close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

زندانیان ایران چرا و چگونه خودکشی می کنند؟

۳۱ تیر ۱۳۹۵
فرشته ناصحی
خواندن در ۷ دقیقه
دو سال پیش «بابک قربانی»، قهرمان کشتی فرنگی ایران در زندان کرمانشاه با قرص برنج به زندگی اش پایان داد.
دو سال پیش «بابک قربانی»، قهرمان کشتی فرنگی ایران در زندان کرمانشاه با قرص برنج به زندگی اش پایان داد.
«ایرج محمدی» زندانی امنیتی متهم به جاسوسی سال ۹۱ به ده سال زندان محکوم و بعد از انتقال به زندان تبریز بدون داشتن پتو و لوازم اولیه زندگی، روی موزاییک های سالن بند سارقان می خوابد.
«ایرج محمدی» زندانی امنیتی متهم به جاسوسی سال ۹۱ به ده سال زندان محکوم و بعد از انتقال به زندان تبریز بدون داشتن پتو و لوازم اولیه زندگی، روی موزاییک های سالن بند سارقان می خوابد.

هفته گذشته «ایرج محمدی»، زندانی امنیتی متهم به جاسوسی که یک ماه قبل از آن از زندان زاهدان به زندان تبریز منتقل شده بود، گفت چاره ای به جز خودکشی برایش باقی نمانده است. او تهدید کرده بود که در اولین فرصت ممکن دست به خودکشی می زند.

محمدی فروردین ماه سال 1391 به 10 سال زندان محکوم شد و بعد از انتقال به تبریز، کماکان بدون داشتن پتو و لوازم اولیه زندگی، روی موزاییک های سالن «بند سارقان» زندان تبریز می خوابد.

تا پیش از آن که دو سال پیش «بابک قربانی»، قهرمان کشتی فرنگی ایران در زندان کرمانشاه با قرص برنج به زندگی خود پایان بدهد، موضوع خودکشی زندانیان در ایران چندان مورد توجه رسانه ها نبود. قهرمان کشتی فرنگی در وزن 96 کیلوگرم که در بازی های آسیایی «گوانجو» و جام جهانی 2011 از مدال آوران تیم ایران به شمار می رفت، چند روز پیش از خودکشی، در جریان یک نزاع معمولی با چند نفری که نسبت به شنا کردن او در آب‌بند سراب نجوبران معترض بودند، یکی از معترضان را با تفنگ شکاری کشته بود.

سال گذشته نیز «علی محمدی»، زندانی امنیتی ساکن زندان ارومیه که بعد از ماه های متوالی تحمل انفرادی، با تایید پزشکی قانونی به جنون مبتلا شده بود، دست به خودکشی زد که با مداخله زندان‌بان ها به بیمارستانی در ارومیه منتقل شد.

خودکشی منجر به مرگ «ابراهیم لطف اللهی»، دانشجوی کُرد زندانی در بازداشتگاه سنندج، اقدام به خودکشی «افشین سهرابی زاده»، زندانی سیاسی کُرد ساکن زندان مهاباد، «چنگیز حسن زاده» و «شهاب حسن زاده»، «صادق خداوردی» و «محمد حسین سهرابی راد» و هفت بار اقدام نافرجام به خودکشی «شهرام پورمنصوری»  که این روزها هم در اعتصاب غذا به سر می برد، تنها شمار اندکی از آمار اقدام به خودکشی های زندانیان سیاسی و امنیتی در زندان های جمهوری اسلامی است که خبر آن ها در طول این سال ها از پشت دیوارهای ستبر زندان به بیرون درز پیدا کرده است.

خودکشی در زندان های ایران معمولا به روش حلق آویز شدن، زدن رگ دست، قطع شاهرگ حیاتی بدن و خوردن قرص یا مخدرات اتفاق می افتد. خودکشی و افسردگی مختص زندان های ایران نیست. سال گذشته تحقیقات کشور بریتانیا نشان داد که این کشور با افزایش 71 درصدی خودکشی در زندان هایش روبه رو است. چندی پیش نیز مسوولان کشور ایتالیا از افزایش رو به رشد افسردگی و میل به خودکشی زندانیان این کشور خبر دادند.

«جواد»، زندانی امنیتی زندان «اوین» می گوید: «وقتی انفرادی 240 بودم، یک نفر را آورده بودند که از فضاهای بسته می ترسید. دکتر گفته بود فوبیا دارد. او خودش را به در و دیوار سلول می کوبید. صدای فریادها و ضجه هایش بند 240 را پر کرده بود. همان شب سر و صدا بلند شد و معلوم شد خودکشی کرده است. سه بار دیگر هم در سلول دست به خودکشی زده بود و هر بار نگهبان متوجه شده و نجاتش داد بودند.»

«مریم» از ماجرای برادرش تعریف می کند. او را حین رفتن به کلاس موسیقی، در مسیر خیابان انقلاب، نبش بهبودی دستگیر کردند: «سه ماه تمام مادرم دنبالش بود تا توانستیم ردش را در زندان اوین پیدا کنیم. مادرم یک آشنای قدیمی داشت و به واسطه او توانستیم سند بگذاریم. یک روز غروب خواهرم و مادرم رفتند زندان اوین و یک کیسه گوشت بی حس و حال را گذاشتند صندلی عقب ماشین و باخودشان برگرداندند خانه. نمی دانم چه شده بود و چه بر او گذشته بود که آن جوان شادابی که پر از انگیزه بود و از دیوار راست بالا می رفت، تا سه چهار ماه اصلا حرف نمی زد. ما نگران بودیم که مبادا برای همیشه نتواند حرف بزند. بردیمش تحت نظر روان‌پزشک. خوش‌بختانه با این که هزینه روان‌پزشک و روان‌کاو بالا است ولی ما هر جا رفتیم و گفتیم که برادرم زندان بوده، دکتر او را با یک سوم هزینه معمول پذیرفت. دوستی هم به ما آدرس دو روان‎پزشک معروف ساکن امریکا را داد که آن ها هم اظهار تمایل کرده بودند بدون دریافت کمک و از طریق مشاوره اسکاپیی به برادرم کمک کنند. خوش‌بختانه این روحیه هم‌دلی وجود دارد و او حالا خوب شده و به زندگی عادی برگشته است اما هیچ وقت حاضر نیست بگوید چه برسرش آورده بودند.»

«حسن» هم زندانی بند 12 زندان «رجایی شهر» کرج است. او می گوید تقریبا همه هم بندی هایش افسرده اند: «بی حال و بی انگیزه ام. هر بار به خودکشی فکر می کنم. بیش ترین چیزی که اذیتم می کند، بلاتکلیفی است و این که هیچ پایانی برای این وضعیت متصور نیستم. من به هفت سال زندان محکوم شده ام، آن هم به خاطر یک پست فیس‎بوکی. اما بین زندانی ها کسانی هستند که دوران محکومیت‎شان تمام شده و به خاطر شیطنت افسرها و گارد زندان، برایشان دوباره پرونده سازی کرده اند.»

او می گوید: «همین سه ماه پیش بود که یکی از بچه ها در اعتراض به برخوردهای تحقیرآمیز یک پاسدار بخش، با او گلاویز شد. همان جا جلوی چشم 60 نفر زندانی دیگر، پاسدار بخش تهدید کرد که من اجازه نمی دهم از این جا بروی بیرون. شش ماه بعد وقتی آن هم بندی ما می خواست آزاد بشود، با یک پرونده ساختگی دیگر مواجه شد. بابت آن هم الان دو سال گرفته است. وقتی به پشت سرم نگاه می کنم، می بینم بابت یک اظهار عقیده، هفت سال باید خانواده ام را نبینم، شغلم را از دست بدهم، از زندگی عادی دور باشم، دختری که دوستش داشتم برایم نامه نوشته است که دیگر نمی تواند منتظرم باشد و هفت سال شوخی نیست. حق هم دارد. هیچ آتیه ای برای من نیست. وقتی بیایم بیرون، دیگر یک آدم سابقه دار هستم که بخشی از خودم را آن طرف دیوار جا گذاشته ام.»

زندانی دیگری که در آخرین اقدام به خودکشی شهرام پورمنصوری، او را نجات داده است، می گوید: «باید ببینند این مجازات زندانی که قرار است او را اصلاح و بازپروری کند، چه جنایت هایی را رقم می زند. این جا به ندرت کسی را پیدا می کنی که سابقه خودکشی نداشته باشد. تقریبا همه ما برای یک بار هم که شده به مرگ خودخواسته فکر کرده ایم؛ به ویژه زندانی هایی که طولانی مدت در حبس می مانند. سال گذشته در بند زندانیان مالی یک نفر خودکشی کرد و مرد. »

«مهناز» یک زندانی سیاسی نیست، او به جرم خیانت در امانت در زندان است و تحت مشاوره مددکاران زندان قرار دارد. چند بار اقدام به خودکشی کرده و آخرین بار به خاطر قطع شاهرگ دستش، یک ماه در بیمارستان بستری شده است: «محیط استرس زای زندان یک طرف، خیال بچه ها در بیرون هم طرف دیگر. بزرگ ترین فکرم این است که خانواده ام این روزها روزگارشان چه طور می گذرد؟ دخترم دانشجو است. مرتبا به آن ها فکر می کنم که مبادا به خاطر مشکلات مالی زیر بار خفت و خواری بروند؟ وقتی من بالای سرشان بودم، هنوز هم هزار مشکل داشتیم وهشت‎مان گرو نُه‎مان بود.»

از او می پرسیم آیا زندان روان‌پزشک یا روان‌شناس دارد؟ می گوید:«تحت مراقبت یک مشاور هستم که خیال می کنم به زور لیسانس داشته باشد. ما در زندان وقتی مریض می شویم اگر سردرد گرفتیم، همان قرصی را می دهند که آپاندیس‌مان عود می کند. روان‌پزشک مان کجا بود؟ این جا افسردگی بی‌داد می کند. تقریبا روزی نیست که خبر خودکشی یک نفر از بندهای دیگر به گوش‌مان نرسد.»

بیش ترین حد خودکشی و افسردگی در بند زندانیان مالی به چشم می خورد. آن ها خودشان را برای تحمل این وضعیت مستحق نمی دانند چون به خاطر یک اشتباه در تجارت یا تصادف و اتفاقاتی از این دست زندان شده اند.

مهناز بعد از خودکشی، ماهی یک بار برای یک ساعت به ملاقات یک مددکار می رود: «آن ها همه جا می گویند ما مرکز مشاوره مجهز در زندان داریم اما واقعا این طور نیست. تا به حال با چنین چیزی برخورد نکرده ام. الان هم که ماهی یک بار اجبار کرده اند به دیدن خانم مشاور بروم، احساس می کنم بیش تر از خودم نیاز به کمک دارد. بعدها بچه های بند گفتند او یک لیسانسه روان شناسی دانشگاه آزاد است که به خاطر مشکلات مالی، به پول اندک مشاوره در زندان تن داده است چون هیچ متخصصی حاضر نیست با پرداخت ناچیز زندان به ما کمک کند.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان اصفهان

یک کشاورز و یک بانوی خیر به داد آهوان پارک ملی کلاه...

۳۱ تیر ۱۳۹۵
خواندن در ۱ دقیقه
یک کشاورز و یک بانوی خیر به داد آهوان پارک ملی کلاه قاضی رسیدند