«دم پله باشگاه نشسته بود. بچه بود. کاپشن تنش بود. من اول نفهمیدم گلوله خورده است. ناله میکرد و آب میخواست. از ساندویچی "آوازه" برایش آب گرفتم و برگشتم آب را به او دادم. گریه میکرد و درد داشت. گفتم چته؟ میگفت نمیدانم چه شد، به مادرم زنگ بزنید. به مادرش زنگ زدم و گفتم بچهتان حالش بد شده است، خودتان را برسانید ساندویچی فلکه دوم (م. سعدی) در "گلستان". بچه را بغل کردم و بردم داخل ساندویچی.»
این روایت جوانی است بینام از لحظه یافتن «امید اولیزاده»، نوجوان ۱۴ ساله ساکن شهرستان بهارستان در استان تهران که مادرش زنده بودن او را مدیون همین جوانی میداند که نامش را به مادر و پدر امید نگفته است. به من هم نمیگوید: «چند نفر دورش را گرفته و ظاهرا تلاش هم کرده بودند شماره مادر امید را بگیرند اما نمیدانم چرا کسی به او که از درد ناله میکرد، آب نمیداد و چرا به فکرشان نرسیده بود که باید او را به بیمارستان برسانند؟ من هم کاری نکردم، پدر و مادرش نزدیک بودند، خیلی زود رسیدند. شانس آورد زنده ماند.»
«مجتبی خانجانی»، فرماندار بهارستان، شلیک به مردم، کشته و زخمی شدن آنها و بازداشت برخی از معترضان را در این شهرستان تایید و در عینحال که تاکید میکند از جزییات آمار اطلاع دارد، میگوید مجاز به گفتن چیزی نیست. اما ما میدانیم که غروب روز شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ماموران فرمانداری به کودک تنهایی که به طرف خانه خالهاش میرفت، شلیک کردند؛ شلیکی که زندگی او و خانوادهاش را دگرگون کرد.
امید دانشآموز پایه هشتم است. پدر و مادرش هر دو کارگر کارخانهای در شهرک صنعتی «نصیرآباد» هستند و چون غروبها دیر برمیگردند، امید که نمیخواهد در خانه تنها بماند، هر روز پس از بازگشتن از مدرسه، به خانه خالهاش در همان نزدیکی میرود. «ماهیه فرجی»، مادر امید میگوید او و همسرش هر روز پس از پایان کار، امید را از خانه خواهرش برمیدارند و به خانه برمیگردند: «شنبه ۲۵ آبان به خاطر شلوغیها، شیفت بعدازظهر مدرسه را زودتر تعطیل کردند. امید هم پس از اینکه از مدرسه برمیگردد، به من زنگ زد و اجازه گرفت و مثل هر روز پیاده به طرف خانه خواهرم میرود. خیلی نزدیک هستیم؛ ما فلکه اول گلستان زندگی میکنیم، خواهرم فلکه دوم. امید در فلکه دوم (م.سعدی) گلستان، نزدیک خانه خواهرم، حوالی ساعت شش غروب تیر میخورد و همانجا زمینگیر میشود.»
در مدارک پزشکی زمان پذیرش امید اولیزاده در بیمارستان، به زخمی شدن او با گلوله اشاره شده است. بر اساس تصویری که مدارک پزشکی به دست میدهند، گلوله جنگی ۱۶ میلیمتری شلیک شده ابتدا به بازوی دست راست امید اصابت و استخوان بازوی او را نزدیک آرنج متلاشی میکند. سپس وارد بدن شده و پس از شکستن سه دنده سینه امید، با گذشتن از ریه و پاره کردن پرده دیافراگم و یکی از شاخههای سرخرگ «سلیاک» (از شریانهایی که به محفظه شکمی و از جمله کبد خون میرساند)، وارد کبد شده و در قسمت راست آن متوقف میشود.
پزشکانی که «ایرانوایر» با آنها گفتوگو کرده است و مدارک پزشکی امید اولیزاده را دیدهاند، جملگی بر این عقیده هستند که برخورد گلوله به استخوان دست راست امید موجب کند شدن سرعت آن شده و همین بختیاری، از مواردی بوده که قدرت تخریبی مرگبار گلوله را کم کرده و به امید که بلافاصله پس از رسیدن به بیمارستان عمل شده، شانس زنده ماندن داده است.
ماهیه فرجی، مادر امید میگوید وقتی به ساندویچی آوازه رسیدند، خون زیادی از امید رفته بود: «ما تو راه خانه بودیم. به خاطر شلوغیها، ما را هم آن روز زود تعطیل کردند و خیلی زود رسیدیم. امید خونریزی داشت. بچهام داشت از دست میرفت. از آنجا تا بیمارستان امام حسین بهارستان کمتر از پنج دقیقه راه است. خیلی سریع رسیدیم و بلافاصله هم او را از اورژانس به اتاق عمل بردند.»
در حین عمل جراحی، هفت کیسه خون در اتاق عمل به امید داده میشود؛ میزانی که به گفته یکی از پزشکان، تقریبا معادل نصف خون یک نوجوان ۱۴ ساله است. در عمل اورژانسی نخست، پارگیهای اعضای داخلی مثل کبد، پرده دیافراگم، ریه و سرخرگ سلیاک ترمیم میشود: «دکترها گفتند نمیتوانند گلوله را از کبد امید خارج کنند چون اگر به آن دست بزنند، امید جانش را از دست میدهد. بعد امید را به آیسییو منتقل کردند. ۱۲ روز هم در آیسییو بود و بعد به بخش منتقل شد. پنج روز دیگر هم در بخش بستری بود.»
هنگام ترخیص از بیمارستان، با این عنوان که دستور آمده است برای کسانی که در درگیریهای آبان گلوله خورده و مجروح شدهاند، بیمارستان بیمه تامین اجتماعی را نمیپذیرد، از پدر و مادر امید میخواهند ۱۵ میلیون تومان پول بابت هزینه بیمارستان پرداخت کنند: «به رییس بیمارستان التماس کردم که نداریم و نمیتوانیم این پول را پرداخت کنیم. گفتم زندگی ما را ببینید تا بدانید واقعا ندارم. اهمیتی ندادند. پس از التماس زیاد، چند میلیون از آن را کم کردند. رفتم قرض کردم؛ از دوست و آشنا و همسایه و همکاران سرکار. در نهایت ۱۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای بیمارستان دادیم تا امید را ترخیص کنیم.»
سه روز از ترخیص کردن امید گذشته بود که حالش رو به وخامت میرود و دوباره در همان بیمارستان امام حسین بستری و به صورت اورژانسی عمل میشود: «۱۵ آذر دوباره امید را بستری کردیم و عمل لاپاراتومی (ایجاد یک حفره بزرگ در شکم بیمار برای تشخیص بیماری) روی او انجام شد و بعد او را بستری کردند. امید اینبار هم ۱۳ روز در بیمارستان ماند. البته اینبار بیمه را قبول کردند.»
دست راست امید هم تاکنون دوبار جراحی شده است. در عمل نخست، در بیمارستان «امام حسین» برای دست او به صورت موقت پلاتین کار میگذارند. عمل نخست دستش سه روز پس از عمل اورژانسی اصلی او انجام شد. تازه به هوش آمده بود که او را برای عمل دستش دوباره به اتاق جراحی بردند. در عمل دوم در «بیمارستان میلاد» که ۱۳ دی ۱۳۹۸ انجام شد، تاندونهای دست و شکستگی داخل مفصل او را ترمیم کردند: «پس از دو جراحی، هنوز دست امید فاقد کارایی یک دست طبیعی است و حتی نمیتواند انگشتهایش را هم تکان دهد. گفتهاند باید ۱۰ جلسه هم فیزیوتراپی بروید. آن را هم رفتهایم اما هیچ فرقی نکرده است.»
قرار است امید روز یکشنبه چهارم اسفند برای بار سوم جراحی شود. پشت او، جای بخیهها عفونت کرده و توده عفونی درست شده است. قرار است آن را عمل کرده و بردارند و علاوه بر آن، بخیههای دستش را هم بکشند: «خیلی امید سر دستش زجر کشیده است. روز اول در بیمارستان امام حسین به ما گفتند یک برگه را امضا کنیم تا دست این بچه را قطع کنند؛ یعنی دنبال راحتترین راهحل برای خودشان بودند. اجازه ندادیم، گفتم دست بچه را قطع کنید، همین جا خودم را میکشم.»
خانواده اولیزاده اهل شهر «پارسآباد» اردبیل هستند و تازه یکسال است از سر ناچاری و به امید یافتن کار، به حاشیه تهران مهاجرت کردهاند: «همسرم همان اوایل در این کارخانهای که الان کار میکنیم، شاغل شد. من هم اوایل مرداد در آنجا استخدام شدم. حقوق هر دو ما با هم دو میلیون و ۷۰۰ هزار تومان در ماه بود. به زحمت چرخ زندگی میچرخید. اما الان آن هم نیست. همسرم یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان میگیرد و من از روزی که امید اینطوری شد، سرکار نرفتهام. وضعمان از آنچه بود، بدتر شده است.»
امید خواهر بزرگتری هم دارد که نامزد کرده و در پارسآباد، نزد خانواده پدری مانده است. مادر امید میگوید چند سال است دکترها گفتهاند دخترش باید عمل پیوند قرنیه انجام دهد: «چشمهایش مادرزادی مشکل دارد. برای دانشگاه هم نرفت، در حالیکه در تیزهوشان اردبیل درس میخواند. کارت توانخواه بهزیستی دارد. گفتهاند اگر عمل پیوند انجام ندهد، به طور کلی بینایی خود را از دست میدهد. پول نداریم عملش کنیم. ۱۸ سال هر ادارهای که بود، رفتیم اما هیچ کمکی نکردند. ۱۸ سال است امیدوارم انسانی پیدا شود کمک کند چشم بچهمان را عمل کنیم اما هر روز ناامیدتر از پیش شدهایم.»
ماهیه فرجی میگوید امیدوار بودند با کار سخت در این کارخانه بتوانند به تدریج پولی برای عمل چشم دخترشان پسانداز کنند: «آمده بودیم اینجا کار کنیم و پولی جمع کنیم تا بتوانیم چشمهایش را عمل کنیم ولی خُب، نشد. تا میآییم فکری به حال یکی از بدبختیهایمان بکنیم، یکی دیگر از راه میرسد.»
ماهیه فرجی میگوید هیچ مادری تا چنین مصیبتی نبیند، نمیتواند تصوری از آنچه داشته باشد که بر سر او آمده است: «بچههای من همه زندگی من هستند. هر بلایی به سر بچه من آمده است، من هزار بار مرده و زنده شدهام. بچهام الان نمیتواند مدرسه برود. با کمی راه رفتن، نفسش میگیرد و هر هفته باید برود بیمارستان ویزیت شود. بچه از درس و مدرسه افتاده است.»
مادر امید ولیزاده سوالات زیادی هم دارد: «هیچکس سراغی از ما نگرفته است. کسی نپرسیده است این بلا چرا سر شما آمد. کسی نیامد بگوید حق بچه تو این نبود که این جوری زندگیاش را نابود کنیم. اصلا چرا به این بچه شلیک کردند؟ یک بچه ۱۴ ساله چهکاری میتواند بکند که تنها با گلوله میتوان کنترلش کرد؟»
مطالب مرتبط:
آبان ۱۳۹۸؛ تکتیراندازها در بهبهان با شلیک به گلوی محمد حشمدار او را کشتند
پیکر ارشاد رحمانیان را با سری متلاشیشده و دست و پای شکسته پیدا کردند
مادر علیرضا انجوی: تنها فرزندم را با شلیک به پیشانیاش کشتند
پسر ۸ ساله گلنار میگوید چرا مادر من را کشتند؟
برادر جانباخته ناصر رضایی: دیه و عنوان شهید را نمیپذیریم فقط دست از سر ما بردارند
بهمن جعفری عاشق آزادی بود؛ برای کشتن آزادی، قلبش را هدف گرفتند
قرار بود با پوشک و شیرخشک برای نوزاد۴ ماههاش برگردد، گلوله به سینهاش خورد، برنگشت
بُرهان منصورنیا؛ از پشت به او شلیک کردند، ۳۴ ساعت با مرگ جنگید و شبانه به خاک سپرده شد
شاهدان عینی در ماهشهر؛ با دوشکا و تیربار به روی مردم آتش گشودند
روایت کشته شدن سجاد رضایی؛ جنازهاش را بعد از پنج روز جلوی غسالخانه رها کردند
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر