مادر «سام رجبی»، فعال محیط زیست زندانی بدون آنکه بتواند فرزندش را برای آخرین ببیند، درگذشت، درخواستهای مادر و وکیل او بیرون از زندان و سام در داخل برای حتی یک روز مرخصی هم به جایی نرسید، تا مادر مرد.
یک روز پس از مرگ «لیلی هوشمند افشار»، حالا سام به مرخصی آمده است، به خانه خالی از حضور مادرش رفته تا در کنار بقیه افراد خانواده روز یکشنبه ۲۱ دی ماه مادر را به خاک بسپرند.
«محمدحسین آقاسی»، وکیل او خبر داد که روز ۲۰ دی ماه سام رجبی یک روز پس از مرگ مادر بیمارش بالاخره برای خاکسپاری او از زندان به مرخصی آمده است.
***
لیلی هوشمند افشار در سالهای آخر حتی قادر به رفتن به زندان برای ملاقات کابینی او نبود، با این حال و علیرغم درخواست مکرر سام، مادرش و وکیل آنها به او اجازه مرخصی چند روزه یا چند ساعته برای دیدار مادرش داده نشد.
«کتی رجبی»، خواهر سام رجبی درباره اینکه دفتر دادستانی چه دلیلی برای ندادن مرخصی برای دیدار سام با مادر بیمارش ارائه کرده است، به ایران وایر گفته بود: «هیچ دلیلی نگفتهاند، مگر برای بازداشتش دلیل ارائه کردند؟»
حالا محمد حسین آقاسی به «ایران وایر» میگوید: «او برای خاکسپاری مادرش به مرخصی آمده است.»
سام رجبی یکی از فعالان محیط زیست است که در دی ۱۳۹۶ از سوی ماموران سپاه پاسداران بازداشت و پس از آن به اتهام «همکاری با دولت متخاصم آمریکا» به شش سال حبس محکوم شد. اتهامی که تاکنون مستندات آن مشخص نشده است.
اما او تنها زندانی نیست که اجازه دیدار با مادر مریضش از او سلب شد، در سالهای گذشته قوه قضاییه و بازجویان نهادهای امنیتی اجازه مرخصی بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی را برای دیدار با اعضای خانواده بیمارشان را ندادهاند و حتی پس از مرگ آنها، اجازه حضور در مراسم خاکسپاری هم نداشتهاند. آنها مجبور بودهاند در سلول یا بندهای خود برای عزیز از دست رفته خود عزاداری کنند.
طبق پروتکل سازمان زندانهای ایران، مرخصی اضطراری از زندان مربوط به فوت اقوام درجه یک زندانی است که در این صورت هم با شرط رفتار خوب زندانی در محیط زندان صورت میگیرد و یک محدوده زمانی مشخص بین ۳ تا ۵ روز را دارد.
در «ضوابط حقوقی اعطای مرخصیهای اضطراری زندانیان» آمده است: «این مرخصیها در صورت فوت اقوام درجه یک زندانی با ارائه مدارک مربوط به شرط رفتار مناسب در زندان و همچنین عدم وجود منع در اعطای مرخصی، پس از دریافت وثیقه مناسب از طریق مرجع قضایی به میزان لازم به زندانی تعلق میگیرد كه معمولا از سه تا پنج روز است.»
«مهدیه گلرو»، فعال حقوق بشر که در طول دوره زندانش بارها شاهد مرگ خانواده همبندیهایش بوده، میگوید: «سام رجبی اولین زندانی نیست که حالا در انتظار مرخصی برای مرگ مادرش است. در نمونه اخیر، پدر امیرحسین مرادی، محکوم به اعدام خودکشی کرد؛ اما نه تنها به او اجازه حضور در مراسم خاکسپاری را ندادند، بلکه حتی تا امروز هم اجازه داشتن مرخصی و عزاداری برای پدرش را در کنار دیگر اعضای خانوادهاش نیافته است. در حالی که براساس قانون سازمان زندانها این حق برای تمام زندانیان است، یک پروتکل کلی است درباره همه زندانیان که در صورت از دست دادن اعضای درجه یک خانواده بتوانند از حق مرخصی استفاده کنند و اشارهای هم نشده که زندانی امنیتی حق استفاده از این مرخصی را ندارد.»
مهدیه گلرو درباره تجربه مرگ و عزا در بند زنان زندان اوین میگوید: «در دورهای که من در زندان بودم بارها شاهد بودم که زندانیانی مادر و پدر خود را از دست دادند و به آنها مرخصی داده نشد. یادم است یکی دو همبندی بهاییام، یک همبندی نوکیش مسیحی، محبوبه کرمی و نسرین ستوده مادر یا پدر یا برادرشان را از دست دادند. راستش تعدادشان اصلا کم نبود. معمولا اینها از طریق یک تلفن یا ملاقات با اعضای خانوادهشان متوجه مرگ دیگر عضو خانواده میشدند. بعد ما سعی میکردیم یک مراسم عزاداری در بند را به هر شکلی که برایمان مقدور بود برگزار کنیم، مثلا یک ملافه سیاه را به گوشه تختش بزنیم، از فروشگاه زندان خرما بخریم و یا حلوا درست کنیم و در بند پخش کنیم.»
خانم گلرو ادامه میدهد:«در واقع شکلی از فضای عزاداری که آن فرد میتوانست در کنار خانوادهاش تجربه کند، ما در اتاق و بندمان تا حد امکان سعی میکردیم برایش فراهم کنیم. معمولان در روزهای اول تلاش میکنند خودشان را کنترل کنند چون میدانند همه بند دارند آنها را نگاه میکنند، بنابراین سعی میکنند ناراحتی خود را بروز ندهند. در حالی که اگر در خانه خودت باشی میتوانی بروی داخل اتاقت و در را ببندی و گریه کنی؛ اما در زندان هیچ فضای خصوصی وجود ندارد و زندانی مجبور میشود غم را به درون خودش بریزد.»
مهدیه گلرو میگوید غیر از این صدمات روحی، بیشتر زندانیان خود را مقصر هر اتفاقی میدانند که برای عزیزانشان در بیرون میافتد: «حتی اگر به شکل منطقی هیچ نقشی در مرگ آنها نداشته باشد اما از نظر روحی خود را مقصر آن اتفاق بد یا مرگ میدانند. مثلا اگر پدرش سکته قلبی کرده باشد فکر میکند به دلیل فشار وضعیت او در زندان به این روز افتاده و یا اگر بیماری که قبلا داشته تشدید شده باشد فکر میکند به دلیل استرس ناشی از او وضعیت بدتر شده است. همه اینها رنج مضاعفی است که در سکوت زندانیان با خود تا سالها پس از آزادی حمل میکنند.»
در حالی که زندانیان عقیدتی و سیاسی به دلایل نامشخص از داشتن مرخصی برای آخرین دیدار با اعضای نزدیک خانواده خود و مراسم خاکسپاری آنها محروم هستند که افراد نزدیک به حکومت و مسئولان نظام اگر به اتهاماتی نیز به زندان بروند، همچنان از حق مرخصیهای زودبهزود و طولانیمدت برخوردار هستند.
به طور مثال «اسفندیار رحیم مشایی»، چند ساعت پس از فوت مادرش در تاریخ ۲ آبان ۱۳۹۸ با موافقت قاضی پرونده برای چند روز به مرخصی رفت.
فقط چند نمونه از زندانیانی که در دوره زندان قادر به دیدار با خانواده و یا شرکت در مراسم خاکسپاری نشدند را میخوانید:
مهر و آبان ۱۳۹۹
«مطلب احمدیان»، زندانی سیاسی کرد، تازهترین نمونه است که پس از مرگ پدرش در تاریخ ۷ آبان ۱۳۹۹ اجازه حضور در مراسم خاکسپاری او را نیافت.
مطلب احمدیان، اهل بانه در مهرماه ۱۳۸۹ به اتهام «محاربه» از طریق عضویت در یکی از گروههای اپوزیسیون به ۳۰ سال زندان با تبعید محکوم شد. او در دهمین سال زندانش پدر خود را از دست داد با این حال مقامات زندان اجازه مرخصی چند روزه برای شرکت در مراسم تشییع پدرش و عزاداری را به او ندادند.
پیش از آن پدر «امیرحسین مرادی»، یکی از سه معترض آبان ۱۳۹۸ که به اعدام محکوم شده است در هفتم مهرماه با تصمیم شخصی به زندگی خود پایان داد با این حال حتی به فرزند او اجازه حضور در بهشت زهرا برای خاکسپاری پدرش داده نشد. حالا بیش از سه ماه از مرگ پدر امیرحسین مرادی میگذرد، اما هنوز او در سلول انفرادی با حکم اعدام به سر میبرد و هیچ وقت هم معلوم نشد چطور خبر خودکشی پدرش را شنیده و چطور آداب خاکسپاری و عزاداری را دور از دیگر اعضای خانوادهاش در سلول خود به جا آورده است.
آذر ۱۳۹۱
«نسرین ستوده»، وکیل و فعال حقوق بشر، در اولین دوره زندان خود در آذر ۱۳۹۱ مادر بیمارش را از دست داد، در حالی که مادر او بارها برای دیدار با دخترش درخواست داده بود و با این درخواست مخالفت شده بود.
«رضا خندان»، همسر او در گفتوگویی با کمپین حقوق بشر در ایران در تاریخ ۲ دی ۱۳۹۱ گفته بود وقتی حال مادر نسرین وخیم میشود آنها به دادسرای اوین رفتهاند تا نامه درخواست مرخصی را تحویل دهند: «اما آنها حتی نامه را از ما نگرفتند. واقعا برای آنها کاری نداشت که یکساعت نسرین را از زندان به منزل مادرش بیاورند تا او را قبل از مرگ ببیند.» آقای خندان گفته بود به دلیل بیماری مادر نسرین، او و خواهر نسرین بارها برای امکان ملاقات پیگیری کرده بودند اما دادستانی با ملاقات مادر و دختر موافقت نکرد: «مادر نسرین در حالی مرد که حق دیدار یک بار دخترش را در زندان نیافت.»
خانم ستوده در روز خاکسپاری مادرش به همراه چند مامور به بهشت زهرا رفت و پس از پایان مراسم بلافاصله ماموران او را به زندان برگرداندند.
اسفند ۱۳۸۷
«سعید ملکپور»، طراح وبسایتهای اینترنتی و زندانی سابق نیز نهتنها اجازه شرکت در مراسم خاکسپاری پدرش را نیافت بلکه تا ۴۰ روز بازجویانش این خبر را از او مخفی کرده بودند.
در مهر ۱۳۸۷ وقتی برای دیدار با خانواده و در بیمارش به ایران آمد از سوی نیروهای امنیتی دستگیر شد. پدر او در اسفند ۱۳۸۷ فوت کرد. اما سهم سعید از مرگ پدرش این بود که یک روز پیش از مراسم چهلم او، در یک تماس تلفنی ۵ دقیقهای تصادفا از خواهرش این خبر را بشنود.
«مریم ملکپور» خواهر سعید در گفتوگویی در مهر ماه ۱۳۹۹ با ایرانوایر گفته بود دادستانی به آنها قول داده بود سعید را در مراسم خاکسپاری پدرش به بهشت زهرا خواهند آورد با این حال این اتفاق نیفتاده است. او میگوید ۴۰ روز پس از مرگ پدرش و در حالی که اجازه هیچ تماس و ملاقاتی با سعید وجود نداشته، سعید بالاخره اجازه تماس با اعضای خانوادهاش را میگیرد و در تماس کوتاه با خواهر خود متوجه میشود ۴۰ روز است که پدرش فوت کرده است.
سعید ملکپور در سال ۱۳۸۹ به اتهام «توهین به مقدسات» به اعدام محکوم شد و این حکم در شهریور ۱۳۹۲ با یک درجه تخفیف، به حبس ابد تبدیل شد. او در طی ۱۱ سال زندان فقط یک بار در اواخر تیر ۱۳۹۸ به مرخصی سه روزه آمد که در این مرخصی از ایران گریخت و اکنون در کانادا زندگی میکند.
خرداد ۱۳۹۰
«رسول بداقی»، معلم زندانی در خرداد ۱۳۹۰ وقتی در بند انفرادی زندان رجاییشهر کرج بود مادرش را از دست داد با این حال به دلیل حضورش در سلول انفرادی از مرگ مادرش تا مدتها با خبر نشد. وکیل آقای بداقی پیش از مرگ مادرش بارها درخواست مرخصی چند روزه تا چند ساعته او را برای دیدن مادر بیمارش داده بود که با این درخواست مخالفت شد.
رسول بداقی در آن زمان به دلیل شرایط اسفناک زندان رجاییشهر کرج دست به اعتصاب غذا زد اما ماموران زندان برای تنبیه و فشار بیشتر او را به سلول انفرادی منتقل کردند.
«فروزان علیزاده»، همسر رسول بداقی در گفتوگویی با کمپین حقوق بشر در ایران در آن زمان گفته بود که او حتی از فوت مادرش هم در سلول انفرادی خبر ندارد: «مادرش آرزو داشت که در لحظات آخر پسرش را ببیند که نشد. من به او در ملاقاتیهایمان گفته بودم که مادرش مریض و در بیمارستان بستری است اما بعد از ملاقات ما در دو هفته پیش مادرش سکته کرد و دیروز فوت کرد. وکیلش برای گرفتن مرخصی رسول اقدام کرد اما جوابی نگرفت. گفته بودند که الان قاضی پرونده نیست، در مرخصی است و از این حرفها.»
رسول بداقی، معلم و عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران برای اولین بار در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۸۸ بازداشت شد و از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به ۶ سال زندان و ۵ سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم شد.
آذر ۱۳۹۰
«محبوبه کرمی»، فعال حقوق زنان نیز در دوران زندان پدرش را در بیمارستان چمران از دست داد. پدر او به دلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری شده بود و کمی بعد در همان جا فوت کرد.
محبوبه کرمی پیش از بازداشت، مراقبت از پدر بیمارش را به عهده داشت و پس از آن نیز بارها برادر او درخواست مرخصی چند روزه تا چند ساعته محبوبه کرمی را برای دیدار با پدرش داده بود با این حال با این درخواست موافقت نشد.
مقامات قضایی و ماموران امنیتی حتی از حضور او در مراسم خاکسپاری پدرش جلوگیری به عمل آوردند.
خانم کرمی در اسفند ۱۳۸۸ بازداشت شد و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۴ سال حبس به اتهامات «تبلیغ علیه نظام»، «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» و «نشر اکاذیب» محکوم شد.
اردیبهشت ۱۳۹۲
«مصطفی نیلی»، فعال دانشجویی در ۷ دی ۱۳۸۸ در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاستجمهوری بازداشت شد و به ۳ سال و شش ماه زندان محکوم شد. در اردیبهشت ۱۳۹۲ در حالی که حدود شش ماه از حکمش باقی مانده بود، پدر خود را از دست داد. دادستان علیرغم درخواستهای فراوان با اعزام این زندانی برای شرکت در مراسم ترحیم پدرش خودداری کرد. او چندین ماه پس از فوت پدرش با اتمام دوران حکمش از زندان آزاد شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر