علی شعبانی، شهروند خبرنگار، اهواز
این روزها فشار اقتصادی و تورم افسارگسیخته و بیکاری را در تمام شهرهای ایران و در هر نقطهای میتوان مشاهده کرد. انگار شهروندان هرچهقدر میدوند، توان رسیدن به هزینههای زندگی را ندارند. گرانیها همه را کلافه کرده است. شهروندان شهرهای جنوبی ایران هم از این قاعده مستثنی نیستند. شهروندخبرنگار ایران وایر سری به اهواز زده و برای ما نوشته که فشار اقتصادی مردم را به ستوه آورده است. حالا تنها نقاط زیبای شهر اهواز، پارکهای کنار کارون و چند محله مرکزی این شهر هستند. از مرکز شهر که فاصله بگیرید، در هر نقطهای فقر و بدبختی مردم شما را حیران خواهد کرد.
***
همین که وارد اهواز شدم، یکی از رانندگان به من گفت که به شدت از دوربین و موبایلم محافظت کنم و به اماکن خلوت نروم؛ چون حتما با حمله دزدها و سرقت وسایلم مواجه خواهم شد.
بازار تاریخی «عبدالحمید» که یکی از قدیمیترین بازارهای اهواز است و متعلق به دوران قاجاریه، حالا پر از زنان دستفروش است. حضور پرشمار زنان دستفروش که هرکدام در گوشه برای خودشان بساط کردهاند، لباس و بدلیجات و وسایل منزل میفروشند، توجه هر رهگذری را جلب میکند.
یکی از آنها میگوید: «بازاری نیست و با ترس و لرز بساط میکنیم. مردم هیچی ندارند. مردم از گرسنگی دارند میمیرند؛ اما شهرداری باز نمیگذارد ما بساط کنیم. همه کرایهنشین هستیم و کلی بدهی داریم. آن طرف خیابان را هم نگاه کنید؛ همه زن هستند. یعنی میشود داشته باشند و در خیابان بنشینند؟»
زن مسن دیگری که آنطرفتر بساط کرده و به عربی صحبت میکند، میگوید: «نداریم و بیچارهایم دیگر. از چه بگویم؟ تازه همین دستفروشی هم برای ما همیشگی نیست و ماموران شهرداری دائما وسایل ما را میبرند و اذیت میکنند. مردم فقیرند. ما هم فقیریم. کار سختی است این دستفروشی، اما چه میتوان کرد؟»
مرد ماهیفروش شاغل در این بازار میگوید: «بازار کساد است و فروش ما به یکپنجم رسیده. چون ماهی و مرغ واقعا گران شده و مردم توان خرید ندارند.»
«حصیرآباد» که از محلههای قدیمی اهواز است دومین جایی است که میخواهم سر بزنم. راننده تاکسی در طول مسیر سر درد دلش باز میشود: «واقعا از سر ناچاری کار میکنم. قبلا روزی ۱۰۰ هزار تومان کاسب بودیم که ۲۰ هزار تومان برای بنزین میرفت و بقیه را خرج زن و بچه و اقساط میکردم، اما حالا ۶۰ هزار تومان پول بنزین میدهم و درآمدم فرقی نکرده. با روزی ۴۰ هزار تومان چهکار میشود کرد؟ الان ماشین من یک روز هم بیمه ندارد، چون پولش را ندارم.»
همین که وارد محله «حصیر آباد» میشویم، در گوشه خیابان پیرمرد و خانمی را میبینم که روی یک سکو بساط کردهاند. زن میگوید: «صاحبخانهمان اسباب منزل مرا ریخته به خیابان، چون نمیتوانستیم اجاره را بدهیم. ایشان هم پدرم است که با این سن زیادش همچنان دوزندگی میکند. دختر مجردم هم در خانه مردم کار میکند؛ وگرنه که از گرسنگی میمردیم. نداریم و از بدبختی خسته شدیم. یک دختر دیگر هم که متاهل است و سه تا بچه دارد، مشکل شدید معده دارد و باید عمل شود، اما پول نداریم. نه بیمه هستیم و نه حمایتی از ما میشود. نزد دکتر هم رفتیم و گفت باید حتما عمل جراحی شود. من چه کار کنم؟ من خودم لباس دست دوم رو از مردم میگیرم و اینجا در بازار به کسانی که توان خرید لباس نو را ندارند، میفروشند. ولی مگر چقدر سود دارد برای ما؟ از صبح تا حالا فقط ۱۰ هزار تومان فروختم و غذا برای پیرمرد خریدم. ماهی ۱۵۰ هزار تومان هم فقط برای اجاره همین سکو پول میدهیم.»
او برای این که وضعیت بد زندگی دیگر شهروندان را نشان دهد، ما را به منزل خانم جوان دیگری که میشناسد، میبرد. زن در یخچالش را باز میکند. کل موجودی داخل یخچال رب و آبلمیو و نان است؛ خانمی جوان یخچالش را باز کرد که جز چند قلم جنس مانند نان و آبلیمو و رب چیزی در آن نبود. زن از همسرش جدا شده و برای تامین زندگی خود و فرزندش با مشکلات زیادی روبهرو است. میگوید: «کار نیست. برای کلفتی هر جایی که باشد میرود.» بعد بغضش میترکد و میگوید: «اما هرکسی هم که بخواهد به ما پول بدهد، منظور دارد ...»
در راه بازگشت به یک گاراژ ماشین برمیخورم . لابهلای لاشههای ماشین و میان کوهی از خاک و آجر یک پیرزن بیسرپناه زندگی میکند. او در جواب این که اینجا چه کار میکنی؛ تنها یک کلمه میگوید: «بدبختم.»
اینجا اهواز است، چهارمین شهر بزرگ ایران و مرکز استان خوزستان، بزرگترین تامینکننده نفت و فولاد ایران؛ حالا اما چیزی از شکوه و عظمت این شهر باقی نمانده است؛ کافی است از چند محله مرکزی شهر فاصله بگیرید، آنوقت فقر و گرفتاری چنان توی صورتتان میکوبد که حیران میشوید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر