دیگر، به اسم عاطفه ثبت شده بود؛ ساعتهای سنگینی که انگار با عبور از زمان، بر دوش خانوادهها سنگینتر مینمود.
آسمان کابل به سیاهی مینشیند و هنوز خبری از عاطفه نیست. حمیدالله چشمانش به اشک مینشیند و دستخالی به خانه بازمیگردد و خبرها حاکی از دهها قربانی است که بین بیمارستانها تقسیم میشوند. پاهای حمیدالله دیگر توان راه رفتن ندارد. اینبار پدر، مادر و شماری از بستگان همگی با هم به بیمارستان «استقلال» میروند و باز هم خبری ندارند. بیمارستان بعدی «صحت طفل» است و یک تماس از جانب عمویش که «عاطفه مجروح است.»
بارقههای امید در دل جوان حمیدالله، جوانه میزند: «زنگ زد و گفت عاطفه را پیدا کردیم و زخمی است. خوشحال شدم. گفتم خدایا شکر که او را پیدا کردیم و شاید جور [سلامت] شود. باز هم به کاکایم [عمویم] زنگ زدم و به من تایید داد که زخمی است. وقتی پرسیدم که کجایش زخمی شده، گوشی را قطع کرد.»
دلهره باز هم به جان حمیدالله افتاد تا ناگهان یکی از دوستانش با چشمانی پر از اشک و خبر جان باختن عاطفه نزد او میآید و تمام دنیایش به سیاهی مینشیند: «وقتی عاطفه را شبانه به مسجد آوردند، تا صبح پیشش نشستم و گریه کردم. عاطفه زیر خاک رفت و من را تنها گذاشت.» اشک و گریه توان ادامه روایت را از حمیدالله میگیرد.
به گفته برادر عاطفه، این دختر نوجوان عاشق تحصیل بود و آرزو داشت پزشک شود تا بتواند به مردم کشور خود خدمت کند. عاطفه همزمان مشغول فراگیری زبان بود تا بر توانمندیهای خود بیافزاید.
فردای کشتار بیش از ۶۰ نوجوان است؛ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت و پس از دفن گروهی آنها، کنار هم که «محمد اشرف غنی» ریيسجمهوری افغانستان این فاجعه را «مصداق بارز جنایت بشری» و «ضد ارزشهای اسلامی» میخواند و میگوید تروریستها تحت نام «طالب» و «داعش» تلاش دارند با چنین اقداماتی فرزندان افغانستان را از نعمت علم و آگاهی محروم کنند؛ اما به هدف خود نخواهند رسید. او همچنین، روز سهشنبه ۲۱ اردیبهشت را «عزای عمومی» اعلام میکند و به معاون اول ریاستجمهوری وظیفه میدهد که برای مداوای زخمیها و خانوادههای قربانیان کمک مالی در نظر بگیرد. «عزای عمومی» افغانستان به این فاجعه و همچنین هدف حمله قرار دادن داوطلبان کنکور در استان «لوگر» تعلق دارد.
قرار است پرچمهای افغانستان در تمامی سفارتخانههای این کشور، در روز «عزای عمومی» نیمهافراشته شود.
هنوز معلوم نیست که تعداد کشتهها افزایش یابد یا خیر. برخی خانوادهها و شاهدان این فاجعه معتقدند وضعیت دانشآموزان زخمی وخیم است و آمار کشتهها بیشتر خواهد شد. در مدرسه «سیدالشهدا» ۷۵۰۰ دانشآموز دختر در شیفت بعدازظهر مشغول آموزش بودند و در شیفت صبحگاهی هم ۷۰۰۰ دانشآموز پسر تحصیل میکردند. این نخستینبار نیست که مدارس دانشآموزان هدف حمله تروریستی قرار میگیرد و در بسیاری از موارد، قربانیان دختران هستند.
به گزارش «طلوع نیوز» دختران دانشآموز نجاتیافته از حمله تروریستی روز شنبه در منطقه «دشت برچی» صدای خود را بلند کردهاند که این حملهها اراده آنها را برای فراگیری از بین نبرده و نمیتواند مانع تحصیل آنها شود. همچنین، در تصاویری که در شبکههای اجتماعی منتشر شده است، کاربری با انتشار عکسی از مادری که دو فرزند دختر خود را در فردای روز عملیات تروریستی به مدرسه میبرد، نشان داد که عزم جامعه افغانستان برای آگاهمندی دختران، راسختر از آنی است که عاملان این کشتار میپندارند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر