تهران- سحر سلطانزاده، شهروندخبرنگار
این گزارش را یک شهروندخبرنگار از اولین کافهروزنامه ایران برای «ایرانوایر» ارسال کرده است. این کافه که کتابخانهای پر از روزنامهها و مجلههای قدیمی دارد، «روزکافه» نامیده شده است.
***
«شما میتوانید در عین استفاده از فضای نوستالژیک کافه و نوشیدن چای و قهوه، از آرشیو روزنامههای ما که از سال ۱۳۱۳شروع میشوند، استفاده کنید و قشنگ در دل تاریخ غرق شوید و لذت زندگی در دورهای دیگر را این جا در روزکافه تجربه کنید.» اینها حرفهای یکی از کارمندان روزکافه است. او میگوید: «من به عنوان کارمند به این کافه اضافه شدم اما دو سه نفری که اینجا را تاسیس کردهاند، با هم دوستان صمیمی هستند. روزی که برای مصاحبه کار آمدم، از من پرسیدند چرا میخواهی اینجا کار کنی؟ گفتم من عاشق کافههای نوستالژیک هستم و تقریبا تمام تفریح و درآمدم با دوستانم در این جور جاها خلاصه میشود و بسیار لذت میبرم. با کار کردن در این جا، هم لذت میبرم و هم پول در میآورم.»
میخندد و میگوید: «همین دلیل باعث استخدام من شد چون گفتند خود ما هم به این دلیل این جا را تاسیس کردهایم.»
روزکافه اولین کافهروزنامهٔ ایران است که در یکی از خیابانهای مرکزی تهران قرار دارد. تصاویر روزنامههای قدیمی قاب شده روی دیوارهای یک خانه قدیمی، کتابخانههای چوبی، میز و صندلیهای ساده چوبی و پنجرههای قدی که رو به یک حیاط مشجر قدیمی باز میشود، فضای روزکافه را میسازد.
«علیرضا» جامعهشناس است و به قول خودش، روزکافه را پاتوق کرده است: «خیلی اتفاقی از طریق صفحهٔ یکی از دوستانم در اینستاگرام با این جا آشنا شدم و چون به محل کارم نزدیک بود، یک روز تنهایی به این جا سر زدم. فرار از زندگی آپارتمانی، ترافیک و هیاهوی شهری برای من که جامعهشناسی خواندهام و عاشق تاریخ هستم و شغلم حسابداری در یک شرکت خصوصی است، یک نعمت بزرگ است.»
او با اشاره به فضای این کافه میگوید: «حیاط قدیمی روزکافه تمام بچگیام را مثل نوار از جلوی چشمانم میگذراند و امکان خواندن روزنامههای دورهٔ پهلوی اول و دوم و مرور تاریخ مصور معاصر برای من خیلی لذتبخش است. البته این روزها هر مرور گذشتهای برای قاطبهٔ آدمها دلنشین است. پررنگترین دلیل آن هم این است که در زمان حال، دل خوشی ندارند و چیزی حالشان را خوب نمیکند. بنابراین، فارغ ازهر نوع کیفیتی در گذشته، آن را تکریم میکنند.»
علیرضا میگوید: «اصلا دلیل این که این روزها این قدر این نوع کافهها با فضاهای نوستالژیک، خاصه در مرکز شهر زیاد شدهاند و مردم هم از آنها استقبال میکنند، همین طرح تکریم قدیم است.»
چشمانش را ریز میکند و در کسوت یک جامعهشناس، دلیل اقبال عمومی به این کافهها را توضیح میدهد: «تعریف کافیشاپ در ۱۰ سال گذشته با توجه به دنیای مخاطبش ۱۸۰ درجه تغییر کرده است. ۱۰ سال پیش کافیشاپ یک مغازه لاکچری با صندلیها و میزهایی با فرم، شکل و رنگهای خاص، تاریک و با نورهای موضعی و نوشتههای عجیب روی دیوارها بود اما الان از ۱۰ تا کافه، یکی از آنها هم این ویژگیها را ندارد. به نظر من کیفیت زندگی این روزها باعث شکست تجدد و لاکچری بازی در مقابل سنت و نوستالژی بازی شده است.»
میزانسن کافه شبیه یک تحریریه چیده شده است و هر میز نام یک سرویس رسانهای را یدک میکشد؛ از سرویس سینمایی تا سرویس مجلس.
کتابخانه داخل کافه غیر از مجلدهای مجله «فیلم» و روزنامه «اطلاعات»، پر از مجلههای قدیمی است؛ از مجله «سخن» سال ۱۳۳۹ که قیمت روی جلد آن ۲۵ ریال بوده و «نجف دریابندری»، «نیما یوشیج» و «نادر نادرپور» جزو هیات تحریریهاش بودهاند تا مجله «تهران مصور» که سردبیری آن از سال ۱۳۵۷ بر عهده «مسعود بهنود» بود و «کاوه گلستان» دبیری سرویس عکس آن را برعهده داشت. مجله «فردوسی» که تخصصی سینما و تئاتر در دهه ۴۰ بوده است را هم در این کافه میشود دید.
یکی از موسسان روزکافه درباره آرشیو روزنامههای آن میگوید: «آرشیو روزنامههایمان بیشتر مربوط به روزنامه اطلاعات است. البته در حال تکمیل چند روزنامهٔ دیگر هم هستیم. در مورد مجلات هم آرشیو کامل مجله فیلم را داریم و میخواهیم یکی دو مجله دیگر را آرشیو کنیم. خدا را شکر خیلی مورد استقبال قرار گرفته است.»
او که ترجیح میدهد نامش را نگوید، ادامه میدهد: «فقط مشکل کرونا و ضدعفونی مجلهها و روزنامهها میماند که طبیعتا برای این که از بین نروند، ضدعفونی نمیکنیم اما به هرکس که میخواهد از آرشیو استفاده کند، یک جفت دستکش پارچهای تولید خودمان به قیمت ۱۰هزار تومان میفروشیم که با آن میتواند آرشیو روزنامهها و مجلهها را ورق بزند و با خودش ببرد و دفعهٔ بعد هم موقع استفاده از آرشیو، از دستکش شخصی خود استفاده کند.»
تیتر روزنامهها و مجلههای قدیمی شاید برای مخاطبان جدید رسانهها عجیب باشد. «سارا»، یکی از مشتریان روزکافه که دانشجوی روزنامهنگاری است و در یک مجله کارآموزی میکند، میگوید: «صراحت عجیب تیترهای قدیمی جالب است؛ مثلا از واژههایی مثل مردن راحتتر استفاده میشده است در حالی که الان ما هیچ وقت تیتر نمیزنیم فلانی مرد.»
مکث کوتاهی میکند و با خنده میگوید: «البته شاید روزنامه کیهان برای درگذشت مخالفانش از این واژه استفاده کند اما معمولا روزنامههای عادی حتی برای مخالفان و منتقدانشان هم از واژه درگذشت استفاده میکنند. در مجله فردوسی دیدم در دهه ۴۰ خبر ازدواج خانم "ثریا قاسمی" را با تیتر "ثریا قاسمی به حجله رفت" منتشر کرده بود. این تفاوتها جالب هستند.»
«جلال» ۶۰ ساله و بازنشسته شرکت نفت است. او در مورد روزکافه این طور میگوید: «تمام تفریح من و همکارانم در طی ۳۰ سال کارمندی، خوردن چای، خواندن روزنامه و تحلیل خبرها و گپ بود. بعد از بازنشستگی، همه بیکار شدیم و افسرده. چون خانههایمان نزدیک هم هستند، گهگاه قراری در پارک میگذاشتیم و با هم گپ میزدیم. اما سرما و گرما و شلوغی و بازی بچهها باعث میشدند خیلی لذت نبریم. ضمن این که این چند ساله به واسطهٔ اینترنت و فضای مجازی، روزنامه خواندن هم انگار دیگر مد نبود و بچهها در پارک وقتی دست ما روزنامه میدیدند، میخندیدند و مسخره میکردند تا این که روزکافه باز شد.»
او میگوید: «الان هفتهای چند بار در روزکافه دور هم جمع میشویم، گپ میزنیم، روزنامه میخوانیم و چای میخوریم.»
میخندد و میگوید: «با باز شدن روزکافه، ما پیر و پاتالها واقعا حالمان خوب شد. خدا پدر آن کسی که اولین بار ایدهٔ افتتاح چنین جایی به ذهنش رسید را بیامرزد.»
«یلدا» صاحب اصلی ایده تاسیس کافه و تولید دستکشهای پارچهای برای استفاده از آرشیو است. او در این زمینه میگوید: «دوستانم میگویند تو خیلی خلاقی و لطف هم دارند اما من اسم این کارها را خلاقیت نمیگذارم یا اگر خلاقیت هست، دسترسی به آن خیلی ساده است. پدر و مادر من عاشق روزنامه هستند و از روزی که یادم میآید، هر روز دو روزنامه با تفکرات مختلف در خانهٔ ما خریداری میشد. هیچ وقت هم در این چند سال با تلگرام و اینستاگرام و خبرخوانی در فضای مجازی ارتباط برقرار نکردند با این که باور داشتند که استفاده از آن راحتتر و کم هزینهتر است. من از رفتار آنها فهمیدم که روزنامه گرفتن و خواندن برای آنها و هم فکرانشان فقط خواندن خبر نیست بلکه یک مسلک و روش زندگی است که با کم رنگ شدن روزنامه و تغییر سبک زندگی و تغییر این مسلک، یک چیز مهمی در خانوادهٔ من و کسانی که مثل آنها فکر میکنند، فرو میریزد. بنابراین تصمیم گرفتیم روزکافه را برای خانوادهٔ خودم و کسانی که مثل آنها دنیا را میبینند، افتتاح کنیم.»
یلدا در ادامهٔ صحبتهایش میگوید: «روزکافه افتتاح شد و همه چیز خوب پیش میرفت تا این کرونای لعنتی آمد و علنا ضدعفونی کردن آرشیو روزنامهها و مجلهها به معنی از بین بردنشان بود. اگر آرشیو را هم جمع میکردیم و یک کافهٔ معمولی میشدیم، برند ما بیاعتبار میشد و مشتریهای خود را از دست میدادیم. معلوم هم نبود با این شرایط اقتصادی بتوانیم کافه را سرپا نگه داریم. این بود که ایدهٔ تولید دستکش پارچهای شخصی به ذهنم رسید و تولید کردیم. خدا را شکر استقبال خوبی از دستکشها هم شد.»
او آهی میکشد و میگوید: «خدا را شکر تا اینجا را پیش بردیم اما منتظر توفانهای بعدی و تصمیمهای پشت سرش هم هستیم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر