حامد حمزهلو، شهروندخبرنگار ایرانوایر، تهران
دیوارهای پوشیده شده تا سقف با کاشیهای کدر آبی آسمانی، بیش از هر چیز آدم را یاد فضاهای محو و خواب و رویا میاندازد و چیزی که فاصله بین کابوس و رویا با واقعیت را بیشتر میکند. نگرانی، خستگی و استیصال همه کارمندان و مراجعین است. این جا اورژانس یکی از بیمارستانهای خصوصی در منطقه یک تهران است.
***
درِ اتوماتیک هر پنج دقیقه یک بار باز میشود و چند نفر وارد میشوند که رنگ رخسارشان گواهی میدهد کدامیک مریض است. چند دقیقه بعد از پذیرش به طبقه پایین برای اسکن ریه میروند و بعد از مشخص شدن وضعیتشان، شروع به التماس برای بستری شدن میکنند و دکتر جوابی به جز «جا نداریم» و «من نمیتوانیم یک بیمار دیگر را ترخیص کنم و بیمار شما را بستری کنم» ندارد.
جمعه از اهالی افغانستان است و بیش از بیست سال است که در ایران کار میکند. او که برای مداوای همسرش به بیمارستان آمده است در مورد شرایط این روزها میگوید: «با اینکه از غضب خدا میترسم ولی در طول یک سال گذشته بیش از ده بار شب موقع خواب آرزو کردم که صبح بیدار نشوم و دو باره با این همه اضطراب و بدبختی دست به یقه نشوم.» جمعه در پی یک سکوت کوتاه، این طور ادامه میدهد: «یک اتاق سرایداری پانزده متری کل خانه ما است که من و عیالم و دوتا بچهها در آن زندگی میکنیم. تازه مادر زنم هم دو ماهی هست که مهمان ما شده است. ۸۴ سالش است و مرض قند دارد. عیالم کرونا گرفته است و دو روز است که حال و روزگارش اصلا خوب نیست همه جای شهر را گشتهام. اما هیچ بیمارستانی که به وسع من بخورد جا ندارد که بستریاش کند اضطراب مریضی زنم، واگیر به مادر پیرش و بچهها دارد دیوانهام میکند. دیگر نمیدانم چاره کارم چیست.»
او میگوید: «از هر جهت اگر بستری بشود خیالم راحت میشود. این جوری هزینهها هم کمرم را خم میکند. دکتر میگوید به او غذای مقوی بدهید. گوشت و ماهیچه برایش درست کنید. آخر یک کیلو ماهیچه دویست هزار تومان است من میتوانم برای او درست کنم و به بچهها و مادر زن پیرم ندهم؟ دیروز یک کیلو ماهیچه گرفتم و پختم زنم حالش خوب نبود و لب نزد و همهاش را بقیه خوردند. فقط خدا باید به داد همهمان برسد.»
صف صندوق بیمارستان بدون رعایت فاصله اجتماعی ده متر طول دارد و دو نفر جلویی سر نوبت دعوا میکنند. متصدی صندوق بدون توجه به صف و دعوا و پروتکلها با همکارش گپ میزند و خاطره میگوید و با صبر و حوصله مراجعین را راه میاندازد.
امین ۱۸ ساله در صف صندوق بیمارستان ایستاده است و کلافه است او در مورد این روزهایش میگوید: «سالی که نکوست از بهارش پیداست. بابام چهارسال پیش فوت کرد و من و خواهر و مادرم آواره شدیم. اصلیت ما پزدی است و یزد زندگی میکردیم. مادرم در یزد کارگاه قالی بافی داشت اما دخل و خرجمان جور نمیشد و توسط یک آشنایی به تهران آمدیم و در زیر زمین یکی از همین خانههای شمال شهر، مادرم سرپرست یک کارگاه قالی بافی شده و دو تا اتاق هم گوشه حیاط برای زندگی به ما دادهاند. یکی از خانمهای قالیباف مبتلا شد و همه کارگاه را مبتلا کرده است و الان چهار روز است که مادرم را هر روز برای تزریق آمپول و سرم و تقویتی به اینجا میآورم و با یک رسید سیصد تا چهارصد هزار تومانی از صندوق بر میگردم. امروز دکتر گفت ریهاش پاک شده است و اگر حالش بد نشود دیگر لزومی ندارد به بیمارستان بیاید. در خانه استراحت کند و غذاهای مقوی بخورد تا حالش بهتر شود. جمع موجودی کارت من و مادرم ۶۴ هزار تومان است تا آخر ماه اگر تخم مرغ هم بخوریم حتما کم میآوریم. من غذای مقوی از کجا بیاورم؟»
امین میگوید «بیماری عزیزان برای همه خیلی دردناک است و خدا را شکر که حال مادرم رو به بهبود است اما بیپولی هم برای بیپولها یک مرض دائمی است؛ مثل رانندهای که همیشه پایت روی ترمز است و باید برای خرید کوچکترین چیزها هم هزار بار حساب و کتاب کنی.»
دکتر اورژانس خسته و بیحوصله است و وقتی با تردیداز او سوال میشود که چرا از بیماران تست پیسیآر نمیگیرید و همه را برای اسکن ریه میفرستید؟ نگاه عاقل اندر سفیه میکند و میگوید: «به خاطر اینکه الان دیگر با این وضعیت پر بودن تختها، مبتلایان عادی در اولویت نیستند و کسانی که ریهشان درگیر شده در اولویتاند. همین امروز بیمار با چهل درصد درگیری ریه را فرستادم که برود و صبح بیاید چون چارهای نداریم. بعد هم آیا واکسن یا داروی معالجه داریم؟ اگر تست گرفتیم و دیدیم شما مبتلا هستید؛ چه کار برایتان میتوانیم بکنیم؟ باید در منزل استراحت کنید و در قرنطینه باشید تا انشاءالله بهتر بشوید.»
خانم کریمی کارمند یک سوپر پروتئینی در تهران است و در مورد این روزها میگوید: «باور کنید اینجا که مینشینم غصهام ده برابر میشود. بلدرچین بستهای ۳۵ هزار تومان بود و مشتری هم نداشت. الان به خاطر تجویز خیلی از پزشکان در درمان کرونا و بهتر شدن حال و روز بیمار طرفدار زیاد دارد و قیمتش ۸۰ هزار تومان شده است. بارها در این چند روز دیدم که طرف میآید سمت یخچال و بستهها بلدرچین و ماهیچه و مرغ را نگه میکند و از در بیرون میرود. واقعا حق مردم ما این است؟»
خانم کریمی در ادامه صحبتهایش میگوید: «به صاحب فروشگاه گفتم و در جوابم گفت اگر دو تا بسته بلدرچین هم دادیم و پولش را نگرفتیم، آیا مساله حل میشود؟ فقر ریشه کن میشود یا کرونا شکست میخورد؟ این خانه از پایبست ویران است.»
هزینههای بیمارستانی در این روزها در شرایطی به مردم تحمیل میشود که به گزارش دنیای اقتصاد در تاریخ ۲۵ فروردین سال ۱۳۹۹ میانگین حقوق کارمندان دولت با افزایش ۱۵ درصدی به پنج میلیون و ۴۰۰ هزار تومان در ماه رسید و حداقل دریافتی از یک و نیم میلیون تومان به دو میلیون و هشتصد هزار تومان رسید. با توجه به شائبههای فراوان در مورد کسری بودجه دولت در سال آخر فعالیت، هنوز درصد افزایش حقوق کارمندان در سال هزار و چهارصد به طور قطعی مشخص نشده است.
مهبد دانشجوی ارتباطات است و تحقیقی در مورد هزینههای خانوادههایی با یک بیمار کرونایی بستری در منزل یا بیمارستان انجام داده است. او در این زمینه میگوید: «هزینه بیمار کرونایی قرنطینه در منزل برای دو هفته از حداقل چهار میلیون تومان شامل هزینههای خورد و خوراک و دارو و درمانش شروع میشود و میتواند تا ۱۴ میلیون تومان افزایش یابد. هزینه بیماران کرونایی بستری در بیمارستان، در بیمارستانهای دولتی با حداقل امکانات از دوازده میلیون بدون محاسبه بیمه تکمیلی شروع میشود و میتواند تا دویست و پنجاه میلیون تومان افزایش داشته باشد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر