طی پنج ماه گذشته، سومین خبر مرگ پناهجویی از اهالی «سردشت» ایران منتشر شده است. پیشتر، «رسول ایراننژاد» و «شیوا محمد پناهی» با سه فرزندشان در دریای میان شمال فرانسه و بریتانیا غرق شدند. پیکر چهار نفر از آنها توسط نیروهای دریایی پیدا و به ایران برگردانده شد. «آرتین»، کودک ۱۵ ماهه خانواده اما هنوز در آبهای جهان سرگردان است.
«یوسف خضری» و «شورش سوری»، دو پناهجوی جوان دیگر اهل سردشت در همان قایق بودند که پیکرهای آنها هم پیدا نشد. حالا کمتر از پنج ماه گذشته و واقعهای دیگر، خانوادهای را در سردشت ایران داغدار کرده است. اینبار خبر مرگ «لقمان مرهسنه»، جوان متولد ۱۳۷۴ منتشر شده است که در سپتامبر ۲۰۲۰ بار سفر بست تا آینده متفاوتی برای خود رقم بزند. اما در هفته اول فوریه، وقتی سوار کامیون شده بود تا از شمال فرانسه به بریتانیا برود، بخت یارش نشد. بعد از چند روز، دوستان و همسفرانش پیکر بیجان او را شناسایی کردند.
***
لقمان در ایران کولبر بود. تحصیل را رها کرده و برای تامین معیشت خود و کمک به خانوادهاش، روی به کولبری آورده بود. دو سال به همراه یکی از دوستان نزدیکش که در این سفر پناهجویی هم او را همراهی میکرد، کولبری کرده بود. پدر او سالها کولبر بوده است. برادرش هم که پدر دو کودک است، کولبری میکند. تجربه پدر و خطرات این کار باعث شدند از ادامه فعالیت لقمان جلوگیری شود. او به تحصیل برنگشت بلکه به کارگری در ساختمان پرداخت تا در نهایت همراه دوست و هممحلهای خود دل از کارگری و کولبری و نداشتن آیندهای مشخص در ایران کند و قدم به راه پرخطر پناهجویی نهاد. اما به آرزویش نرسید. حالا خانوادهاش در پی بازگرداندن پیکرش از فرانسه به سردشت هستند.
لقمان برای قدم گذاشتن به این راه، هر آنچه داشت را فروخت. برادر و خانوادهاش هم داشتههایشان را روی هم گذاشتند تا هزینه سفر قاچاقی او را تامین کنند. او به تمامی آنها قول داده بود پس از رسیدن به بریتانیا شبانهروز کار خواهد کرد تا بدهیهایش را بپردازد.
لقمان در آخرین تماسی که با خانوادهاش داشت، گفته بود وقتی توانست بدهیهایش را بپردازد، بعد از آن به رویا و آرزوهای خودش فکر خواهد کرد؛ فرصتی که راه پرخطر قاچاق از او گرفت.
لقمان و دوست و همسفرانش از ایران به ترکیه رفتند و پس از چند ماه ماندگاری در آن کشور و درگیری با قاچاقبری که آنها را راهی نمیکرد، سوار کشتی شدند و خودشان را به ایتالیا رساندند. سپس با قطار به شهر ساحلی «مارسی» در جنوب فرانسه رفتند. مسیرشان را از آن جا ادامه دادند تا به شمال فرانسه رسیدند. سوم فوریه بود که قاچاقبر آنها را راهی بریتانیا کرد.
یکی از همسفران لقمان شب حادثه را برای «ایرانوایر» چنین روایت میکند: «سوم فوریه قاچاقبر ما را به پارکینگ کامیون برد. به قاچاقبر گفتم که من را از لقمان جدا نکن چون او طرز استفاده از تلفنهای هوشمند و مکانیاب را نمیشناخت. لقمان هم همین را خواست اما قاچاقبر توجهی نکرد و ما را در دو کامیون مجزا از هم سوار کرد. کامیون چادر داشت و لقمان به همراه دو نفر دیگر در کامیون بود. با هم با واتساپ در ارتباط بودیم. من به سمت شهر "کاله" رفتم اما لقمان به سمت شرق فرانسه راهی و متوجه شده بود که کامیون به سمت بلژیک میرود.»
حادثه تلخ کشته شدن لقمان دقیقا در همین زمان رخ میدهد. او و دو نفر همراهش تصمیم گرفته بودند با کوبیدن به اسب کامیون، راننده را خبردار کنند و بتوانند پیاده شوند و مسیر خود را در پیش گیرند. راننده متوجه حضور آنها میشود و سرعت را کم میکند. دو همراه لقمان پیش از او از کامیون به پایین میپرند. نوبت به پریدن لقمان میرسد. او تا نیمتنه خود را بالا میکشد اما خلاف جهت حرکت کامیون و نمیبیند که پشت سرش پل وجود دارد. سر و نیمتنه او به پل کوبیده میشود و به داخل کانتینر کامیون پرت میشود و جان میدهد.
اما این واقعه را همراهانش ندیدهاند. ارتباط لقمان با دوست نزدیکش که در کامیون دیگر بوده است، قطع میشود. دوستش در شهر کاله از کامیون پیاده میشود و به دنبال رفیقش میگردد. سراغ نیروهای امدادگر میرود، عکس لقمان را نشان آنها میدهد و عصر همان روز، امدادگر با او تماس میگیرد و تسلیت میگوید: «به من گفت این عکسی را که نشانم دادی، الان جسدش در بیمارستان شهر "لیل" است. به سرعت خودم را رساندم. شوکه بودم و استرس تمام وجودم را گرفته بود. جسد را دیدم؛ لقمان بود. صحنه سختی بود. پشت سر و کمرش ضربه دیده بود. نتوانستم به پیکرش دست بزنم و حتی طاقت بیاورم. سریع از سردخانه خارج شدم.»
رفیق لقمان که از کودکی با او بزرگ شده و قرار بود رویاهایشان را با هم در بریتانیا به واقعیت تبدیل کنند، هنگام روایت این واقعه صدایش میلرزد و میان هر چند جمله، مدتی مکث میکند تا نفسی تازه کند: «با هم بزرگ شدیم. لقمان سه سال از من بزرگتر بود. درس را رها کرد و با هم کولبری میکردیم. پدرش اجازه ادامه کار را نداد چون هر وقت که برمیگشتیم، یا مدتی بازداشت شده بودیم یا دست و پاهایمان شکسته بود. لقمان کارگر شد و من به کولبری ادامه دادم. یک هفته پیش از خروج از ایران سراغ لقمان رفتم و با هم حرکت کردیم.»
دوست نزدیک لقمان که هویتش نزد «ایرانوایر» محفوظ است، میخواهد به مسیر خود ادامه دهد. او حالا مصممتر است که از فرانسه برود: «من باید ادامه دهم. اصلا نمیتوانم اینجا را تحمل کنم. هر ثانیه که نفس میکشم، لقمان جلوی چشمانم است. دیشب به حمام رفتم و ناگهان لقمان را صدا زدم. به خودم لعنت فرستادم. من هنوز در ناباوری هستم و عذاب میکشم.»
یکی از اعضای خانواده لقمان هم روایت مشابهی از کودکی و جوانی او برای «ایرانوایر» روایت میکند. او پیگیر بازگرداندن پیکر لقمان به ایران است و به نهادهای مختلف، از جمله سفارت فرانسه در ایران و وزارت امور خارجه مراجعه کرده است. درخواست او را بابت بازگرداندن پیکر لقمان پذیرفته اما به او گفتهاند اگر جملهای مبنی بر انتقال جسد با هزینه شخصی بر درخواستش اضافه نشود، وزارت امور خارجه نمیتواند این درخواست را بپذیرد و برای سفارت ایران در فرانسه ارسال کند. او هم این جمله را نوشته است. در حالیکه تنها دارایی این خانواده یک خانه است که پدر و مادر پیر لقمان در آن زندگی میکنند.
او با صدایی گرفته به «ایرانوایر» میگوید: «حتما بهتر میدانید که در سردشت هیچ شغلی وجود ندارد. اینجا نه تولیدی هست و نه کارخانه. همه ما ناچاریم به کولبری روی بیاوریم و این مساله به ما تحمیل شده است؛ آنهم در شرایطی که یک روز در میان، حتما یک نفر از ما در مرز کشته میشویم. بسیاری از مردم به کولبری رویکردی منفی دارند اما مگر ما چه جابهجا میکنیم؟ همان لباسهایی را که بالاشهریهای تهران میپوشند و پز میدهند، ما روی کولهایمان میگذاریم و در ازای ۱۵۰ هزار تومان، تا ۱۰ ساعت پیادهروی میکنیم؛ مبلغی که حتی یک گونی برنج را هم تامین نمیکند.»
برخی از دوستان و هممحلهایهای لقمان پیش از او راهی دنیای پناهندگی شده بودند. بارها در تماس با او میگفتند که او هم میتواند پس از تحمل برخی سختیها، نزد آنها برود و از آن زندگی کارگری و کولبری رها شود. وقتی لقمان این مساله را با خانوادهاش در میان گذاشت، همگی مخالفت کردند. اما اصرارهای لقمان باعث شدند که هرآنچه داشتند، برای او به عنوان آخرین فرزند خانواده هزینه کنند: «لقمان از این زندگی خسته شده بود. میخواست به رویاهایش برسد. مگر با کولبری میتوان به آرزویی رسید؟ اگر بخواهم از آرزوهای لقمان بگویم، باید تکرار کنم که او میخواست بدهیهایش را بدهد و هنوز به آن آرزویی که میتوانست داشته باشد، فکر هم نکرده بود.»
لقمان به آرزویی که هنوز نمیدانست چیست، نرسید اما حالا آرزوی پدر و مادر پیرش، بازگشتن پیکر او است تا بلکه بتوانند بر مزارش، احساس نزدیکی کنند؛ صدا و آغوش او را که دیگر نخواهند داشت: «تمام دلخوشی این پدر و مادر پیر الان بازگشتن پیکر لقمان است، وگرنه... جسد که ... چه بگویم؟ جسد که لقمان نمیشود برای ما. فقط تسکینی برای پدر و مادر او است که پنجشنبهها سر خاکش بروند.»
در پیگیریهای «ایرانوایر» مشخص شد که هزینه بازگرداندن پیکر لقمان بر دوش همان پدر و مادر پیری گذاشته شده که حالا شبها و روزها چشمانشان از مرگ فرزندشان تر است. در سایت وزارت امور خارجه ایران درباره حمل جنازه برای دفن در ایران به مورخ ۱۳۸۸ آمده است هزینه حمل و نقل جنازههای ایرانیها بر عهده کنسولی و جمهوری اسلامی است. اما فروردین ۱۳۹۹ «محمدجواد ظریف»، وزیر امور خارجه ایران با ابلاغ بخشنامهای به تمامی کنسولگریهای جمهوری اسلامی، این هزینه را برعهده خانواده متوفی قرار داده است. ماده ۶۲ این بخشنامه میگوید: «کلیه هزینههای انتقال و تایید مدارک به عهده بستگان متوفی میباشد.»
آمار مشخصی از پناهجویان ایرانی وجود ندارد. بسیاری از آنها بدون هویت یا با مدارکی متعلق به ملیتهای دیگر میان مرزهای جغرافیاهای مختلف در تلاش هستند تا به مقصدهای رویایی خود برسند و زندگی بهتری را برای خود رقم بزنند. اما میتوان متصور بود که وضعیت وخیم اقتصادی، بسیاری از ایرانیها را که از ادامه چنین شرایطی ناامید شدهاند، در مسیر پرخطر پناهجویی قرار داده است. حالا هم با بخشنامه محمدجواد ظریف، باید خانوادههایی که گاه آه هم در بساط ندارند، هزینه انتقال اجساد عزیزانشان، پناهجویانی که به آرزویشان در خارج از مرزهای ایران هم نرسیدهاند و از آنها تنها جنازهای بیجان باقی مانده است را به جمهوری اسلامی بپردازند.
لقمان تنها یکی از هزاران پناهجوی ایرانی است که در این مسیر جان باخته است.
مطالب مرتبط:
برای کُردها ایستی در کار نیست؛ مستندی درباره کولبران
کولبران و دستفروشان لیسانسه؛ چرا جوانان سردشت مهاجرت میکنند؟
خانواده پناهجویی که غرق شدند، میخواستند آینده بهتری برای فرزندانشان بسازند
پلیس فرانسه ناامید از یافتن پیکرها؛ آرتین، یوسف و شورش در کام دریا
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر