زهرا کمالی، شهروند خبرنگار، لواسان
سلولهایی سرد و آهنی با میلههایی تیرهرنگ و تابلویی در بالای سلول که نام کشورهای مختلف نوشته شده است. فضای اینجا هم جالب است و هم عجیب. داخل سلول هر کشور لباسهای زندانهای کشور قرار دارد که مشتریها میتوانند آنها را بپوشند و عکس یادگاری بگیرند. اینجا رستوران «سلول ۱۱» است.
منوی رستوران سلول ۱۱ هم متفاوت است. سیمخاردار روی صفحه سیاه در پسزمینه منو کشیده شده است و دو شعار که هیچکدام تبلیغی برای رستورانشان نیست و بیشتر یک پیام اجتماعی است. پیام اول این است که «غذای فوری مضر است حتی اگه سلول باشه» و پیام دوم هم که در ابتدا خیلی مفهوم نیست اما با کمی بررسی بیشتر منو دلیل آن مشخص میشود این است «سلول یک غذای فوری نیست یک فرهنگ و نگرش است».
«علیرضا»، با لباس کلانتر در سلول ۱۱ سفارشها را میگیرد و با مشتریها گپ میزند. میگوید: «لباسم کامل نیست و بخشهایی از آن در حال دوخته شدن است؛ اما با توجه به اینکه ما در حال واگذاری شعب مختلف هستیم، کلانتر مجموعه، مسوول سرکشی به شعبات است. البته هر شهر یک کلانتر دارد که سرزده و اتفاقی شعب را بازرسی میکند.» بعد هم میخندد و ادامه میدهد: «چون رضایت مشتری و ارائه سرویس خوب اولین هدف ما است خدا نکند که تخلفی صورت گرفته باشد اونوقت دیگر پشت ستاره حلبی کلانتر قلبی از طلا نیست.»
در پشت منو یک داستان جذاب نوشته است که با تایید علیرضا مشخص میشود که داستان واقعی شکلگیری این مجموعه است داستان پشت منو به این صورت شرح داده شده است: «حوالی سال ۱۳۹۲ بود که هردوی ما به دلیل عدم توانایی در پرداخت مهریه و بدهی مالی در اندرزگاه چهارم زندان اوین (مخصوص زندانیان مهریه و چک) رفاقتمون رو شروع کردیم. پس از حدود سه ماه یک انسان خیر بینامونشان با پرداخت بدهی ما دو نفر، موجبات آزادی ما را فراهم کرد. بارها تصمیم به یافتن و جبران لطف این فرد گشتیم که متاسفانه موفق نشدیم. پس از گذشت ۵ سال به لطف و یاری خدا رفاقت ما تبدیل به شراکت شد و موفق به راهاندازی مجموعهای شدیم که هدف اصلی شکلگیریش کمک به زندانیان غیرعمد است که علاوه بر کمکهای مختلف و فرهنگسازی این امر، میزان یک درصد درآمد حاصل از فروش روزانه ما تقدیم به زندانیان غیرعمد خواهد شد. پرداخت مبالغ ماهانه بوده و از طریق نشانی اینستاگرام ما برای عموم قابلرویت خواهد بود.» علیرضا میگوید: «استفاده از تم زندان در این رستوران برای این است که صاحبان رستوران در زندان باهم آشنا شدهاند.»
کیفیت غذای رستوران خوب است اما فضا مطبوع و دلپذیر نیست. بااینحال چیزی که مخاطبان سلول ۱۱ را به سمت این رستوران میکشاند عمدتا مربوط به غذا و کیفیت آن نیست و بیشتر فضای رستوران برایشان جذاب است.
«پویا»، ۲۸ ساله است و با دوستدخترش در سلول هند نشستهاند و لباسهای هندی داخل سلول را پوشیدهاند و کلی عکس دونفره و تکنفره با ژستهای مختلف میگیرند. او در مورد سلول ۱۱ میگوید: «توی این ماه بار چهارم است که ما دوتایی به سلول ۱۱ میآییم. همبرگرهایش را دوست داریم. من و تینا هر بار داخل یک سلول مینشینیم و لباسهای همان سلول را میپوشیم و کلی عکس اینستاگرامی میگیریم.» مکثی میکند و با لبخند میگوید: «هر جور حساب کنید از من و تینا نباید پول بگیرند بعد از عکسهای ما نصف بیشتر فالوورهایمان که رفقایمان هستند هم به اینجا آمدند و مشتری شدند.»
یک دکتر جامعهشناس ساکن تهران در مورد سلول ۱۱ میگوید: «معمولا بخشهای قشنگ این رستوران مثل کمک به آزادی زندانیان جرائم غیرعمد بیشتر و بیشتر شنیده میشود و در موردش صحبت میشود اما فکر میکنم این رستوران یک آزمون بزرگ جامعهشناسی است. به لحاظ منطقی و عقلی و حسی هیچکس آرزوی رفتن به زندان یا پوشیدن لباس زندان را ندارد. در گذشتهای که چندان دور نیست برای ساختن جذابیتهای اینچنینی، فضایی طراحی میشد که برای قاطبه آدمها، ذوق تجربه کردن داشت مثل ساخت ماکت یک هواپیما بهعنوان فضای رستوران و امکان عکس انداختن در فضایی شبیه کاک پیت با لباس خلبان و یا مهمانداران اما راستش من بهشدت متحیر شدم وقتی ذوق آدمها از پوشیدن لباس زندانی کشورهای مختلف را دیدم و صحنه عجیبتر پدری بود که لباس زندان را تن بچه ۵ سالهاش کرده بود و با ذوق عکاسی میکرد.»
«سهیلا»، در شهر تهران به دنیا آمده و از ۱۰ سالگی به سوئد مهاجرت کرده است و الان ۳۰ ساله است و برای دیدار اقوام به ایران آمده است. او هم یکی از مشتریهای سلول ۱۱ بوده: «راستش خیلی تعجب کردم از اینکه فامیل بهعنوان سورپرایز من را به رستورانی شبیه زندان بردند. در سوئد بهشدت از فضاهای تلخ و منفی پرهیز میشود و در هر اتفاقی بیشترین تلاش برای ایجاد یک فضای شاد و صمیمی است. اینکه اجازه ایجاد همچنین فضایی داده شده است به نظرم در نوع خود عجیب است وقتی هم به دوستانم گفتم که اینجا برای من اصلا جذاب نیست و حس زندانی بودن دارم احساس کردم که از حرفم خوششان نیامد و گفتند باشه غذایمان را میخوریم و زود میرویم. نکته جالب این بود که همه مشغول عکاسی در سلولهای مختلف بودند و کسی خیلی به فکر خوردن غذا نبود؛ یعنی عکس گرفتن از غذا خوردن در این رستوران مهمتر است.»
علیرضا در مورد بار منفی فضای رستوران و ایجاد فضای تاریک در جامعه با شکل گرفتن رستورانها و فضاهای تفریحی با شمایل سلول ۱۱ میگوید: «من بار منفی را قبول دارم اما موضوعی که در نظر گرفته نمیشود فان بودن موضوع است. من یک مشتری دارم که منتقد سینماست و یک روز با ذوق تمام به رستوران آمد، لباس زندان آلکاتراس را پوشید و کلی عکس گرفت و موقع خداحافظی کلی از من تشکر کرد و گفت دنیای من از بچگی با فیلم و سینما گذشته است این لباس برایم یادآوری همه هیجانات دوران نوجوانیام است و برایم قشنگترین روزهای زندگیام را تداعی میکند برای هرکدام از مشتریهای دیگر هم میتواند چیزی شبیه به این باشد به قول یک آدمبزرگی چاقو برای میوه پوست کندن است چرا ازش تعبیر آدم کشی کنیم؟!»
غذا که تمام میشود از رستوران بیرون میآیم. یکبار دیگر به میلههای آهنی و قفلها نگاهی میاندازم و فکر میکنم اگر یک روز یکی از کسانی که بهناحق زندانی شدهاند، گذرشان به این رستوران بیفتد چه احساسی را تجربه میکنند؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر