«عبدالصمد خرمشاهی»، وکیل دادگستری ساکن ایران، یکی از قدیمیترین وکلای جنایی در ایران است که سالها دفاع از مجرمان محکوم به اعدام را بر عهده داشته و پروندههای مشهور و جنجالی بسیاری را به سرانجام رسانده است. او البته مثل هر وکیل دیگری در برخی از این پروندهها ناچار به پذیرش شکست شد، با این همه خرمشاهی میگوید وجدانی آسوده دارد چون همه پروندههایش را، حتی پروندههایی که به طور رایگان پذیرفت، با تلاش و احساس مسئولیت دنبال کرده است.
عبدالصمد خرمشاهی سال ۱۳۵۲ از «دانشگاه تهران» در رشته حقوق و علوم سیاسی فارغالتحصیل شد. خرمشاهی میگوید وقتی یک متهم را از مرگ نجات میدهد، آرامش و ذوقی درونی تا مدتها زندگیاش را در بر میگیرد و به واقع، هدفش از ورود به دنیای وکالت همین تشفی خاطر بعد از نجات جان انسانهاست.
«ایرانوایر» در روز جهانی مبارزه با مجازات مرگ با این وکیل دادگستری درباره محکومان به اعدام گفتوگو کرده است.
آقای خرمشاهی، چرا شما اغلب وکیل «متهمان» پروندههای قتل هستید؛ نه شاکیان؟
معمولا آن کسی که نیاز به کمک دارد متهم است. اولیای دم به طور معمول و البته نه همیشه، مورد حمایت قضات دادگاه و دادستان هستند. دادستانها در کیفرخواستی که صادر میکنند نگاهی حمایتی به بزهدیده دارند. به همین دلیل هم حقوق متهم کمتر از شاکی مورد توجه قرار میگیرد. شاکی و عوامل دادگاه یک طرف ایستادهاند و متهم هم به تنهایی یک سوی دیگر، طبعا همراه بودن وکیل در کنار متهم ترازوی عدالت را میزان میکند.
البته در طول دوران کاریام شاید شش یا هفت مورد خاص بوده است که وکیل اولیای دم هم بودهام، اما این که تلاش کنم برای این که فردی برود بالای چوبه دار چندان برایم خوشایند نیست.
آیا پیش آمده است که از شما سوال کنند چرا از یک قاتل دفاع میکنید؟
بله. اما مردم باید بدانند دفاع از متهم به معنای دفاع از قتل نفس نیست. متاسفانه آموزش صحیحی در این مورد وجود ندارد تا عامه مردم متوجه این موضوع بشوند که هر قاتلی الزاما یک جانی نیست و هر متهمی حق داشتن وکیل دارد. این حق در «قانون اساسی» و «قانون آیین دادرسی کیفری» تصریح شده و بنا به نص صریح قانون و توصیه قانونگذار، ضروری و مهم است. حتی پرونده افرادی مثل «بیجه» که جنایتهای ترسناکی مرتکب شده بود هم با همراهی وکیل پیش رفت.
کدام لحظه شیرین سالهای وکالت در خاطرتان ماندهاند؟
باید بگویم این لحظهها کم نیستند. یکی از پروندههایم متعلق به خانم «افسانه نوروزی» بود که سالها طول کشید و نهایتا از قصاص نجات یافت. وقتی دادگاه حکم به آزادی ایشان داد، همان لحظه و همان جا از قاضی دادگاه خواستم اگر امکان دارد افسانه را به زندان برنگرداند و از همان جا دستبندش را باز کند و ایشان هم قبول کرد.
وقتی با هم از محوطه دادگاه بیرون آمدیم، حتی من هم حس آزاد شدن، رها شدن و فرار از کابوس اعدام را حس کردم و هیچ لذتی بالاتر از این حس برایم در جهان برابری نکرده است و البته از این لحظهها بسیار دارم؛ از جمله روزی که خانم «کبری رحمانپور» معروف به «عروس بیست ساله» آزاد شد.
حالا که اشاره به پرونده کبری کردید، به نظرتان چه عاملی منجر به آزادی کبری شد؟ چون تا آنجا که به خاطرم مانده است اولیای دم رضایت ندادند.
دلایل متفاوتی داشت و دفاع از خانم کبری رحمانپور دوازده سال طول کشید، اما او هم همچون افسانه نوروزی از اقبال حمایت افکار عمومی برخوردار بود و همین همدلی افکار عمومی در نهایت او را از قصاص نجات داد.
تقریبا تمام آدمهای درگیر پرونده با کبری همدلی میکردند، حتی قاضی مربوطه روزی که کبری سرگذشتش را در دادگاه تعریف میکرد گریهاش گرفت و عینکش را برداشت و چشمهایش را پاک کرد.
اما همان قاضی حکم قصاص داد؛ درست است؟
بله. من هم بعد از جریان دادگاه رفتم و از قاضی پرسیدم چرا علیرغم این که تحت تاثیر زندگی کبری قرار گرفتید، باز هم حکم قصاصش را دادید؟ ایشان گفتند من طبعا به لحاظ انسانی از شنیدن سرنوشت این زن متاثر شدم، اما به لحاظ قانونی راهی به جز صدور حکم قصاص نداشتم. بعدها وقتی کبری اعدام نشد، همان رئیس دادگاهی که حکم قصاص را صادر کرده بود، در جریان یک مصاحبه از توقف حکم اعدام اظهار خوشحالی کرده بود.
آیا حمایت افکار عمومی از برخی متهمان پرونده قتل به منزله آن است که افکار عمومی با قانون مقابله میکند؟
خیر. دلیلش امر دیگری است. در برخی پروندهها شاهد آن هستیم که محکوم به اعدام خودش قربانی واقعی است. او قربانی شرایطی است که در آن قرار داشته و به نوعی، خشونتدیده و بزهدیده است. شرایط دردناکی بر او تحمیل شده که او را به سمت جنایت رانده است، وگرنه فینفسه جانی نیست و این شرایط را جامعه و مردم درک میکنند و به دلیل همین درک از شرایط است که با او همدل میشوند.
شما وکالت پرونده خانم «فاطمه مطیع»، قدیمیترین زن زندان، را هم بر عهده داشتید؟
بله. این خانم بیش از بیستودو سال در زندان بود و پروندهاش هشت بار مورد رسیدگی قرار گرفت و مدام به اعدام محکوم میشد و بار دیگر تبرئه میشد. این در حالی بود که هر بار تاکید میکرد مجرم نیست و قتل را او انجام نداده، بلکه قتل را به عهده گرفته است تا از کس دیگری حمایت کند.
من هم در طول جریان دادگاه تلاشم حول این محور بود که اقرار اولیه ایشان تصنعی بوده و دادگاه بدوی نباید به این اقاریر ترتیب اثر میداده و آنچه در واقعیت رخ داده است، با اعترافات ایشان تفاوت دارد.
آیا از همان ابتدا به پرونده خانم مطیع وارد شدید؟
خیر. وقتی ۱۳ سال از زندان او گذشته بود، همسر فاطمه مراجعه کرد و من به طور رایگان وکالتش را پذیرفتم و چندین سال پیگیر پرونده بودم تا منجر به آزادی شد.
در برخی پروندهها شرایط به شکلی است که احکام اولیه منطبق با انصاف قضایی نیست. یعنی یا اساسا قاتل کس دیگری بوده یا این که شرایط و اوضاع و احوال به گونهای پیش رفته که یک قتل ناخواسته رخ داده و متهم کاری را مرتکب شده که نیتش نبوده است.
این پروندهها را باید متفاوت دانست. آدم شروری که از قبل تصمیم به جنایت گرفته با شخصی که از سر اتفاق مرتکب قتل شده است، زمین تا آسمان متفاوتاند.
گفتید که همدلی افکار عمومی شانس موفقیت برای شکستن حکم اعدام را بالا میبرد. معمولا افکار عمومی با چه متهمانی همدلی میکند؟
طبیعی است که [افکار عمومی] با کسانی که سبق تصمیم داشته یا با افکار و انگیزههای پلید نقشه جنایت ریختهاند همراهی نمیکند. یکی دو پرونده در آذربایجان داشتم که موکلینم نوجوانانی بودند که در معرض تجاوز قریبالوقوع بوده و در آن لحظه اقدام به قتل کرده بودند. یعنی مقتول نسبت به آنها سوء نیت داشته و مرتکب به قتل هیچ راه چاره دیگری نداشته است. ما سعی کردیم با بحث دفاع مشروع جانشان را نجات دهیم. دقت کنید در این پروندهها باز هم قتلی رخ داده اما این قتل با قتلی که مثلا بیجه مرتکب شده متفاوت است و در این شرایط افکار عمومی این تفاوت را درک کرده است و به همین دلیل هم از او حمایت میکند. اینها را نمیشود با هم خلط مبحث کرد و به همه پروندههای قتل نباید نگاه یکسانی داشت.
حتی در برخی پروندهها دیدهام که خود مسئولان قضایی هم با افکار عمومی همصدا میشوند. مثلا در پرونده «شهلا جاهد»، نماینده قوه قضاییه که برای اجرای حکم آمده بود صراحتا گفت قوه قضاییه تمایلی به اجرای حکم ندارد، اما متاسفانه خود شهلا اصرار داشت که مراسم اجرای حکم هر چه زودتر انجام شود. شاید اولیای دم در لحظات آخر رضایت بدهند.
از سرنوشت موکلانتان بعد از رهایی از اعدام مطلعاید؟
غالب آنها سرنوشت نامعلومی پیدا میکنند و جامعه آن طور که باید پذیرایشان نیست و زمینه حضور نمیدهد. این افراد سالهای متوالی در زندان بودهاند و رابطهشان با جامعه قطع شده است. طبعا نیاز به مراقبت و حمایت جامعه دارند، اما هم جامعه آنها را از خودشان میراند و هم خودشان با مردم احساس بیگانگی میکنند.
وقتی موکلتان اعدام میشود چه حسی دارید؟
قصاص که اجرا میشود تا مدتها بسیار غمگینم، چون چند سال با جریان یک پرونده زندگی کردهام و بخشی از زندگیام شده است. موکلی به نام «فاطمه حقیقتپژوه» داشتم که اصرار میکرد در دفاع از دخترش، همسر صیغهایاش را به قتل رسانده است، اما دفاعیاتش مبنی بر دفاع مشروع از سوی دادگاه پذیرفته نشد.
به خاطر دارم دو دخترش در زمان اجرای حکم بیرون از محوطه بودند و امید به بخشایش داشتند، اما وقتی خبر اعدام مادرشان رسید، ضجههایشان گوش فلک را کر میکرد و من هرگز آن نالهها و فریادها را فراموش نمیکنم.
گفته میشود علیرغم آن که شما برای حقوق متهمان تلاش بسیاری میکنید، اما مجازات اعدام را قبول دارید...
به نظر من با این که قصاص حقالناس است، اما این که اولیای دم حق خودشان را ببخشند بسیار هم پسندیده است و من آرزو میکنم هیچکس اعدام نشود. اما به نظرم نمیشود یکباره این مجازات را حذف کرد، چون معتقدم جامعه آمادگیاش را ندارد و تبعات منفی آن با حذف زودهنگام بیشتر خواهد بود. گرچه در پروندههای مواد مخدر از قبل هم معتقد بودم که اعدام آنها راهکار درستی نیست و حتی با اعدام فلهای هم قاچاق مواد تا زمانی که بازار عرضه و تقاضای آن گرم باشد تغییری نمیکند.
غمانگیزترین پروندهتان کدام بوده است؟
خانمی بود از اهالی بلوچستان که تن به ازدواجی اجباری داده بود. «معصومه» دختری معقول و تحصیلکرده بود که ناخواسته مرتکب قتل همسرش شده بود، بدون این که نیت و قصد قبلی داشته باشد. او زن عجیبی بود که همه آدمهای اطرافش را تحت تاثیر قرار داده بود و واقعا اعدام حقش نبود.
من دردناکتر از اعدام او در زندگیام تجربه نکردم. تمام تلاش ما برای بخشایشش نتیجه نداد. روی چهارپایه که بود شعری زیبا خواند. بسیار آرام بود و بر خلاف همه ما دلشوره نداشت. بسیار زیبا به سمت مرگ رفت. در آخرین لحظه به اولیای دم گفت طلب بخشش میکنم نه برای این که از حقتان برای اعدام بگذرید، بلکه برای این که مرا ببخشید که مایه رنج زیادتان شدم. قصدم قتل فرزندتان نبود.
مابین آن جمع تنها کسی که آرام بود معصومه بود. با طلوع آفتاب من توی خیابانها آواره و آشفته بودم و احساس میکردم حق این زن مرگ نبود و این غمانگیزترین پروندهای بود که هرگز تاثیرش مرا رها نکرد.
بیعت دوباره برای لغو اعدام؛ «جان شما ارزشی برای رهبران جمهوری اسلامی ندارد»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر