«سودابه مرتضایی» تنها ایرانی است که در بخش مسابقه جشنواره برلین امسال شرکت دارد. مرتضایی که از 12 سالگی در اتریش زندگی کرده، با نخستین فیلم بلند خود با نام «ماکوندو» در بخش اصلی جشنواره برلین مورد استقبال قرار گرفت.
«ماکوندو» عنوان مجتمعی است در اطراف «وین»؛ محل زندگی پناهجویان.
زندگی یک پسر 11 ساله چچنی به نام «رمضان» که پدرش را در جنگ از دست داده و حالا با مادر و دو خواهر کوچکترخود در پی پناهندگی در اتریش هستند، محور اصلی فیلم را تشکیل میدهد، در حالی که فیلم چندان داستانگو نیست.
«ماکوندو» فضای مستندگونهای دارد و بازی درخشانی را از این پسر 11ساله به تصویر می کشد؛ پسری که میگوید میخواهد انتقام پدرش را بگیرد، با بچههای همسایه به کارهای خلاف میپردازد و از همه مهمتر، در یک حسادت جدی، با مردی که ممکن است رابطه عاشقانهای با مادرش آغاز کند، دشمنی خطرناکی را به نمایش میگذارد.
«ایرانوایر» در حاشیه جشنواره برلین با سودابه مرتضایی به گفتوگو نشسته است.
شما از مستندسازی شروع کردید که اثر آن در این فیلم هم دیده میشود.
بله، من دو فیلم مستند بلند یا سینمایی درست کردهام که یکی از آنها «فرزندان پیامبر» نام داشت و درباره مراسم محرم در ایران بود. دیگری هم «در بازار جنسیت» که به اشتباه، «در بازار سکس» ترجمه شده است که درباره مساله صیغه در ایران بود. خب من ایرانی هستم و موضوعات ایرانی برایم جالب بود، برای همین هم کارم را با آنها شروع کردم.
هر دو را در داخل ایران ساختید؟
بله.
در «ماکوندو» هم فضای مستند حس میشود. عامدانه میخواستید که فیلمی شبه مستند بسازید؟
بله، کاملاً عامدانه بود. میخواستم یک فیلم داستانی بسازم اما انگیزهام این نبود که حتماً داستانی صرف باشد. میخواستم شیوهای را که در مستند استفاده میکنم، به کار بگیرم تا با آن داستان تعریف کنم. برایم خیلی مهم بود که حال و هوای مستند را حفظ کنم. نتیجه آن هم این شده که بازیگرانم هیچ کدام هنرپیشه نیستند، آدمهای عادی اهل چچن هستند که پناهندهاند و هیچ وقت پیش از این جلوی دوربین نبودهاند. من فیلمنامه ای برای فیلم داشتم اما آن را به هیچ کدام از بازیگرها نشان ندادم. از قبل با آنها قرار گذاشتم که یک داستانی دارم که تقریباً به این شکل است و نقش تو در این فیلم چنین است و اگر به من اعتماد کنی، فیلم را میسازیم و روز به روز و صحنه به صحنه جلو میرویم. همه قبول کردند و تجربه جالبی هم برای همه ما شد.
چقدر این شخصیتها به بازیگران تان نزدیک هستند؟ آنها نقش خودشان را بازی میکنند؟
نه، نقش خودشان نیست اما شخصیتها به خودشان خیلی نزدیک هستند. پسری که نقش اصلی، یعنی رمضان را بازی میکند، دیروز در کنفرانس مطبوعاتی وقتی از او پرسیدند با کاراکترت چطور کار کردی، گفت تقریباً 80 درصد کاراکتر رمضان در فیلم، خودم هستم و تنها 20 درصد آن بازی است. فکر میکنم حرف درستی زد و تقریباً برای همه بازیگرها به همین شکل بود.
فیلمنامه آمادهای داشتید؟ به نظر میرسد خیلی از صحنهها بداهه فیلمبرداری شدهاند.
فیلمنامه آماده داشتم ولی با بداههسازی کار کردم. یک صحنههایی به کلی بداهه است. به بازیگرها گفتهام که الان در این صحنه چنین اتفاقی میافتد، حالا بروید و هر کاری میخواهید انجام دهید و ما فیلم میگیریم. به ویژه صحنههایی که دیالوگ زیادی ندارند، به این شکل فیلمبرداری شدهاند. اما برخی صحنهها مثل صحنههای رمضان و «عیسی»، بیشتر بر اساس فیلمنامه هستند. اگرچه به آنها هم نگفتهام که عین دیالوگ را بگویند؛ لغتها و جملهها مال خودشان است.
دغدغه پرداختن به این آدمها از کجا میآید؟ تجربه شخصی است که خودتان داشتید؟
تجربه شخصی خود من هم بیتاثیر نیست چون خودم وقتی 12 سالم بود از ایران به اتریش مهاجرت کردیم. البته من از یک فرهنگ دیگری میآمدم و دختر بودم، نه پسر. ولی به هر حال، این تجربه مهاجرت و دوباره جا افتادن در یک فرهنگ جدید را خودم هم داشتهام. برای همین، با وجود این که او پسر است و از یک فرهنگ دیگری میآید، با او احساس نزدیکی زیادی دارم. اصل قصه از این جا شروع شد که این مجتمع «ماکوندو» که پناهندهها از کشورهای مختلف دنیا در آن زندگی میکنند و در خارج از شهر وین قرار دارد، حالت یک گتو را پیدا کرده است. این محل برایم جالب شد و فکر کردم این چه جور جایی است؟ انسانهایی که آنجا زندگی میکنند، چه داستانهایی دارند؟
در عین حال شما دارید درباره جنگ و سختیهای آن و همین طور وضعیت زنان هم حرف میزنید، اگرچه خیلی در حاشیه.
میخواستم همهاش داستان رمضان باشد و همه فیلم از دیدگاه او بازگو شود؛ یعنی هر چه او میبیند، ما هم بینیم و هرچه حس میکند، ما هم حس کنیم. مساله جنگ هم به شکلی، داستان زندگی اوست. او بچه بوده اما چیزهایی شنیده و خاطرات خیلی کمی هم دارد. من هم میخواستم در همین حد در فیلم باشد. ما میدانیم که جنگ چیست و چیز تازهای نیست که دوباره تعریف کنیم. دوست داشتم همین حس را داشته باشیم که این بچه از یک منطقه جنگزده میآید و ترسهایی هم که دارد در حاشیه بماند. مساله زنان و جامعه مردسالار نیزیکی از مسایل اصلی فیلم است اما باز، از دیدگاه بچه است. مادرش هم مادری است که خیلی خوددار است، همه چیز را در خودش میریزد و نشان نمیدهد. ما هم به عنوان تماشاگر همه چیز را همین طور میبینیم.
فکر نمیکنید «کلایماکس»(اوج هیجانی) فیلم، یعنی جایی که پسر به پلیس دروغ میگوید، یک مقدار دیر اتفاق میافتد و فیلم در اواسط آن کشدار شده و تماشاگر را خسته میکند؟
تماشاگر باید تصمیم بگیرد. جدی بگویم که وقتی کار میکنم، به این جور چیزها اصلا فکر نمیکنم؛ نه وقت نوشتن فیلمنامه و نه موقع ساختن فیلم. از نظر احساسی به نظر من درست میآمد. من به ساختار از پیش تعیین شده فکر نمیکنم. فکر میکنم چیزی که اتفاق میافتد درست است و امیدوارم که تماشاگران هم همین طور فکر کنند.
حالا با اولین فیلم بلند خود در جشنواره برلین هستید، آن هم در بخش مسابقه. چه حسی دارید و برخوردها چگونه بودند؟
برخوردها عالی بودند. جشنواره زیبایی است و بازتابهای خیلی خوبی گرفتیم. دیروز اولین نمایش فیلم بود و خیلی احساس عجیبی دارم. اولین فیلم داستانیام است و برایم غیرقابل پیشبینی بود که چنین اتفاقی بیفتد. حالا ببینیم فیلم به کجا خواهد رفت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر