تاریخ جنگ جهانی دوم با نامها و تشکلهای قهرمانی یاد میشود که زندگی و اعضای خود را برای محافظت از یهودیان و دیگر اقلیتها در برابر توحش نازیها و همدستان آنها در خطر انداختند. متاسفانه، تعداد آنها خیلی کم بود. نام یکی از آنها که در اواخر قرن بیستم مطرح شد، «درویش کُرکوت» بود؛ یک عالم، محقق و متصدی دیرین مسلمان «موزه ملی بوسنی و هرزگوین» و کسی که هرگز از اعتراض به جنایتها و قساوتهای در حال وقوع در اطراف خود در طول جنگ دریغ نمیکرد، و در صورت لزوم، در مقابل آنها میایستاد. این فرد نه تنها یک دختر یتیم یهودی را در اوج «هولوکاست» در زمانی که نیروهای نازی یوگسلاوی را اشغال کرده بودند نجات داد، بلکه یک سری از نسخههای خط مقدسی یهودی را از غصب و مصادره حفظ کرد. یکی از این نسخ خطی «هاگادای سارایوو» بود؛ متنی متعلق به قرن ۱۴ میلادی که درویش کُرکوت آن را از نابودی حتمی نجات داد.
درویش کُرکوت چهرهای برجسته بود که تلاشهایش برای محافظت از یهودیان و فرهنگ آنها در طول جنگ جهانی دوم یک دهه پس از مرگش آشکار شد.
او در سال ۱۸۸۸ میلادی (۱۲۶۷ شمسی) در بوسنی متولد شد. تحصیلات تکمیلی خود را در استانبول و «دانشگاه سوربن پاریس» فرانسه گذراند. او استاد الهیات بود و زبانهای ترکی، عربی، فرانسه و آلمانی مسلط بود. کُرکوت زندگی حرفهای خود را به عنوان یک معلم مذهبی در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و همچنین به عنوان یک امام در طول جنگ جهانی اول در ارتش خدمت کرد و پس از آن سرپرستی بخش مسلمانان وزارت ادیان یوگسلاوی را بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۳ بر عهده گرفت. او از ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۹ به عنوان متصدی و کتابدار موزه ملی در سارایوو مشغول به کار بود و همزمان به عنوان دستیار مفتی «تراونیک»، محل تولدش، خدمت میکرد و از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ به عنوان سردبیر «گلاسنیک» (هرالد)، ارگان رسمی جامعه اسلامی یوگسلاوی، مشغول به کار بود. از سال ۱۹۳۹ به بعد، کُرکوت به نقش خود به عنوان متصدی موزه ملی، گنجینهای از آثار باستانی مربوط به تاریخ بوسنی و هرزگوین، بازگشت.
یکی از باارزشترین داراییهای این موزه، «هاگادای سارایوو»، تذهیب قرن ۱۴ و نسخه قدیمی به یادگار مانده از کتاب مقدس «خروج» است که در مراسم «پسح» (یا فطیر، عید آزادی قوم یهود از قید بردهداری فرعونهای مصر) توسط یهودیان خوانده میشود. این کتاب پس از دوران «تفتیش عقاید» توسط سفاردیهای تبعیدی که در طول دوران تفتیش عقاید اسپانیای کاتولیک از این منطقه رانده شده بودند، از بارسلونای اسپانیا به امپراتوری عثمانی آورده شد و در نهایت به دست یک یهودی سارایوویی جوان به نام «جوزف کوهن» افتاد. او این کتاب را در سال ۱۸۹۴ به موزه سلطنتی ملی تازهتاسیس بوسنی فروخت. به خاطر تلاشهای کُرکوت، این کتاب و دیگر آثار باستانی ارزشمند از نابودی حتمی در دوران اشغال شهر توسط نازیها نجات یافتند.
در تاریخ ششم آوریل ۱۹۴۱ (۱۷ فروردین ۱۳۲۰)، یک سال و نیم پس از آغاز جنگ جهانی دوم، آلمان نازی و متحدانش به یوگسلاوی حمله و این کشور را اشغال کردند. در صربستان، نازیها یک دولت دستنشانده به سرکردگی «میلان نیدیک» تأسیس کردند و با همدستی پلیس صربستان با گشتاپو و دیگر مقامات اشغالگر آلمانی، قوانین نژادپرستانهای علیه جمعیت یهودیان و روماها (که به اشتباه کولی نامیده میشوند) اجرا شد. حدود ۱۴٫۵۰۰ یهودی در صربستان به قتل رسیدند. نازیها در ماه می ۱۹۴۲ علناً اظهار کردند که صربستان یکی از اولین سرزمینهای اروپایی بوده است که «عاری از یهود» (پاکسازیشده از یهودیان) اعلام شد. این بخشی از طرح آلمانیها برای قتل عام سیستماتیک یهودیان در سراسر قاره اروپا بود.
در قسمت غربی یوگسلاوی، یک دولت دیگر دستنشانده نازیها تشکیل شد؛ «دولت مستقل کرواسی» که بوسنی و هرزگوین را در خاک خود داشت و توسط «اوستاشه» اداره میشد. اوستاشه یک جنبش فاشیست کروات و ملیگرای افراطی بود که توسط «آنتی پاولیچ» هدایت میشد و بلافاصله قوانینی را علیه یهودیان، صربها و روماها وضع کرد. کشور توسط آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی اشغال شده بود. این موضوع امنیت آن را تضمین میکرد، اما اوستاشه استقلال قابل توجهی داشت و یک کمپین قتل عام وحشیانه در قلمرو خود به راه انداخت و صدها هزار نفر از صربها، یهودیان، روماها و مخالفان سیاسی را به قتل رساند. اوستاشه بیش از ۳۰ هزار یهودی را در اردوگاههای خود در کرواسی کشت و یا آنها را به اردوگاههای نازی در لهستان تحت اشغال آلمان تبعید کرد.
مورد هدف قرار دادن جمعیتهای اقلیت در روزهای آغازین رژیم اوستاشه، بهت و حیرت برخی از روشنفکران مسلمان بوسنی مانند درویش کُرکوت را برانگیخت. روماهای بوسنی در درجه اول مسلمان بودند، چنان که پژوهشگر آمریکایی، «امیلی گریبل» میگوید: «به رسمیت شناختن طبقهبندی نژادی روماها توسط مسلمانان پیامدهای گستردهتری برای مسلمانان در کرواسی داشت. در حالتی کهشان نژادی حق زندگی یک فرد را تعیین میکرد، مسلمانان نسبت به هر اندیشهای که میتوانست بخشی از جامعه آنها را به عنوان یک گروه «پستتر» تعریف کند با دیده شک نگاه میکردند. آنها متوجه شده بودند که اگر حاکمان جدید بتوانند به برخی از مسلمانان برچسب «پَست» بودن بزنند -در این مورد روماهای غیرآریایی- هیچ چیز مانع آنها برای طبقهبندی سایر مسلمانان به عنوان گروهی «پَست» در آینده نخواهد شد.»
کُرکوت همراه با چند پژوهشگر دیگر با استناد به تحقیقات آلمانی ثابت کردند که روماها در حقیقت «مسلمانان سفید پوست آریایی» هستند و نباید مورد هدف نازیها باشند. آنها به نوشتههای «لئوپولد گلاک»، یک دکتر و مردمشناس یهودی، استناد کردند که بر روی جمعیت کولیها در منطقه تحقیقات انجام داده بود. این گزارش به مقامات محلی ارسال شد و در نتیجه وزارت کشور دستنشانده دستور به تعلیق آزار و اذیت مردم کولی داد.
کُرکوت همچنین به صورت علنی از ابتکارات گسترده علیه تبعیض نازیها حمایت میکرد. در اکتبر ۱۹۴۱ (مهر ماه ۱۳۲۰) او از جمله ۱۰۸ مسلمان بوسنیایی بود که «قطعنامه سارایوو» را امضا کرد. این قطعنامه در محکومیت جنایتها و قساوتهای نازیها و اوستاشه و اعلام برائت مسلمانان از این جنایتها بود. در همان ماه درویش کُرکوت برای اولین بار در موزه ملی با رهبر یهودیان سفاردی در سارایوو ملاقات کرد. دکتر «ویتا کاجون» که تصور میشد به زودی مورد هدف مقامات فاشیست قرار گیرد، یک جعبه از نسخههای خطی یهودیان سفاردی را به دوستان خود سپرده بود. از ترس غارت و یا نابودسازی عمدی نسخههای خطی، کُرکوت آنها را تحت عنوان نسخههای خطی ترکی یک خانواده بوسنیایی در آرشیو موزه ثبت کرد. با ثبت این عنوان دروغین، کُرکوت موفق شد تعدادی از این اسناد مهم را حفظ کند. دکتر کاجون پس از چندی به اردوگاه کار اجباری «یاسنواتس» تبعید شد و مدت کوتاهی پس از آن، در ۱۹۴۲ درگذشت.
چندی بعد، در آوریل ۱۹۴۲، یکی از آشنایان کُرکوت همراه با یک دختر جوان یهودی به موزه آمد. او این دختر را در پارکی در سارایوو پیدا کرده بود. آن دختر تنها «میرا پاپو» بود. والدین او در اوایل سال ۱۹۴۱ به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده بودند و او به جنگلها گریخته و آنجا به یک گروه مقاومت پارتیزانی کمونیست پیوسته بود؛ گروهی که توسط نیروهای امنیتی نازیها نابود شد. آنها به میرا و سایر مبارزان جوان دستور داده بودند تا به سارایوو برگردند.
درویش کُرکوت، میرا را بدون معطلی به خانه خود برد و به همسرش، «سِروِت» گفت که او برای مدتی پیش آنها خواهد ماند. آنها به میرا لباس مسلمانان را پوشاندند و او را «امیرا» نامیدند و به عنوان یک پیشخدمت مسلمان از آلبانی که نمیتواند بوسنیایی صحبت کند، به دیگران معرفی کردند. به این روش پاپو در امان ماند و در ماه آگوست ۱۹۴۲ کُرکوت برای او اسناد شناسایی جعلی ترتیب داد و او را به منطقه ساحلی امن تحت اشغال ایتالیاییها فرستاد؛ منطقهای که میرا باقیمانده جنگ را در آنجا سپری کرد.
در همان دوران، به کُرکوت خبر رسید که یک مقام عالیرتبه نازی، «یوهان فورتنر»، میخواهد از موزه بازدید کند. علاوه بر فرماندهی یک گردان ارتش، فورتنر مسئول نظارت عملیات «لژیون سیاه» هنگ فاشیستی کروات و مسئول قتل عام بسیاری از صربها و یهودیان و همچنین اعضای مقاومت کمونیستی بود. پس از شنیدن در مورد احتمال بازدید او، کُرکوت بلافاصله از رئیس موزه، کلید گاوصندوق زیرزمین موزه را درخواست کرد. در آن را باز کرد و «هاگادای سارایوو»، یکی از ارزشمندترین گنجینههای موزه، را بیرون آورد و آن را زیر کمر شلوار خود پنهان کرد.
پس از ورود و بازدید از موزه، ژنرال فورتنر از کُرکوت و همکارانش خواست تا هاگادا را به او بدهند. در این مورد روایتها متفاوت است و مشخص نیست که دقیقاً چه اتفاقی افتاد. به احتمال زیاد کُرکوت به فورتنر گفت که هاگادا در اوایل همان روز توسط برخی دیگر از افسران نازی تحویل گرفته شده و در موزه نیست. در هر صورت ژنرال فورتنر بدون این کتاب ارزشمند موزه را ترک کرد. کُرکوت سپس هاگادا را در زیر کت خود پنهان کرد و به خانه آورد. پس از آن کتاب را به یک امام قابل اعتماد مسجد در یک روستای کوهستانی دوردست سپرد تا از آن محافظت کند.
مقاومت اصولی کُرکوت در برابر اشغال، بعدها او را در موزه به دردسر انداخت. مدیر اصلی موزه، جوزو پتروویچ، دوست کُرکوت بود و از او در فعالیتهایش حمایت میکرد. اما در اواخر سال ۱۹۴۳، پتروویچ از سمت خود برکنار و «ویصل جورچیت» جایگزین او شد. در ماه مارس ۱۹۴۴ جورچیت درخواست کرد که کتابخانه و آرشیوهای آن به یکی از معاونان او تحویل داده شود. از ترس این که دولت اوستاشه میخواهد مجموعه غنی از نسخههای خطی قدیمی و نادر را از بین ببرد، کُرکوت در ابتدا درخواست مدیر موزه را رد کرد و سپس با استناد به پیچیدگیهای قانونی، کتابخانه را با تاخیر تحویل داد. این باعث شد که کُرکوت غیر قابل اعتماد به نظر برسد. او در سال ۱۹۴۴ یک دستور دریافت کرد که مستقیما توسط رهبر اوستاشه، «آنتی پاولیچ»، امضا شده بود. در این دستور آمده بود که کُرکوت برای کار باید به کتابخانه «دانشگاه زاگرب» منتقل شود. پیش از آن که انتقال صورت گیرد، دوستان کُرکوت به او هشدار دادند که این یک حیله است تا او و خانوادهاش را بازداشت و به اردوگاه کار اجباری یاسنواتس بفرستند. کُرکوت سریعا مرخصی استعلاجی گرفت و به همراه خانوادهاش در سارایوو مخفی شد. آنها تا آوریل ۱۹۴۵ که توسط نیروهای پارتیزانی آزاد شدند، در همان مکان ماندند.
پس از جنگ کُرکوت به کار خود در موزه و هاگادا به محل اصلی خود بازگشت. اما دولت کمونیستی «ژنرال تیتو» با همه ادیان از جمله اسلام مخالف بود. پس از جنگ کُرکوت کنسول بریتانیا در سارایوو را در موزه ملاقات کرد و از او خواست با قدرتهای متفقین پیروز در جنگ، پادرمیانی کنند و برای مسلمانان یوگسلاوی حمایت قانونی بینالمللی، شبیه به مقررات وضعشده برای اقلیتها در «معاهده سنت ژرمن» در سپتامبر ۱۹۱۹، فراهم نماید که حقوق اقلیتها را در زمان بین دو جنگ جهانی در یوگسلاوی و دیگر نقاط اروپا تضمین کرده بود.
در سال ۱۹۴۷ کُرکوت علیرغم تمام تلاشهایش برای حفظ زندگی و میراث یهودیان در طول جنگ جهانی دوم، به خاطر اتهامات واهی و تلاش برای همکاری با اوستاشه و نازیها دستگیر شد. نظام کمونیستی جدید اغلب از چنین اتهامات ساختگیای برای از بین بردن و حذف مخالفان خود و کسانی که از کمونیسم حمایت نمیکردند، استفاده میکرد. کُرکوت پس از مدتی در دادگاهی نمایشی به همراه چندین روشنفکر برجسته دیگر بوسنی به ۸ سال کار سخت در زندان محکوم شد و به عنوان «دشمن ملت» شناخته شد. پس از آزادی، کُرکوت یک پست جدید در موزه شهر سارایوو گرفت و تا زمان مرگش در ۱۹۶۹ (۱۳۴۸ ش.) در سن ۸۱ سالگی، در آن جا مشغول به کار بود.
از خودگذشتگی درویش کُرکوت در حفظ هاگادای سارایوو و میرا پاپو، دختر یهودی، تا زمان جنگ بوسنی در اوایل دهه ۱۹۹۰ مسکوت و ناشناخته ماند. در سال ۱۹۹۴، میرا پاپو، که در آن زمان با نام «میرا باکوویچ» در اسرائیل زندگی میکرد، به موزه هولوکاست اسراییل «یاد واشم» درباره فداکاریهای کُرکوت نامه نوشت. «یاد واشم» به غیریهودیانی که در زمان هولوکاست به نجات یهودیان کمک کرده بودند، نشان «امین ملل» اهدا میکند. میرا برای اولین بار داستان درویش و سِروِت کُرکوت را بازگو کرد. در نتیجه هر دو آنها در تاریخ چهاردهم دسامبر ۱۹۹۴ عنوان امین ملل را دریافت کردند.
پیوند میان کُرکوتها و باکوویچها در سالهای بعد ادامه پیدا کرد. در سال ۱۹۹۹ دختر کُرکوت، «لامی»، که در کوزوو ازدواج کرده بود، از یورش صربستان گریخت و به اسکوپیه در مقدونیه پناه برد. او از جامعه محلی یهود درخواست کمک کرد و به آنها گواهی یادواشم والدین خود را نشان داد. تلاشهای متعاقب آنها برای انتقال امن کُرکوتها به اسرائیل، تحت پوشش رسانههای بینالمللی قرار گرفت و توجه «داوُر»، پسر میرا، را جلب کرد و او کمک کرد که لامی و خانوادهاش به تلآویو پرواز کنند. در هنگام ورود آنها به فرودگاه، داوُر منتظر بود تا آنها را غافل گیر کند.
نیم قرن بعد داستان درویش کُرکوت همچنان الهامبخش مردم سراسر جهان است؛ داستان مردی که در زمان مقتضی آنچه را که وجدانش حکم میکرد فارغ از عواقب آن انجام داد
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر