آزاده وکیلی؛ شهروندخبرنگار، اصفهان
محسن حاجیمیرزایی، وزیر اموزش و پرورش روز ۲۱ دی ماه از بازگشایی مدارس و دایر شدن کلاسهای برخی مقاطع در شهرهای زرد و آبی از اول بهمن ماه خبر داد. تعطیلی مدارس و برگزاری کلاسهای آنلاین بیشتر زندگی خانوادههای زیادی را تحت تاثیر قرار داده است؛ بهخصوص خانوادههایی که کودکانشان در مقاطع اول و دوم دبستان تحصیل میکنند.
***
«فرخنده» مادر خانهداری است که دو پسر هشت و سیزده ساله دارد. او میگوید: «نظم و آرامش زندگی از خانه ما رفته، هیچ چیز سر جای خودش نیست. فکر کنید بچهها امسال حس شروع مدرسه را تجربه نکردند و فکر میکنند هنوز در تعطیلات هستند، تا دیروقت با پدرشان جلوی تلویزیون مینشینند. من هم باید در آشپزخانه به کارهایم برسم. صبح زود باید بیدار شوم چون کلاس پسر بزرگم ساعت هفت صبح شروع میشود که خواب نماند و در سر کلاس اعلام حضور کنند و بعد هم باید به تکالیف پسر کوچکم رسیدگی کنم چون کلاس او از ساعت یک ظهرشروع می شود. البته در تمام این مدت باید حواسم به غذای ظهر هم باشد چون دوساعت که میگذرد بابک پسر بزرگم از اتاق بیرون میآید و گرسنه است. چیزی برای خوردن میخواهد. در این میان صبح لیست خرید را به همسرم دادم که قبل از اینکه به مغازهاش برود، برایم انجام دهد، حالا با کلی بستههای پلاستیکی خرید برگشته ومن نمیدانم برنجم را آبکش کنم یا به سوالات ریاضی پسرم جواب بدهم یا بستههای خرید را ضدعفونی کنم.»
یک روانشناس ساکن اصفهان با تاکید براینکه مسئولیت مادران در دوران کرونا سنگینتر شده، میگوید: «در این دوران مراقبت از فرزندان در شرایط آموزش و تدریس غیرحضوری مدارس ،فشارهای اقتصادی ناشی از تعطیلی و قرنطینهها ،مسئولیت و وظایف مادران را چند برابر کرده است.» او که این روزها مشاوره آنلاین میدهد، میگوید مادران زیادی با او تماس میگیرند و احساس درماندگی و افسردگی دارند: «روتین زندگیشان تغییر کرده و مدام شکایت دارند که هیچ وقتی برای خودشان نمیماند، چون در اغلب خانوادههای ایرانی انگار مسئولیت درس و مشق بچهها با مادران است و خانه ماندن آنها هم بار اضافی برای مادران ایجاد میکند. یعنی هم مادران خانهدار و هم مادران شاغل را با مشکل رو به رو کرده است.»
فرخنده خبر باز شدن مدارس را از بهمن ماه شنیده است؛ اما میگوید: «فکر نکنم بتوانند شرایطی را که وزیر آموزش و پرورش گفت، مهیا کنند.»
محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش گفته مقرر شده در شهرهای زرد و آبی تمام مدارس ابتدایی در پایه اول و دوم که امکان آموزش از طریق فضای مجازی به نحو مناسب فراهم نیست و به آموزش حضوری دانشآموزان نیاز است، کلاسها دایر شوند. او توضیح داده که هر کلاس باید حداکثر با ده نفر دایر شود و اگر تعداد دانشآموزان بیشتر است، آنها به گروههای مختلف تقسیم و در روزهای هفته توزیع شوند.
فرخنده میگوید: «راستش با این که دوست دارم مدارس باز شوند اما دلم میخواهد زمانی این اتفاق بیفتد که خیالم راحت باشد الان در این شرایط و با این وضعیت به نظرم باز شدن مدارس کار عاقلانهای نیست. ده تا دانشآموز باشند چطور مطمئن باشیم که همهچیز رعایت میشود. میز و صندلیها مرتب ضد عفونی میشود و ...»
«نسیم»، پزشک متخصص زنان و زایمان که خودش مادر یک دختر بچه هفت ساله است، میگوید: « دختر من از سه سالگی به خاطر این که ما شاغل بودیم مهدکودک میرفت و بعد هم پیش دبستانی اما حالا در خانه است. من و همسرم هیچکدام نمیتوانیم روزهای هفته را در خانه باشیم و به او در درسها و کلاسهای آنلاینش کمک کنیم. تا دو ماه پیش یک روز به خانه مادرم میرفت و یک روز به خانه مادر همسرم؛ اما مادرم مبتلا به کرونا شد و حالا فقط به خانه مادرهمسرم میرود. آنجا هم مادر و پدر همسرم خیلی با تکنولوژی آشنا نیستند و گاهی نمیدانند چطور شعری را که بچه حفط کره یا مشقی که نوشته را در واتساپ برای معلم بفرستند. یک روز اینترنتشان تمام شده بود و متوجه نشده بودند و دخترم از کلاس عقب ماند.»
نسیم میگوید به نظر میرسد شیوع ویروس کرونا کمتر شده است و وضعیت بیمارستانها بهتر است؛ اما معتقد است اگر پروتکل و فاصلهگذاری اجتماعی به درستی رعایت نشود وضعیت ممکن است به وخامت قبل برگردد: «من نمیدانم مدارس توانایی اجرای پروتکلها را دارند یا نه. بچههای پایه اول و دوم دبستان هم کوچکتر از آن هستند که بتوانند مراقب خودشان باشند و ممکن است کارهای خطرناک بکنند، به هم نزدیک شوند، از خوراکی همدیگر بخورند، ماسکشان را عوض کنند و ... بهترین راه باز شدن مدارس بعد از واکسینه شدن است که آنهم انگار در ایران محال است. چون واکسنهایی که مسئولان پیشنهاد میکنند خودشان قابل اعتماد نیستند.»
«سارا» کارمند اداره مخابرات است و از زمان شیوع ویروس کرونا دورکاری میکند. پسر هشت ساله او هم به صورت آنلاین در مدرسه درس میخواند و پسر دومش که چهارساله است و تا قبل از کرونا هر روز به مهدکودک میرفته، در خانه مانده است. او میگوید: «دیروز وسط جلسه اسکایپ با مدیرانم، آریا پسر چهار سالهام آمد کنار دستم و گفت که باید به دستشویی برود. مجبور شدم عذرخواهی کنم، جلسه را چند دقیقهای ترک کنم. این روزها از این قبیل اتفاقها خیلی افتاده. مثلا چند روز پیش پسر بزرگم امتحان دیکته داشت و من هم جلسه داشتم. اتاقهایمان کنار دست هم است؛ با این که در را بسته بودم وهدفون داشتم اما صدای دیکته گفتن معلم پسرم نمیگذاشت کار کنم.» موضوع دیگری که سارا را آزار میدهد، توقع همسرش است: «همسرم شغل آزاد دارد و سر کار میرود. ولی چون من از خانه کار میکنم همسرم فکر میکند من در مرخصی هستم. توقع دارد وقتی به خانه میرسد همه چیز مهیای پذیرایی از ایشان باشد؛ در حالی که قبلا که دورکاری نمیکردم و حضور فیزیکی داشتم سرکار، چنین توقعاتی نداشت.» او از این که ممکن است مدرسه پسر بزرگترش باز شود، خوشحال است؛ اما میگوید: «نمیدانم واقعا مدرسهها میتوانند پروتکلها را رعایت کنند. این بیماری شوخیبردار نیست. من ترجیح میدهم اول مطمئن شوم که واقعا رفتن آنها به مدرسه خطرناک نباشد و بعد او را بفرستم. با جان بچهام ریسک نمیکنم.»
«مرجان» خودش دانشجوی فوق لیسانس اقتصاد است و تنها یک دختر هفت ساله به نام «رستا» دارد که امسال کلاس اول است. او میگوید: «رستا دخترم اصلا هیچ تصویر ذهنی از میز ونیمکت کلاس ومدرسه ندارد؛ او فقط با تبلتش میتواند معلمشان را دراپلیکیشن شاد ببیند. روز هر درس از حروف، معلمشان میگوید غذایی که اولش همان حرف است درست کنیم و بچهها با مانتو و مقنعه کنار غذا عکس بگیرند و بفرستند. مثلا وقتی درس آی با کلاه را خواندند، مادرها آبگوشت و آش درست کردند. درس قاف را که خواندند، قیمه و قرمه سبزی درست کردیم و همینطور غذاهای مختف. این کارها خودش کلی وقتگیر است . بچهها یازده صبح تا دو پای تلویزیون هستند و سه عصر کلاس خودشان شروع میشود. من واقعا تا نه شب مشغول کارهای درسی و دیکته او هستم. ساعت نه و نیم تا ده که بچه میخوابد تازه باید به درسهای خودم برسم. گاهی تا سه صبح بیدارم. از آن طرف هم باید هشت بیدار شوم که به تکالیف و درسهای رستا برسم. واقعا زندگی برایم سخت شده.» مکثی میکند و میگوید: «هیچوقت نمیشد موهایم سفید شود اما باورتان نمیشود وقت نمیکنم یک رنگ روی سرم بگذارم. من عادت داشتم حداقل هفتهای دوتا فیلم ببینم ماهی دو یا سه تا کتاب تمام کنم؛ اما در یکسال گذشته واقعا در همه این کارها صفر بودهام و مدام خودم را سرزنش میکنم.» مرجان با این که حرفهای وزیر آموزش و پرورش را درباره باز شدن مدارس برای مقاطع اول و دوم دبستان و با شرایط خاص شنیده اما میگوید: «راستش من هیچ اعتمادی به حرفهای آنها ندارم ترجیح میدهم همین سختیها را بکشم اما بچه را نفرستم مدرسه. الان نزدیک بهمن ماه است و ممکن است آمار را خودشان از قصد کم بگویند تا شرایط را برای راهپیمایی ۲۲ بهمن عادی نشان دهند.»
آقای روانشناس ساکن اصفهان میگوید: « من به تمام مادرانی که تماس میگیرند و شرایط سخت زندگی را توضیح میدهند توصیه میکنم در روز حداقل نیم ساعت جا برای خودشان باز کنند. نیم ساعت پیادهروی کنند. یک موزیک ملایم گوش دهند. شاید وقت نکنند یک فیلم دو ساعته در روز ببینند اما همان فیلم را در چهار شب به مدت نیمساعت ببینند؛ همین کارهای کوچک کلی در روحیه آنها تاثیر دارد. از آقایان هم که میدانم در زمان شیوع کرونا شرایط سختی را تجربه کردند، خواهش میکنم کمی بیشتر به خانمها توجه کنند. اگر سر کار میروند وقتی برمیگردند قسمتی از مسئولیت تکالیف بچه را به عهده بگیرند. اگر دورکاری میکنند بخشی از کارهای خانه را به عهده بگیرند و احساس دست تنها ماندن خانمها را کم کنند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر