تبعیض در هر شرایطی میتواند اثرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوتی در جامعه داشته باشد. بررسی های تاریخی نشان داده اند جامعهای که با تبعیض (قومی، نژادی، دینی و سیاسی) روبه رو بوده، به دلیل دور ماندن بخشی از آن در جریان توسعه و پیشرفت، اثرات مخربی را متحمل شده است.
این تبعیض علیه بهائیان در ایران طی سالهای گذشته شکلهای متفاوتی داشته است. پس از «انقلاب مشروطه»، حتی در متمم «قانون اساسی» آن زمان، امکان حضور باورمندان به آیین بهائی در مناصب سیاسی سلب و تمام قوانین با «قواعد مقدس اسلام» همخوان شد.
در سالهای پس از آن، بهاییان بنا به باورهای مذهبی خود، از سیاست دوری جسته و بیش تر به تحصیل علم و پیشرفتهای اجتماعی- اقتصادی روی آوردند. در این دوره، مدارس بسیاری در تهران و شهرستانها بنا شدند و زمینههای یک آموزش و پرورش جدید را فراهم کردند.
دکتر «سُلی شاهور»، استاد دانشگاه «حیفا» و مدیر «مرکز ایران و خلیج فارس» این دانشگاه در کتابی با عنوان «مدارس فراموش شده»، به شکلگیری و بعد محدودیتهای این مدارس از دوره قاجار و پهلوی پرداخته است.
او معتقد است: «بهائیان بیماری عقبافتادگی ایران را ریشهای میدیدند و همراه با ریشهکن شدن عقاید سنتی و جایگزینی افکار اصلاحطلبانه، آموزش و پرورش را مهم ترین راه در این مهم میشمردند.»
از نکات مورد توجه در این مدارس، شکسته شدن تبعیض جنسیتی در آموزش بود. تا آن زمان، تعداد مدارس دخترانه بسیار کم بود و بنا به جو مذهبی- سنتی موجود، امکان تشکیل مدارس مختلط نیز وجود نداشت. با این حال، بهائیان بنا به آموزههای دینی خود، به تحصیل زنان بیش تر اهمیت داده اند.
بنا به گفته«بهاالله»، شارع دیانت بهائی، تحصیل زنان از آن جاکه با «صلح عمومی» در ارتباط است، نسبت به تحصیل مردان و پسران در اولویت قرار گرفت. بر همین اساس، تعداد زیادی مدارس دخترانه تاسیس شدند. تاسیس این مدارس با مخالفت شدید روحانیون شیعه روبه رو شد اما از سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۹ میلادی) اولین مدارس به صورت رسمی در ایران تاسیس شدند. این مدارس در طی سالهای بعد به دلیل کیفیت بالای آموزشی، مورد استقبال غیربهائیان نیز قرار گرفتند تا این که در سال ۱۳۱۲(۱۹۳۴ میلادی) به دستور رضا شاه پهلوی، برای باری دیگر تعطیل شدند.
در سالهای پس از آن نیز بهائیان همواره با محدودیتهای زیادی روبه رو بودند و روحانیون شیعه از هر ابزاری برای فشار به حکومت به منظور کم تر کردن میزان نفوذ بهائیان در جامعه استفاده کردند؛ نمونه بارز آن، تخریب «حظیره القدس» (مرکز امور اداری بهائیان تهران) با دستور و حضور سپهبد «نادر باتمانقلیچ»، فرمانده وقت ستاد ارتش و سرتیپ «تیمور بختیار»، فرماندار وقت نظامی تهران در ماه رمضان سال ۱۳۳۴ خورشیدی بود.
دکتر«موژان مومن»، پژوهش گر تاریخ بر این باور است که تبعیض و فشار علیه بهائیان در ایران بسیار نامحسوس و با استفاده از مفاد قانونی بود.
با این حال، بهائیان بسیاری توانستند در مدارس و دانشگاههای ایران تحصیل کرده و مدارج علمی و اجتماعی بسیاری را به دست آورند. در طول نزدیک به ۷۰ سال، تعداد پیروان بهائی در ایران به حدود دو برابر رسید و بنا به آماری که در کتاب «مذهب و جامعه در عهد قاجار» به قلم «رابرت گلیو» آمده است، به بزرگ ترین اقلیت مذهبی در ایران تبدیل شدند. با این حال، آن ها نتوانستند از یک فرقه (بنا به آن چه در جامعهشناسی تعریف میشود) به یک مذهب رسمی در ایران تبدیل شوند.
بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، این تبعیض شکلی دیگر به خود میگیرد؛ در مدت کوتاهی نزدیک به ۲۰۰ بهائی اعدام میشوند و ۱۱ نفر از اعضای «محفل ملی بهائیان ایران» توسط افراد ناشناس ربوده میشوند که هرگز از سرنوشت آنها اطلاعی رسمی منتشر نشد. محدودیتها در این دوره تشدید میشود و بنا به گفته «رینالدو گالیندوپل»، گزارش گر وقت ویژه حقوق بشر سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر در ایران (۱۹۸۶ تا ۱۹۹۵)، سندی موجود است که بهائیان کشور را از حق تحصیل عالیه (دانشگاهی) محروم میکند.
این سند که خطاب به «محمدی گلپایگانی»، رییس دفتر رهبر جمهوری اسلامی نوشته شده است و امضای «محمدرضا هاشمی گلپایگانی»، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی را پای خود دارد، نشان میدهد که این شورا برای برخورد با بهائیان ایران دستوراتی را تصویب کرده است. بنا بر ساختار حکومت ایران، این سند به تایید رهبر جمهوری اسلامی رسیده است.
در بخشی از این سند تاکید شده است: «برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعه آنان مسدود شود.»
در همین سند، محدودیتهایی در ثبتنام بهائیان در مدارس در نظر گرفته شده است:«آن ها در دانشگاهها، چه در ورود و چه در حین تحصیل چنان چه احراز شد بهائیاند، از دانشگاه محروم شوند.»
این روند جداسازی، ریشههای تاریخی داشته و به شکلهای گوناگون در کشورهایی هم چون آلمان در دوران «نازی» (با سطحی متفاوت) علیه یهودیان اجرا شده بود.
کمپین «#جرم نیست» از دکتر «فریدون وهمن»، محقق و نویسنده کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهائی» در این مورد پرسیده است:
در دوران آلمان هیتلری ما شاهد پروسه جداسازی بودیم. یکی از مهم ترین اتفاقات این دوره، گرفته شدن حق تحصیل یهودیان بود. آیا شما تفاوتی میان اعمال تبعیض در هر دوره زمانی و یا مکانی قائل هستید؟
- تبعیض علیه هر اقلیتی، در هر جای دنیا که باشد، با انواع خود در مناطق دیگر مشابه است. تبعیض یعنی محروم ساختن گروهی به خاطر جنسیت، رنگ پوست، مذهب، عقاید سیاسی و یا نظایر آن و هر دلیلی برای آن بتراشند، ناموجه و خلاف شرافت انسانی است. اگر بین انواع تبعیضها تفاوتی باشد، آن تفاوت در علل و ریشههای سیاسی، دینی یا اجتماعی است که حربه قدرتمندان برای پیشبرد سیاستهایشان قرار میگیرد. یهودی ستیزی رژیم آلمان هیتلری بر تئوری بیپایه برتری نژاد «آریایی» بر نژادهای دیگر، از جمله نژاد «سامی» و زدودن سرزمین آلمان از نژادی -به اعتقاد نازیها- «پستتر» از نژاد آریایی و مسبب بیش تر بدبختیهای آلمان ریشه داشت.
بررسی کارنامه دانشجویان بهائی ایران نشان میدهد که آن ها با یک کدگذاری مشخص، جداسازی شده اند تا به بهانه «نقص در پرونده»، از تحصیل آن ها جلوگیری شود. شما چه تحلیلی از این جداسازی دارید و آیا شباهتی با تبعیض اعمال شده در دوره آلمان هیتلری در آن مشاهده میکنید؟
- در مورد تبعیضی که در ایران، بهائیان درگیر آن هستند، باید بگویم که این تبعیض تازگی ندارد و تاریخ شاهد است که ملایان ایران از نخستین روزهای ظهور این نهضت با آن سر مخالفت و ستیز داشتهاند. اما از نخستین روزهای انقلاب اسلامی، این مبارزه آشکار و پنهان تبدیل به یورشی سهمگین به جامعه بهائی شد که هنوز انواع مختلف آن ادامه دارد. سلب حق شهروندی از بهائیان با محرومیت آن ها از کار و تحصیل و زندانهای طولانی، همان هدف آلمان هیتلری را در مورد یهودیان دنبال میکند؛ یعنی زدودن ایران از بهائیت. اما این تبعیض و ناروایی نه مانند آلمان هیتلری دلیل نژادی دارد و نه دلیل قومی یا زبانی. بهائیان جزیی از مردم ایران، از فارس و ترک و کرد و بلوچ هستند و جمهوری اسلامی نمیتواند به این بهانهها، رفتار غیرانسانی خود را با آن ها توجیه کند. آن چه که برای بهائیان مساله آفرین شده، اعتقادات آن ها است که در تضاد کامل با اعتقادات اسلامی است که این رژیم آن را تبلیغ میکند. اعتقادی است فرا مذهبی که بر مدارا، وحدت و انسانمداری تکیه دارد. پیامی جهان شمول است که بردباری را جایگزین انجماد دینی و دشمنیهای سنتی مذهبی میکند؛ دشمنیهایی که متاسفانه هر روز شاهد شعلهور شدن آتش آن هستیم. تساوی حقوق زن و مرد را میخواهد و هنر و موسیقی و علمآموزی را تشویق میکند. باورهایی است که هر کدام از آن ها در جمهوری اسلامی کفر است و با برچسب مبارزه علیه رژیم اسلامی و مجازات زندان روبه رو میشود.
اینک دورانی نیست که با سوزاندن انسانها در کورهها، نسلکشی کنند. از این رو، همان طور که در بالا اشاره کردم، هدف تبعیضها و فشارهای روزافزون جمهوری اسلامی بر این جامعه آن است که بهائیان را از ایران براند یا آن ها را به اقلیتی فرودست و ناچیز تبدیل سازد و سرانجام بهتدریج با فقر اقتصادی و علمی و فرهنگی، آن ها را به تحلیل ببرد. درست کاری که از دوران صفویه به بعد با یهودیان و زردشتیان کردند.
در کشورهای دیگر هم ما شاهد این جدا سازیها بودهایم؛ اتحاد جماهیر شوروی، آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید و مواردی از این دست. شما چه قدر این جدا سازیهای تاریخی را در آينده یک کشور تاثیرگذار میبینید و آیا حذف بهائیان از تحصیل در آینده ایران تاثیر خواهد گذاشت؟
- بسته به آن است که چه آیندهای برای ایران بخواهیم. اگر ایرانی آباد و مترقی با مردمی با فرهنگ و در رفاه و آسایش بخواهیم، این تبعیضها –یا اصولا هر تبعیضی به هر شخص و گروهی- سدی برای رسیدن به آن هدف و خیانتی به کشور خواهد بود.
اما برعکس، اگر بخواهیم ملت ایران در مسلخ باورهای قرون گذشته و بسط قهرآمیز آن باورها قربانی شود، یکی از راههای آن، سرکوب روشن فکران و دگراندیشان است که نمونه بارز آن را در محروم ساختن بهائیان از تحصیل در دانشگاهها، ایجاد مانع در دسترسی به کار و شغل و یا خاموش کردن صدای آن ها در زندانها میبینیم. این همان سیاستی است که جمهوری اسلامی برای تمام دگراندیشان به کار گرفته است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر