کابل- باقر ابراهیمی
حتی همکارانش نمیدانند که او از شوهر خود طلاق گرفته است تا مبادا با درخواست جنسی آنها مواجه شود. نزدیک به دو سال است که این موضوع را از دوستان و همکارانش پنهان کرده و به آنها گفته است شوهرش در خارج از افغانستان به سر میبرد. فکر کردن به ازدواج مجدد برای او مانند کابوس میماند. زیرا تنها مردان کهنسال و یا معلول حاضرند با زنان مطلقه ازدواج کنند یا باید به ناچار به همسری دوم یا سوم مردان متاهل در آید.
خودش را با نام مستعار «گلافروز» معرفی میکند؛ زن ۲۷ ساله افغانستانی که دو سال قبل به دلیل آزار و اذیت جنسی و فیزیکی و خیانت شوهرش، از او طلاق گرفته است.
گلافروز اکنون در یکی از پس کوچههای کابل با پسر دو سالهاش زندگی میکند. اما از ترس شوهر سابق خود، بارها خانهاش را عوض کرده تا مبادا پسرش را که تنها همدم روزهای دشوار زندگی وی است را از او بگیرد.
گلافروز در یکی از ولایتهای دور افتاده و محروم، چهار سال قبل به خواست خانوادهاش، با یکی از مردان آن دیار نامزد میشود. او به زودی پی میبرد که نامزدش معتاد به مواد مخدر است و نوشیدنیهای اعتیادآور استفاده میکند. اما به دلیل سنت حاکم در آن محل و فشارهای خانوادهاش، تن به ازدواج میدهد: «به خاطر این که خانواده ما سنتی بود، اگر در دوران نامزدی از او جدا میشدم، آبروی خانواده ما میرفت. از روی ناچاری همرایش ازدواج کردم.»
مراسم ازدواج آنها طبق رسم همان روستا برگزار میشود. او تنها چند روز پس از قدم گذاشتن در خانه شوهرش، پی میبرد که با زندگی خود قمار زده است. در روزهای نخست آغاز زندگی مشترک، میفهمد که شوهرش با دختران دیگر رابطه دارد و به او خیانت میکند. به گفته خودش، شبانه او را در خانه تنها میگذاشته و شبها را با دوست دخترش میگذرانده است: «گریه و التماس میکردم که من تنها در خانه میترسم اما قبول نمیکرد. من را لت و کوب میکرد.»
زندگی او همینگونه ادامه مییابد، هرچند خودش میگوید نمیشود اسم آن را گذاشت زندگی. گلافروز در خانهاش حبس و سر کار رفتن از او صلب میشود: «وقتی از او پول میخواستم، حتی برای مصارف روزانه پول نمیداد. خودم را هم از رفتن سرکار منع میکرد. هرچه برایش میگفتم یا برای مصارف خانه پول بده یا اجازه بده که من بروم کار کنم و پول در بیاورم، قبول نمیکرد.»
یکی از شبها که خواهر ۱۴ ساله گلافروز در خانه آنها میهمان بوده، شوهر او قصد تجاوز جنسی به وی داشته است که خواهرش با چشمهای پر از اشک، نصف شب خانه آنها را ترک میکند. این خاطره برای گلافروز همانند یک کابوس میماند و میگوید با مرور آن، بارها مرگ و زندگی را تجربه کرده است.
روزهایی که با شوهر سابق خود به سر میبرده، تمام آزادی او سلب شده بوده است. تعریف میکند یکی از روزها که همسایهشان به خانه آنها میرود، او برایش چای میبرد اما چون مرد همسایه صورتش را دیده بوده، از سوی شوهر سابق خود مورد لت و کوب قرار میگیرد.
نزدیک به دو سال زندگی وی همینگونه سپری میشود. یکی از روزها شوهرش تمام طلاهای او را به زور میگیرد و به بازار میبرد و میفروشد. خودش را نیز به شدت لت و کوب کرده و از خانه بیرون میاندازد. گلافروز مجبور میشود به خانه پدرش برود. اما خانوادهاش نه تنها به او روی خوش نشان نمیدهند بلکه وی را باعث سر شکستی خود میدانند: «دو ماه در خانه پدر خود ماندم. شوهر سابقم دوست دخترش را به خانه آورده بود و با او زندگی میکرد. مجبور شدم دعوای طلاق باز کردم و از او طلاق گرفتم.»
پس از طلاق، مجبور میشود در خانه پدرش بماند. اما به دلیل این که جامعه افغانستان به شدت بسته و سنتی است، گلافروز نه تنها از سوی پدر و مادرش مورد حمایت قرار نمیگیرد بلکه بارها به خاطر این کار سرزنش میشود.
او که به امید رهایی از زندگی نکبتبار خانه شوهرش طلاق گرفته بوده، به یکباره زندگی را سیاه و تاریک میبیند. باورش سخت بوده که از چاله بیرون شده، خود را در چاه انداخته است. تنها چند روز پس از طلاق، روزگار به او پشت میکند و روزهای تلخ زندگی برایش آغاز میشود؛ از یک سو جامعه او را به عنوان یک زن با نام نیک نمیشناسد، از سوی دیگر بد رفتاری خانوادهاش زندگی را به کامش تلخ میکند.
پس از جدایی، زمانی که شوهر سابق از حامله بودن او با خبر میشود، بارها وی را تهدید میکند و از او میخواهد که فرزندش را سقط کند. اما گلافروز هیچگاه به تهدیدهایش تن نمیددهد و ۹ ماه او را در شکم خود نگه میدارد. فشارهایی که از سوی خانوادهاش بر او وارد میشوند هم کم نبوده است.
در نخستین ساعات تولد فرزندش، شوهر سابق او با مادر خود به بیمارستان میرود و نوزادش را به زور از وی میگیرد: «بچهام را به زور گرفت. هر قدر التماس کردم، قبول نکرد. حتی اجازه نداد که به او شیر بدهم. گفت نباید شیر تو را بمکد چون تو کثیف هستی. بعد از ۲۴ ساعت، با پا درمیانی بزرگان، بچه را پس داد.»
اما با او اتمام حجت میکند که بعد از تکمیل شدن دو سالگی پسرش، او را خواهد گرفت. گلافروز بعد از مرخص شدن از بیمارستان، در یکی از پسکوچههای کابل، پایتخت افغانستان یک اتاق را کرایه و زندگی جدید را با فرزندش در آنجا آغاز میکند. هنگام نوشتن قرارداد، به صاحبخانه میگوید شوهرش در خارج از افغانستان به سر میبرد. میگوید اگر صاحبخانه از مطلقه بودن او آگاه شود، حاضر نیست خانهاش را به وی کرایه دهد.
اکنون این زن جوان افغانستانی در یکی از ادارات مشغول کار است. اما از این که مبادا مسوولان شرکت از مطلقه بودن وی آگاه شوند و او را از کار اخراج کنند، نگران است. جز فامیل و چند تن از دوستان نزدیکش، فرد دیگری از طلاق گرفتن او اطلاع ندارد.
میگوید دوست ندارد کسی از این موضوع اطلاع یابد زیرا ممکن است از دوستی و همنشینی با او دست بکشند و به عنوان یک زن بدفعل به وی نگاه کنند: «طلاق در افغانستان هنوز هم یک تابو است. وقتی یک زن از شوهر خود جدا شود، مردم فکر میکنند که حتما زن بدی بوده که شوهرش او را طلاق داده است. زمانی که دیگران بفهمند که مطلقه هستم، شانس استخدام من در ادارات کمتر میشود. همچنین ممکن است دیگر کسی به من خانه کرایه ندهد. حتی نگران این هستم که دوستانم با من قطع رابطه کنند.»
هر چند در جامعه افغانستان غم نان بزرگترین دغدغه شهروندان این کشور را تشکیل میدهد اما گاهی چشمها گرسنهتر از شکمها هستند. به گفته گلافروز، یکی از دلایلی که او نمیخواهد تصویر کاملی از وی نشر یا نامش ذکر شود، همین موضوع است. میترسد پس از رسانهای شدن، ممکن است با درخواستهای جنسی برخی از افراد روبهرو شود.
او در فهرست مشکلاتش اضافه میکند زنانی که از شوهران خود طلاق میگیرند، شانس ازدواج مجدد از آنها گرفته میشود و تنها با مردانی میتوانند ازدواج کنند که سنشان چندین سال از آنها بیشتر است یا مردانی که با مشکلاتی مانند معلولیت دست و پنجه نرم میکنند و حاضرند با زنان مطلقه ازدواج کنند.
میگوید در برخی موارد نیز آنها مجبورند به همسری دوم و سوم مردان متاهل در آیند. زیرا مردان مجرد کمتر حاضر میشوند با زنان مطلقه ازدواج کنند. حتی اگر پسران جوان حاضر به این کار شوند، خانوادههای آنها با چنین وصلتی موافقت نمیکنند.
گلافروز نگران است هر لحظه سر و کله شوهر سابقش پیدا شود و وی را مورد لت و کوب قرار دهد و فرزندش را بگیرد. زیرا شوهر سابق او هیچگاه از خشونت در برابر وی دریغ نکرده و حتی پس از طلاق، بارها او را تهدید کرده است که باید فرزندش را سقط کند. به خاطر همین موضوع، این زن جوان افغانستانی هر چند ماه یک بار خانهاش را عوض میکند.
بر اساس گزارشی که وزارت کار، امور اجتماعی، شهدا و معلولین افغانستان در روز جهانی «زنان بیوه» به «صدای امریکا» ارایه کرده بود، نظرسنجی سال ۲۰۱۵ این وزارتخانه نشان میدهد که بیش از ۶۰۰هزار زن بیوه در این کشور زندگی میکنند. اما این گزارش اشارهای به این که چه تعداد از آنها شوهران خود را در جنگها از دست دادهاند و چه تعداد دیگر مطلقه هستند، نکرده است.
ولی طبق گزارشهایی که طی سالهای اخیر از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به نشر رسیده، آمار طلاق در این کشور رو به افزایش است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر