بهمن فرزانه امروز درگذشت. به یادش مطلبی را که چند ماه پیش درباره او منتشر کرده بودیم را باز نشر میکنیم.
بهمن فرزانه؛ همه راهها به وطن ختم میشود
بیش از نیم قرن از زندگیاش را درایتالیا گذراند. رفته بود که معماری بخواند. جاذبهای که سه روز بیشتر دوام نیاورد و او را روانه مدرسه مترجمی سازمان ملل کرد. در آنجا، انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی را یاد گرفت، با تنسی ویلیامز (Tennessee Williams) ، ایتالو کالوینو (Italo Calvino)، ناتالیا گینزبورگ (Natalia Ginzburg) و فدریکو فلینی (Federico Fellini) دوست شد و آنقدر شیفته رئالیسم جادویی مارکز(Gabriel García Márquez) شد که بگوید: «مارکز انتقاد ندارد. این قدر مرد کامل و نویسنده و فوق العاده ای است که اصلا انتقاد از او احمقانه است.» حالا، بهمن فرزانه، ایران است؛ مترجم «صد سال تنهایی» مارکز 75 ساله شده است. اما در تهران میان آی سی یو و خانه سالمندان سرگردان است.
در ایتالیا دیگر خانه ندارم
«ایشان از بیماری دیابت رنج میبرند و با نوسانات این بیماری دچار عفونت میشوند. به همین دلیل ما اجبارا او را به آیسییو منتقل میکنیم و دوباره به بخش بازمیگردند و متاسفانه حالشان دوباره بد میشود و باز به آیسییو منتقل میشوند. البته الان به بخش منتقل شدهاند، اما سطح هوشیاری ایشان نوسان زیادی دارد. متاسفانه گاهی حتی اعضای خانواده خود را هم نمیشناسند.» این حرفها را ستاره فرزانه، خواهر بهمن فرزانه، به ایران وایر میگوید. به گفته او، بهمن فرزانه، پس از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی به یک مرکز جامع سالمندان در فرمانیه منتقل شده بود: « چون خانه خودشان از بیمارستان دور بود، تصمیم گرفتیم در این مرکز که در نزدیکی خانه خودم قرار دارد، تحت مراقبت قرار بگیرند. حدود 9 روز در این مرکز بودند، ولی دوباره به دلیل عفونت ناشی از بیماری دیابت به بیمارستان متقل شدند.»
بهمن فرزانه اوایل سال جاری به ایران بازگشت. او در سالهای اقامتاش در ایتالیا نیز گاهی به ایران سفر میکرد. اما این بار به گفته خودش قصد دارد در ایران بماند: « دیگر برایم سخت است و نمیتوانم بروم ... دوستانم میگویند بیا پیش ما. آخر آدم پیش دوستانش هم برود مگر چقدر میتواند بماند؟ آنجا دیگر خانه ندارم. نه؛ ایران به این خوبی چه ایرادی دارد؟ راحت و ارزان است. من پول برق و تلفنم در ایران 12 هزار و 10 هزار تومان شده است... آنجا پول برق 200 یوروست؛ خیلی زیاد است.» ستاره فرزانه اما میگوید تا پیش از وخیم شدن وضعیت سلامت برادرش، اعضای خانواده کاملا مطمئن نبودند که او میخواهد در ایران بماند یا به ایتالیا بازگردد: «فکر میکنم میخواستند یک سال زندگی در ایران را امتحان کنند. دوست داشتند مدتی در ایران و در کنار خانواده باشند، که متاسفانه بیمار شدند.»
«به نظر من ادبیات و سینما تمام شده است»
بهمن فرزانه در تیرماه امسال اعلام کرد دیگر ترجمه نمیکند. چرا؟ « به اعتقاد من کتاب باید خوب باشد تا آن را ترجمه کرد. نمیشود یک کتاب عادی را ترجمه کرد. میگردم کتاب خوب هم پیدا نمیکنم. به نظر من ادبیات و سینما تمام شده است. دیگر آخرش است.» و تکلیف خوانندگان چه میشود: «همان قبلیها را بخوانند. من پیر شدم دیگر. دیگر خسته شدم و بس است دیگر. هیچ کتابی نبوده است که بخواهم ترجمه کنم و مجال نبوده باشد.» حالا اما ماندن در بیمارستان نظرش را تغییر داده: « از بیمارستان بیایم خانه، ترجمه می کنم.»
لیلی گلستان، که آثاری از ایتالو کالوینو، نویسنده ایتالیایی را به فارسی ترجمه کرده، در گفتوگویی که با او داشتم، تصمیم فرزانه برای کنار گذاشتن کار ترجمه را «تصمیمی قشنگ» توصیف میکند: «حتما متوجه شده بودند که رسالتشان را به عنوان مترجم انجام دادهاند و از سوی دیگر بههرحال سنشان بالا رفته بود و ترجیح میدادند کاری نکنند که بعدها کسی از ایشان ایراد بگیرد. چرا که ترجمه به حضور ذهن و تمرکز نیاز دارد که بالا رفتن سن، این امر را مشکلتر میکند.»
خانم گلستان، ترجمه فرزانه از «صد سال تنهایی» مارکز را یکی از بهترین ترجمههای آثار ادبی میداند که تا کنون در ایران منتشر شده است. او با اشاره به سلیقه خوب این مترجم در انتخاب آثار میگوید: «اکثر کتابهایی که ایشان ترجمه کردهاند، یا کتابهایی مطرح در دنیا بوده و یا کتابهایی که که نویسنده آنها در ایران شناخته شده نبود و ایشان این نویسندهها را در ایران معرفی کردند.» زبان فارسی فرزانه هم با توجه به دوری 50 سالهش از ایران، «درجه یک» است: «حال و هوا و فضای نثر اصلی نوشتهها را بسیار خوب حفظ کردهاند. به نظر من ایشان سرآمد همه مترجمان ایرانی هستند.»
«اینجا خیلی خوب است»
با مهدی غبرایی، مترجم، که صحبت می کنم هم بر نقش برجسته بهمن فرزانه در تاریخ ترجمه ایران تاکید دارد: «ایشان به غیر از "صد سال تنهایی" کتابهای زیادی ترجمه کرده، از جمله تعداد زیادی از نویسندگان ایتالیایی را به خوانندگان فارسی زبان معرفی کرده است. مثل واسکو پراتولینی (Vasco Pratolini)، آلبا دسس پدس (Alba de Céspedes)، گراتزیا دلددا (Grazia Deledda) و امثال آنها. ایشان یکی از پیشکسوتها در زمینه معرفی ادبیات ایتالیایی در ایران بوده است. که البته دیگرانی هم بعدا این کار را دنبال کردند و نسل جوانتر آثاری از ایتالیاییهایی مانند کالوینو ترجمه کرد.»
محمد یراقچی، مدیر کتاب پنجره، که از دوستان فرزانه و ناشر برخی از کتابهای ترجمه شده اوست، دلیل اقامت او در ایران را علاوه بر مسایل مالی و بالا رفتن سن، «خوشحال بودن» فرزانه از زندگی در ایران میداند: «در سالهای اخیر بیشتر به ایران سفر میکرد. با اینکه خیابانهای تهران را درست نمیشناخت و با فضای زندگی عادی و ادبی در ایران ناآشنا بود، اما میگفت اینجا خیلی خوب است.»
نشر کتاب پنجره پیش از این در آبان ماه سال جاری، قصد داشت در مراسمی به مناسبت «انتشار ترجمه کتاب طوطی، اثر سوزانا تامارو (Susanna Tamaro) و مجموعه آثار و نمایشنامههای لوییجی پیراندللو و 50 سال ترجمه»، از بهمن فرزانه تقدیر کند، مراسمی که با بستری شدن بهمن فرزانه در بیمارستان لغو شد.
براقچی، بارزترین مشخصه سبک ترجمههای بهمن فرزانه را «سادگی» و «عدم اغراقنمایی» او در این کار میداند: « متاسفانه ترجمههای بهمن فرزانه بیشتر از منظر ژورنالیستی مورد توجه قرار گرفته است. مهم ترین مسالهای که در نسل مترجمانی مانند او، قاضی و دریابندری وجود داشت، تلاش برای ترجمه آثار ادبی جهان از روی علاقه و انتقال آن در بهترین شکل ممکن بود.»
و «جهان چنان تازه بود...»
« سالها سال بعد هنگامی که سرهنگ آئورلیانوبوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعدازظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود.... جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان میبایست با انگشت به آنها اشاره کنی.»
اینها نخستین کلمات «صد سال تنهایی» است؛ این کلمات را مارکز در 1967 به اسپانیایی نوشت، انریکو چیکونیا (Enrico Cicogna) در سال 1968 به ایتالیایی ترجمه کرد و بهمن فرزانه در سال 1974 آنها را از ایتالیایی به فارسی برگرداند. فرزانه از ترجمه این کتاب، روایت جالبی دارد: «... به خانهي يكي از دوستانم در جمهوري دومنيكن رفتم، وقتي وارد ميشدم يك نفرهم از در بيرون ميآمد، نشستم و دوستم پرسيد كه ميداني اين چه كسي بود. پاسخ دادم خير. توضيح داد كه اين گابريل گارسيا ماركز است كه رمانش به نام "صد سال تنهايي" به ايتاليايي ترجمه شده است، بعد هم من كتاب را گرفتم خواندم و از آن خيلي خوشم آمد كه سرانجام هم ترجمه شد.»
فرزانه 25 سال داشت که نخستین ترجمه خود را منتشر کرد؛ «پرنده شیرین جوانی»، نمایشنامهای از تنسی ویلیامز، که بنگاه مطبوعاتی فریدون علمی در سال 1342 آن را منتشر کرد: «كتاب كوچك بدي بود كه فراموش هم شده است!» ترجمه این اثر به دنبال دوستی و نامهنگاری فرزانه با این نویسنده امریکایی صورت گرفت. مکاتباتی که البته ادامه پیدا نکرد: «خب دیگر یک کم او سرد شد، مقداری من سهلانگاری کردم؛ مثل خیلی چیزها که کم طول میکشد.» و سرنوشت آن نامهها چه شد؟ «نامههایم با او را پاره کردم و دور ریختم. این کار حماقت محض بود.» او پس از آن دو نمایشنامه دیگر از تنسی ویلیامز را برای کتاب پنجره ترجمه کرد؛ «تابستان و دود» و «گربهای روی شیروانی داغ».
ترجمه هایی که گم شد؛ مترجمی که ترجمه نکرد
فرزانه، تا پیش از انقلاب سال 57 در ایران، آثاری از آلبا دسس پدس، لوییجی پيراندللو(Luigi Pirandello)، آگاتا كريستى (Agatha Christie)، پرل باك (Pearl Buck)، ادنا اوبراين (Edna O'Brien) و گابريل گارسيا ماركز و دیگران را ترجمه کرد. این ترجمهها از سوی سازمان کتابهای جیبی و یا نشر امیرکبیر منتشر میشد. «فرزانه» چندی پیش در مقالهای به گم شدن برخی از ترجمههایش در اوایل انقلاب، در انتشارات امیرکبیر، اشاره کرد. به گفته او در آن سالها، «مرشد و مارگریتا» و «قلب سگ»، آثار میخاییل بولگاکف (Mikhail Bulgakov) ، «عذاب وجدان» از دسس پدس و یک مجموعه دوازده داستانی از دینو بوتزاتی (Dino Buzzati) را برای انتشار در اختیار امیرکبیر قرار داده بود. پیگیریهای او در اوایل انقلاب برای یافتن این ترجمهها نتیجه نداد: « به من گفتند، كتابها در آتش سوزي و غارت گم شده اند.» او کتاب دسس پدس را که پیش از این با نام «دهلیز» ترجمه کرده بود، بار دیگر و این بار با نام «عذاب وجدان» برای انتشارات ققنوس ترجمه کرد و بعد: «چند سال پيش خبري چاپ شد كه كتابها پيدا شده است. منتها نوشدارو بعد از مرگ سهراب. چون مرشد و مارگريتا، داستان هاي بوتزاتي، دل سگ و... را كسان ديگري ترجمه كرده بودند و حيف...»
«صد سال تنهایی» مارکز را نیز نشر امیرکبیر در سال 1353 منتشر کرد. این کتاب که در فاصله سالهای 54 تا 57 سه بار تجدید چاپ شده بود، پس از انقلاب دیگر منتشر نشد تا 33 سال بعد، در دی ماه سال 1391. فرزانه که آن روزها از تجدید چاپ کتاباش از سوی نشر امیرکبیر خوشحال بود، در مقدمه کوتاهی بر چاپ تازه این رمان نوشت: «چیدن چند شاخ برگ از این درخت تنومند چندان آسیب و صدمهای به آن وارد نمیکند.» اما در خرداد ماه سال 1392، اعمال ممیزیهای بیشتر بر این کتاب، فرزنه را نیز مایوس و از چاپ مجدد آن منصرف کرد: «حالا میگویند فلان بخش از کتاب را بزنید که اینجوری عملا چیزی از آن باقی نمیماند. بنابراین کتاب فعلا و با این وضعیت تجدید چاپ نمیشود.»
پس از انقلاب تا سال 1378 هیچ کتاب تازهای با ترجمه بهمن فرزانه در ایران منتشر نشد. در این سال، موسسه انتشارات نگاه، رمان «از طرف او» اثر آلبا دسس پدس را منتشر کرد: «مدتى كار نكردم. وقفهاى نسبتاً طولانى پيش آمد. چون آلبا دسس را دوست داشتم رمان «از طرف او» را ترجمه كردم. از طرفى ارتباطم با ناشران قطع شده بود. خانم گلستان مرا به انتشارات آگاه معرفى كرد. و آنها آن را چاپ كردند و به چاپ هفتم هم رسيده است.»
تمرکز فرزانه در این سالها علاوه بر آثار آلبا دسس پدس، اغلب بر ترجمه آثاری از گراتزيا دلددا بوده است. گراتزیا دلددا، نویسنده زن ایتالیایی است که در سال 1926 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. فرزانه در گفتوگویی دلددا را با شکسپیر مقایسه کرده بود.
بهمن فرزانه در کنار ترجمه ادبیات جهان، دو مجموعه داستان به نامهای «سوزنهای گمشده» و «از چاله به چاه» و یک رمان نیز به نام «چرکنویس» دارد. «چرکنویس» تا کنون به چاپ پنجم رسیده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر