close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ فرهنگ شاه‌بهرامی

۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
کیان ثابتی
خواندن در ۹ دقیقه
فرهنگ شاه‌بهرامی در نوزدهم شهریور ۱۳۴۰ در شهر شیراز متولد شد. پدرش، «اردشیر شاه‌بهرامی» و مادرش، «مُلکی هخامنشی»، از بهاییان زرتشتی‌نژاد یزد بودند.
فرهنگ شاه‌بهرامی در نوزدهم شهریور ۱۳۴۰ در شهر شیراز متولد شد. پدرش، «اردشیر شاه‌بهرامی» و مادرش، «مُلکی هخامنشی»، از بهاییان زرتشتی‌نژاد یزد بودند.
تصویری از 17 سالگی فرهنگ شاه‌بهرامی
تصویری از 17 سالگی فرهنگ شاه‌بهرامی
عکس در جمع سربازان و هم دوره ای هایش
عکس در جمع سربازان و هم دوره ای هایش
پاسخ مرکز آموزش 05 در مورد چگونگی به شهادت رسیدن فرهنگ شاه بهرامی
پاسخ مرکز آموزش 05 در مورد چگونگی به شهادت رسیدن فرهنگ شاه بهرامی
دکتر شاه بهرامی درباره چگونگی مرگ فرزندش، فرهنگ در حین خدمت سربازی توضیح خواسته است
دکتر شاه بهرامی درباره چگونگی مرگ فرزندش، فرهنگ در حین خدمت سربازی توضیح خواسته است
فرهنگ شاه بهرامی به دلیل پیروی از آیین بهائی در زمره شهدا محسوب نمی شود
فرهنگ شاه بهرامی به دلیل پیروی از آیین بهائی در زمره شهدا محسوب نمی شود
جواز حمل جسد فرهنگ شاه‌بهرامی  از سوی پزشکی قانونی
جواز حمل جسد فرهنگ شاه‌بهرامی از سوی پزشکی قانونی
تصویری از آرامگاه فرهنگ شاه‌بهرامی
تصویری از آرامگاه فرهنگ شاه‌بهرامی

در دوران جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، هزاران شهروند بهایی مانند سایر هموطنانشان به جبهه رفتند و ده‌ها تن از آنان نیز زخمی، اسیر یا کشته شدند. جمهوری اسلامی تمایلی به نام بردن از آنان در کنار سایر شهدای جنگ ندارد. «ایران وایر» در سلسله مطالبی، به معرفی شهدای بهایی جنگ هشت‌ساله می‌پردازد.

شما هم اگر شهدای بهایی را می‌شناسید و روایت دست‌‌اولی از زندگی آن‌ها دارید، با «ایران‌وایر» تماس بگیرید.

***

«چون سرباز مورد بحث [فرهنگ شاه‌بهرامی] پیرو مسلک بهایی بوده که برای اطمینان بیشتر چگونگی مذهب وی از پدرش استفسار گردید و پدر نامبرده اقرار بر بهایی بودن خود و فرزندش نموده است... برابر اظهارات بنیاد شهید و تایید امام‌جمعه کرمان [مقرر] گردیده که سرباز یاد شده را نمی‌توان جزء شهدا محسوب نمود و به همین علت در گورستان بهاییت آن شهر دفن گردیده است.»

این بخشی از نامه معاونت پرسنلی نیروی زمینی جمهوری اسلامی ایران در مورد سرباز وظیفه شهید «فرهنگ شاه‌بهرامی» است که به دلیل پیروی از آیین بهایی، جان‌فشانی او برای کشور نادیده گرفته می‌شود. در ادامه نشان می‌دهیم که مقامات مربوطه فقط از دادن عنوان شهید به این جوان بهایی امتناع نمی‌کنند؛ بلکه سعی می‌کنند شهادت او را هم مخدوش کنند.

 

فرهنگ، از کودکی تا سن سربازی

فرهنگ شاه‌بهرامی در نوزدهم شهریور ۱۳۴۰ در شهر شیراز متولد شد. پدرش، «اردشیر شاه‌بهرامی» و مادرش، «مُلکی هخامنشی»، از بهاییان زرتشتی‌نژاد یزد بودند. اردشیر فارغ‌التحصیل آموزشگاه عالی بهداری شیراز بود و پس از فارغ‌التحصیل‌شدن به عنوان بهدار از طرف وزارت بهداری مامور رسیدگی به وضعیت درمانی و بهداشتی روستاییان در بخش‌ها و روستاهای مختلف کشور شد.  

به همین دلیل، دوران کودکی فرهنگ همیشه در جابه‌جایی از یک روستا به روستای دیگر کشور گذشت.

در ششمین ماه تولد فرهنگ، پدر مامور خدمت در یکی از بخش‌های طارم علیا در زنجان به نام جَوَرزَق شد. مُلکی خانم و نوزاد شش ماهه هم با اردشیر همراه شدند.

پس از دو سال، اردشیر شاه‌بهرامی برای ادامه تحصیل و اخذ درجه دکترا با همسر و طفل سه ساله‌شان راهی مشهد شدند. پس از چهار سال، پدر به بندر ریگ از توابع برازجان بوشهر منتقل شد. اقامت آن‌ها در این محل دو سال به‌طول انجامید و فرهنگ سال‌های اول و دوم ابتدایی را در این شهر گذراند.

پس از بندر ریگ، دکتر شاه‌بهرامی مامور خدمت در جوپار استان کرمان شد و همراه خانواده راهی محل جدید شدند. فرهنگ ادامه دوران ابتدایی را در این شهر گذراند. خانواده شاه‌بهرامی، چهار سال را در جوپار زندگی کردند تا سرانجام، دکتر شاه‌بهرامی و خانواده‌اش پس از ۱۵ سال سکونت در نقاط مختلف ایران به کرمان منتقل شدند و در این شهر اقامت دائم گزیدند. 

فرهنگ سه سال باقی‌مانده از دوران ابتدایی و سپس مدرسه راهنمایی را در جوپار تمام کرد. او پس از مستقرشدن خانواده در کرمان، سه سال اول دبیرستان را در مدرسه جامع آرشام در رشته ریاضی فیزیک گذراند و سال پایانی را که هم‌زمان با انقلاب اسلامی بود، در دبیرستان طالقانی به پایان رساند.

فرهنگ شاه‌بهرامی، فردی لاغر اندام و دارای قدی نسبتا بلند بود. پوستی گندم‌گون داشت و چشم‌ها و موهایش به رنگ تیره بود. خانواده و دوستانش، او را از نظر روحی فردی شاد و از نظر جسمی، قوی و مقاوم می‌دانستند.

دیپلم گرفتن فرهنگ مقارن شد با تعطیل‌شدن دانشگاه‌ها به واسطه انقلاب فرهنگی و زمزمه‌هایی هم به گوش می‌رسید که بهاییان دیگر اجازه تحصیل در دانشگاه‌ها را نخواهند داشت.

او برای گذران وقت و جایگزین کار دیگری به جای تحصیل به دنبال علاقه‌هایش رفت. فرهنگ علاقه شدیدی به کارهای برقی و الکترونیکی داشت. اتاقش مملو از مجلات دانشمند و الکترونیک بود. گوشه این اتاق مانند کارگاه برق و الکترونیک پر از وسایل برقی و الکترونیکی نظیر سیم، اهم‌متر و ولت‌سنج به همراه چند دستگاه رادیو و گرامافون قدیمی بود. او مدتی هم در تعمیرگاه لوازم الکتریکی یکی از بهاییان کرمان مشغول به کار شد و بعد شروع به تعمیرات لوازم خانگی و سیم‌کشی منازل کرد.

فعالیت دیگری که فرهنگ اوقات خود را از آن طریق سپری می‌کرد، عکاسی بود. او با خرید لوازم اولیه عکاسی، لابراتوار کوچکی در خانه دایر کرد.

 

قصد ادامه تحصیل و خدمت سربازی

با اینکه فرهنگ سعی می‌کرد به روش‌های مختلف اوقات را سپری کند؛ ولی از این‌که امکان تحصیلات عالیه در ایران نداشت، هم‌چنان در رنج بود. فرهنگ تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود؛ اما یک مانع بزرگ بر سر راه این تصمیم بود و آن، سربازی بود.

در سال ۱۳۵۹، سازمان نظام وظیفه کلیه متولدین سال ۱۳۴۰ و قبل از آن را به خدمت سربازی فراخواند و اعلام کرد که هر کدام از مشمولین وظیفه، خود را پیش از سال ۱۳۶۰ معرفی کند، دوره سربازی او از ۲۴ ماه به ۱۸ماه تقلیل خواهد یافت.

فرهنگ با توجه به شرایط موجود تصمیم گرفت تا خود را جهت خدمت سربازی معرفی کند؛ ولی با مخالفت پدر و مادر مواجه شد. او بزرگترین فرزند و تنها پسر خانواده بود. عشق و علاقه شدیدی بین فرهنگ و مادرش و دوستی مثال‌زدنی بین او و پدرش برقرار بود. خانواده شاه‌بهرامی نمی‌خواست فرهنگ به سربازی برود و آنان را تنها بگذارد.

مدتی بعد، در طی گفت‌وگویی که خانواده شاه‌بهرامی با یکی از دوستان بهایی‌شان داشتند، آن فرد گفت؛ طبق تعالیم بهایی، بهاییان تابع دستورات حکومت هستند؛ مگر مخالف تعالیم‌ دین‌شان باشد. این سخن، فرهنگ را در انجام تصمیمش مصمم‌تر کرد و سرانجام در ۱۵ آذرماه ۱۳۵۹ به خدمت سربازی اعزام شد. حدود ۹ ماه را در گردان رزمی کرمان گذراند. سپس اعلام شد که گردان برای مدت دو ماه جهت گذراندن دوره تعلیماتی به تهران اعزام می‌شود؛ اما گردان به جای تهران به جنوب کشور فرستاده شد.

 

مشکلات بهایی‌بودن در خدمت سربازی

فرهنگ در پادگان دوکوهه اندیمشک آموزش دید. چهار ماه در خط مرزی کرخه در جنوب بود. با این‌که اکثر هم دوره‌ای‌هایش به مرخصی فرستاده شدند؛ اما به فرهنگ و یک سرباز بهایی دیگر مرخصی ندادند. پس از چهار ماه، گردان رزمی کرمان به منطقه عملیاتی دزفول و گیلانغرب اعزام شد.

این دوران مصادف با انتخابات ریاست‌جمهوری بود. سربازان گروه گروه برای رأی دادن به پای صندوق رأی آورده می‌شدند. فرهنگ به مقامات پادگان اعلام کرد که بهایی است و طبق اعتقادات دینی خود در سیاست دخالت نمی‌کند و از رأی دادن معذور است. این اظهارات باعث بحث و هیجان در بین مقامات پادگان شد، حتی یکی از ایشان، فرهنگ را تهدید کرد که به پای چوبه دار خواهد کشاند.

ارتباط فرهنگ با خانواده‌اش معمولا از طریق نامه بود؛ اما مدت‌ها بود که نامه‌ای از او به خانواده نرسیده بود و پاسخ نامه‌ها را هم نمی‌داد. همین امر، موجب نگرانی خانواده شاه‌بهرامی شده بود. تا اینکه روزی، دکتر شاه‌بهرامی نامه‌ای را از طریق یکی از دوستان فرهنگ که به مرخصی آمده بود، دریافت کرد. همه خوشحال شدند؛ اما پس از آگاهی از مطالب داخل نامه بر نگرانی آن‌ها افزوده شد زیرا فرهنگ در نامه نوشته بود که احساس می‌کند که نامه‌هایش کنترل می‌شود. بسیاری از نامه‌ها به دستش نمی‌رسد یا نامه‌هایش را به مقصد نمی‌فرستند. او پیشنهاد داده بود تا علاوه بر نامه‌ای که برای به نام او می‌فرستند، کپی نامه را هم به نام یکی از دوستان نزدیکش به جبهه بفرستند تا به این ترتیب معلوم شود حدس او درست بوده یا اشتباه کرده است. این روش نامه‌نگاری را خانواده مدتی ادامه دادند تا در نهایت مشخص شد حدس فرهنگ درست بوده و بعضی نامه‌ها به دست او نمی‌رسند.

شهید بهایی

اوایل شهریور ۱۳۶۱، مدتی بود که خانواده از وضعیت سلامت فرزندشان بی‌خبر بودند. از زمان مرخصی فرهنگ هم گذشته بود. هر سه ماه یک‌بار به فرهنگ مرخصی می‌دادند؛ ولی این بار دیر کرده و خبری هم نداده بود. پدر و مادر نگران حال فرزندشان بودند. صبح روز چهارشنبه ۱۰ شهریور از مرکز آموزش ۰۵ کرمان به دکتر شاه‌بهرامی تماس گرفته شد و از او خواسته شد تا پیش از ظهر به آن محل مراجعه کند. حدود ساعت یازده و سی دقیقه، پدر و مادر فرهنگ به دفتر مرکز آموزش مراجعه کردند. فردی به نام سروان فروغی از دکتر شاه‌بهرامی پرسید: «فرهنگ فرزند شماست؟»

دکتر پاسخ داد: «بله، طوری شده؟»

سروان ادامه داد: «در پرونده خودش را بهایی خوانده، شما هم او را بهایی می‌دانید؟»

دکتر می‌گوید: «خودش انتخاب کرده...اتفاقی افتاده؟»

سروان: «ترکش خورده.»

دکتر: «الان در کدام بیمارستان است؟»

سروان: «در بیمارستان نیست. فوت کرده. همین جاست.»

فروغی عکس فرهنگ را که روی میز بود، پاره می‌کند و در سطل می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «می‌خواهید ما برایش مراسم بگیریم و دفن کنیم یا خودتان دفن می‌کنید؟»

دکتر: «با مراسم خودمان دفن می‌کنیم.»

سروان فروغی می‌گوید پس هر چه زودتر آن را از اینجا ببرید (سپس از آن‌ها خواست تا اتاق را ترک کنند).

طرز حرف‌زدن‌ و بی‌احترامی مسئول مربوطه، آن پدر و مادر شوک‌شده از خبر کشته‌شدن فرزندشان را چنان ناراحت کرد که راه خروج را پیدا نمی‌کردند و به کمک سربازی از اتاق خارج شدند.   

پدر را به سردخانه بالای جسد فرزند ۲۱ ساله‌اش بردند. دکتر شاه‌بهرامی وضعیت جسد را این‌گونه توصیف می‌کند: «تمام سطح بدن سالم بود فقط در ناحیه سر در حدود ۳ یا ۴ سانتی‌متر بالاتر از گوش چپ و حدود ۲ سانتی‌متر عقب‌تر از پیشانی سوراخی مدوّر به قطر حدود ۵ یا ۶ میلی‌متر محل ورود گلوله بود و در طرف راست صورت، در ناحیه لب فوقانی و ادامه به طرف لب تحتانی شکافی به شکل قوس منظم به اندازه یک سکه که محل خروج گلوله را نشان می‌داد، وجود داشت. ضمنا روی مفصل مچ دست چپ سطح پوست تراشیده به نظر می‌رسید، در حالی که استخوان‌های زیر پوست خرد شده بودند...»

دکتر شاه‌بهرامی ساعت چهار بعدازظهر همان روز برای تحویل جسد به سرخانه مراجعه کرد و جسد را تحویل گرفت. پیکر فرهنگ شاه‌بهرامی در گورستان بهاییان کرمان معروف به «گلستان جاوید» طبق مراسم مذهبی بهایی با حضور جمع کثیری از دوستان و فامیل هم‌چنین نمایندگانی از ارتش و بنیاد شهید برگزار شد.

 

نحوه شهادت؛ تلاش برای تغییر روایت

اما ماجرا به شهادت رسیدن فرهنگ شاه‌بهرامی به اینجا ختم نمی‌شود. دکتر شاه‌بهرامی پس از رویت جسد فرزندش دوباره به سروان فروغی مراجعه می‌کند و می‌پرسد: «شما گفتید که ترکش خورده در حالی که اینجا اثر گلوله است!»

فروغی در پاسخ می‌گوید: «خیر مگر نمی‌بینی؟ استخوان مچ دست پا خورد شده... با آرپی‌جی ۷ بود. در آن‌جا یک سرباز ناشی دستش روی ماشه آرپی‌جی رفته و در نتیجه ۱۲ نفر شهید و یک نفر هم کشته شده که او، پسر شما است.»

دکتر شاه‌بهرامی می‌گوید: «آرپی‌جی ضد تانک و زره‌پوش است. هر جا تیرش بخورد ذوب می‌کند، این با آن‌چه به سر فرزندم آمده هم‌خوانی ندارد.»

فروغی پاسخ سر بالا می‌دهد: «خیر. همین اتفاق افتاده...»

سروان فروغی در دیدار دیگری با دکتر شاه‌بهرامی اظهار می‌دارد، پسرش با فرد دیگری در سنگر در حال بازی‌کردن با نارنجک بوده‌اند که ناگهان منفجر شده و هر دو نفر کشته می‌شوند.

دکتر شاه‌بهرامی می‌گوید نارنجک جسم را ریز ریز و دست‌ها و بدن را متلاشی می‌کند؛ در حالی دست و بدن فرهنگ سالم بوده است. سروان فروغی که پاسخی نداشته، می‌گوید: «در بعضی مواقع، نارنجک مثل گلوله عمل می‌کند!»

این‌گونه اظهارنظرهای متناقض در رابطه با علت شهادت سرباز شاه‌بهرامی را در نامه‌های رسمی مسئولین مربوطه هم می‌توان مشاهده کرد.

در نامه جواز حمل جسد به کرمان که توسط پزشک قانونی صادر شده، علت فوت «اصابت گلوله» عنوان می‌شود. در نامه دیگری از دایره امور شهدا نزاجا مورخ ۱۰آبان۱۳۶۱ این‌طور عنوان شده است: «به علت درگیری با مزدوران صهیونیستی عراق در جبهه عملیاتی غرب کشور بر اثر ترکش نارنجک متجاوزان عراقی به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است...» در سومین نامه به تاریخ ۷فروردین۱۳۶۲، امور شهدا مرکز آموزش ۰۵ در پاسخ دکتر شاه‌بهرامی نوشته است: «سرباز نامبرده در ساعت ٣ مورخه ۳شهریور١٣۶۱ در منطقه چقاحمان به علت اصابت ترکش نارنجک به ناحیه سر منجر به کشته شدن وی می‌گردد.»

اظهارات ضد و نقیض مسئولین مربوطه موجب شده تا به امروز چگونگی به شهادت‌رسیدن سرباز فرهنگ شاه‌بهرامی در پرده ابهام باقی بماند.

 

مطالب مرتبط:

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ فرهاد زاهدی

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ سعید مسعودیان

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ غلامرضا اعلائی

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ بهروز مهرگانی

شهدای بهایی جنگ ایران و عراق؛ بهروز مهرگانی

خاطرات‌ اقلیت‌ها از پادگان سربازی: آزار، تبعیض و خودکشی

بنیاد شهید گفت ما پرونده پسر شما را به خاطر بهایی بودنش بسته‌ایم

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

در حاشیه‌ «شهر بدون گدا»؛ ‌‌نیمی از مردم تبریز در حاشیه شهر...

۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
پرویز یاری
خواندن در ۹ دقیقه
در حاشیه‌ «شهر بدون گدا»؛ ‌‌نیمی از مردم تبریز در حاشیه شهر سکونت دارند