طی روزهای اخیر تمام بازارها در ایران ریزش کردهاند. قیمت دلار دیروز به کف کانال ۲۱ هزار تومان رسید. آخرین باری که دلار در بازار تهران به این قیمت فروخته شد، ۱۹ مرداد ماه بود.
قیمتها در بازار طلا نیز همزمان با ریزش دلار فروریخت. روز دوشنبه ۲۹دی۱۳۹۹، هر گرم طلا به زیر یک میلیون تومان سقوط کرد و در ساعاتی کمتر از ۹۲۰ هزار تومان معامله شد. آخرین بار ۳۱ تیر امسال بود که قیمت هر گرم طلا در بازار در کانال ۹۲۰ هزار تومانی قرار داشت.
قیمت هر سکه نیز در بازار به کمترین حد در ۶ ماه گذشته رسید. دیروز هر سکه تمام در بازار به کمتر از ۱۰ میلیون تومان رسید و در ساعاتی تا ۹۱۲ هزار تومان هم پایین آمد.
ریزش بازار بورس هم ادامه داشت. شاخص کل بورس به یک میلیون و ۱۵۰ هزار واحد سقوط کرد. پیش از این روز ۲۱ خرداد شاخص بورس در این حدود قرار داشت، به عبارتی بازدهی کلی بازار بورس بعد از ۷ ماه به نقطه صفر رسید.
از آن سو گزارشها حاکی از آن است که ریزش قیمتها در بازار مسکن هم به شدت ادامه دارد.
روزنامه دنیای اقتصاد امروز تیتر یک خود را به بازار مسکن و تکاپوی دلالان و سفتهبازها برای جلوگیری از ریزش قیمتها اختصاص داده است. این روزنامه با محاسبه فرمول هر متر آپارتمان هزار دلار، تخمین زده که متوسط قیمت واقعی در حال حاضر چیزی در حدود ۲۲ میلیون تومان باشد، اما اگر قیمت روند کاهشی قیمت دلار همچنان ادامه داشته باشد، باید منتظر سقوط بیشتر قیمتها در روزهای آینده بود. این حجم از ریزش بازار نگرانکننده است یا نشاندهنده بهبود وضعیت بازار؟
***
چنین حجمی از سقوط بازارهای مالی در هر اقتصادی نگرانکننده است، اما در ایران اوضاع فرق میکتد.
بسیاری از مردم با امید و آرزو سقوط بازار را تماشا میکنند. سقوط قیمتها برای بسیاری امیدواری به افزایش ارزش پول ملی و تعدیل قیمتها پس از یک دوره التهابهای شدید است. اما آیا باید امیدوار به افزایش ارزش ریال بود؟ و از این مهمتر آیا افزایش نسبی ارزش پول ملی به بهبود وضعیت معیشتی مردم، به خصوص طبقه متوسط و کمدرآمدها خواهد شد؟
آیا باید امیدوار به افزایش ارزش ریال بود؟
برای پاسخ به سوال اول، باید نخست به این سوال جواب داد که چه اتفاقی رخ داده که باعث معکوس شدن جهت نمودار قیمتها شده است؟
در روزهای گذشته بسیاری، تحولات بازارها را به پایان دوران ریاستجمهوری «ترامپ» و روی کار آمدن «بایدن» نسبت دادهاند. امیدواری به تحولات آینده و احتمال رفع تحریمها باعث شده تا امیدواری به حل و فصل بحران اقتصادی ایران زیاد شود.
پیش از این هم در سال ۱۳۹۲ پایان دوره «احمدینژاد» و روی کار آمدن «روحانی» باعث به وجود آمدن همین وضعیت شد. در سال ۱۳۹۱ قیمت دلار در بازار تهران در روزهایی از مرز ۶ هزار تومان هم گذشته بود، اما با تغییر شرایط سیاسی دلار به کانال ۳هزار تومان بازگشت و برای یک دوره نسبتا طولانی (چهار ساله) یک ثبات نسبی را تجربه کرد.
تکرار چنین اتفاقی غیرممکن نیست، اما بعید است. شرایط امروز ایران به مراتب شکنندهتر از ۷ سال پیش است. بحران سیاسی در داخل و خارج از ایران به مراتب شدیدتر از سال ۱۳۹۲ است. در آن موقع حتی بدببینترین افراد هم خوشخیال تصور میکردند، جمهوری اسلامی مشکلات بینالمللی خود را حلوفصل میکند، در حالی که امروز خوشبینترین افراد هم امید چندانی به حلوفصل بحران سیاسی و منطقهای ندارد.
از سوی دیگر تجربه سهمگین ۴ سال گذشته مردم ایران را تبدیل به مارگزیدههایی کرده که از ریسمان سیاه و سفید میترسند.
اما صرفنظر از این احساسات متناقض، تا کنون راهحل قابلاعتمادی، نه از سوی ایران و نه از سوی دولت جدید آمریکا، برای عادی کردن اوضاع ارائه نشده است. به نظر نمیرسد دولت فعلی اعتباری برای حل کردن بحران داشته باشد، از سوی دیگر هیچ آلترناتیو سیاسی هم در داخل وجود ندارد که برنامهای برای مذاکره با آمریکا برای حل بحران داشته باشد. «آیتالله خامنهای» همچنان بهطور جدی مخالف صلح با آمریکا است، جریانهای هوادار او هم که به احتمال زیاد سکان دولت را تا چند ماه آینده در دست خواهند گرفت، از هیچ تلاشی برای بحرانسازی در روابط خارجی فروگذار نمیشوند.
از سوی دیگر در آمریکا هم اوضاع نامشخص است. اگرچه دولت بایدن گفته به برجام برمیگردد، اما با توجه به فشار سیاسی فزایندهای که بهخصوص در خاورمیانه علیه عادیسازی روابط با ایران وجود دارد، معلوم نیست بتواند بهسادگی و در زمان کوتاه از پس این کار بیاید.
اگر برای رسیدن به توافق هستهای برجام و لغو تحریمها در سال ۱۳۹۵ حدود ۳ سال زمان صرف شد، احتمالا زمانی طولانیتر باید صرف رسیدن به توافق تازه شود که معلوم نیست چقدر منافع اقتصادی ایران و منافع سیاسی آمریکا را تامین کند.
اینها تازه نقل متغیرهای سیاسی است، وگرنه از نظر اقتصادی شرایط پیچیدگیهای بیشتری نیز دارد. زیرساختهای اقتصادی ایران طی یک دهه گذشته از آستانه فروپاشی گذشته است. منابع ارزی ایران ته کشیده و امیدی به پر شدن آن در کوتاهمدت نیست.
ذخایر ارزی ایران در سال ۱۳۹۲ بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار بود، اما در حال حاضر اوضاع آنچنان بحرانی است که صحبت درباره احتمال پرداخت ۷ میلیارد دلار پولهای بلوکه شده ایران در کُره جنوبی، کل اقتصاد ایران را دچار شوک و نوسان میکند. در حال حاضر ۷ میلیارد دلار برای ایران پول بسیار زیادی است، اما در مقیاس کشوری که در شرایط عادی تراز تجاری آن حدود ۹۰ میلیارد دلار بود، پول زیادی به حساب نمیآید.
حتی اگر همین امروز تحریمهای نفتی ایران لغو شود، دست کم چند ماه طول خواهد کشید تا ایران تولید نفت را به حد نرمال بازگرداند. تازه اگر موفق به این کار شود، پیدا کردن مشتری که ریسک معامله با ایران را بپذیرد کار چندان سادهای نخواهد بود. کدام خریدار بزرگ و سرمایهگذار خارجی حاضر است تن به معامله با کشوری دهد که طی ۱۰ سال گذشته به رغم وجود یک توافق بینالمللی ۸ سال را تحت شدیدترین تجریمها گذرانده است؟ کدام پالایشگاه یا شرکت معتبر نفتی حاضر است وارد توافق با کشوری شود که به همراه کره شمالی در فهرست سیاه FATF و تحت بالاترین ریسک پولشویی و تامین مالی تروریسم قرار دارد؟
در مقیاس اقتصاد داخلی هم اوضاع از این شکنندهتر است. بحرانهای ساختاری اقتصاد ایران در سالهای اخیر به مراتب پیچیدهتر و عمیقتر از گذشته شده است. «مسعود نیلی» در سال ۱۳۹۵ و در شرایطی که به نظر میرسید مشکلات بینالمللی ایران برای همیشه حل شده، فهرستی بلندبالا از ابرچالشهای اقتصادی ایران از بحران بیآبی تا وضعیت بیکاری تهیه کرده بود که هیچ کدام راه حل کوتاهمدت و حتی قطعی نداشتند. قطعا ابعاد این ابرچالشها امروز به مراتب بیشتر و امیدواری به رفع و رجوع آنها به مراتب کمتر از گذشته است.
و سوال دوم، آیا امیدی به بهبود وضعیت مردم، به خصوص طبقه متوسط و کمدرآمدها وجود دارد؟
بخشی از پاسخ این سوال را باید در بالا جستوجو کرد. اینکه بر اساس واقعیتها چقدر میتوان به آینده امیدوار بود؟
حتی اگر امیدوار باشیم ایران وارد یک دوره سرازیری شده باشد، باز هم امیدی به بهبود وضعیت در کوتاه مدت نیست. جامعه ایران طی ۱۰ سال گذشته سقوط بیسابقهای را تجربه کرده است. محاسبات نشان میدهد قدرت اقتصادی هر ایرانی (سرانه تولید ناخالص داخلی) حدود یکپنجم کم شده است. در مقام مقایسه شهروندان ایرانی از همسایگان خود تا یک و نیم برابر عقب افتادهاند.
جبران این حجم از عقبماندگی اگر بعید نباشد، بسیار زمانبر و سخت خواهد بود. برای جبران عقبماندگی ده سال گذشته شاید نیاز به چند دهه رونق نسبی باثبات باشد که در شرایط کنونی دورنمایی از آن قابل تصور نیست.
علاوه بر رکود، تورم هم طبقات اجتماعی ایران را دچار فرسودگی کمسابقهای کرده است. نوسانهای شدید از یکسو باعث فرسایش طبقات متوسط و فرودست شده و از سوی دیگر طبقه نوظهوری از نوکیسگان را به وجود آورده که بهراحتی حاضر به عقبنشینی از موقعیت تازه خود نیستند. ترمیم این شکاف اجتماعی و طبقاتی، اگر از پر کردن شکاف رکود سختتر نباشد، آسانتر نخواهد بود.
علاوه بر این بحران بیکاری، مشکلات ساختاری اقتصاد، تشدید بحرانهای زیستمحیطی و... شرایط را به نسبت گذشته سختتر کرده است.
در چنین شرایطی سقوط مقطعی قیمت دلار و طلا و مسکن، در بهترین شرایط سرابی از امیدهای ملتی است که نقد عمر خود را صرف ناکارآمدی و بلندپروازی حاکمان سیاسی خود کرده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر