close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

گزارش سرکوب؛ با باتوم به سرم کوبیدند و با موتور زمینم زدند

۲۷ دی ۱۳۹۸
شاهد علوی
خواندن در ۷ دقیقه
در اطراف میدان آزادی جمع شده بودند. بیشتر آن‌ها هم زن بودند و خیلی از زن‌ها هم نه جوان که خانم‌های میان‌سال و حتی پا به سن ‌گذاشته بودند
در اطراف میدان آزادی جمع شده بودند. بیشتر آن‌ها هم زن بودند و خیلی از زن‌ها هم نه جوان که خانم‌های میان‌سال و حتی پا به سن ‌گذاشته بودند
حدفاصل خیابان آزادی و بزرگراه جناح، همراه تعداد دیگری از مردم تجمع کرده بودیم و شعار می‌دادیم
حدفاصل خیابان آزادی و بزرگراه جناح، همراه تعداد دیگری از مردم تجمع کرده بودیم و شعار می‌دادیم

«در محوطه چمن بیرونی ضلع شمالی غربی میدان آزادی، حدفاصل خیابان آزادی و بزرگراه جناح، همراه تعداد دیگری از مردم تجمع کرده بودیم و شعار می‌دادیم. یک‌باره یک دسته موتورسوار یگان ویژه که ماموران دو ترکه روی آن نشسته بودند، به سمت ما حمله کردند. باتوم دست‌شان بود و بی‌محابا مردم را می‌زدند. به طرف بلوار عزیزی فرار کردیم. یک دفعه انگار صدای خرد شدن شیشه را در مغزم شنیدم. بعد فهمیدم که مامور یگان ویژه با باتوم محکم به پشت سرم کوبیده است. به سرم دست زدم، خون گرم بیرون می‌زد. گیج شدم و اطراف خودم را تشخیص نمی‌دادم. تنها می‌دانم یک موتور گارد هم محکم به من زد و پرت شدم روی زمین.»
آن‌چه «مژگان» غروب یک‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ در میدان آزادی تهران تجربه کرده است، همان روز برای بسیاری دیگر نیز اتفاق افتاده بود؛ از جمله برای «سینا» که به همین شیوه در تقاطع خیابان «استاد معین» و «اکبری» مورد حمله گارد ویژه قرار گرفته بود: «... یکی از گاردی‌ها وقتی دید مقابلش ایستاده‌ام، با مشت کوبید به سینه‌ام. قبل از این‌که بتوانم واکنشی نشان دهم، یکی دیگر با باتوم از پشت‌سر محکوم زد توی سرم. سرم گیج رفت و افتادم. با لگد و باتوم به جانم افتادند. تعدادی از مردم با فریاد به‌طرف ما آمدند و گاردی‌ها عقب نشستند. لگنم آسیب دید و یکی از انگشتانم با ضربه باتوم شکست.»

مژگان، ۳۵ ساله، مترجم زبان فرانسه و کارمند یک شرکت بزرگ دولتی می‌گوید پس از این که فراخوان «رخشان بنی‌اعتماد»، کارگردان سینما برای تجمع روز یک‌شنبه را دیده، به اتفاق یکی دیگر از دوستانش به نام «فرناز»، تصمیم گرفته‌ بودند در آن تجمع شرکت کنند: «ما البته توییت بعدی خانم بنی‌اعتماد را هم دیدیم که خبر از فشار نهادهای امنیتی برای لغو تجمع می‌داد. اما به هرحال رفتیم. تنها ما هم نبودیم، جمعیت زیادی در اطراف میدان آزادی جمع شده بودند. بیشتر آن‌ها هم زن بودند و خیلی از زن‌ها هم نه جوان که خانم‌های میان‌سال و حتی پا به سن ‌گذاشته بودند. این هم خیلی جالب و هم برای من تازگی داشت. همه هم شعار می‌دادند.»

اعتراضاتی که جرقه شروع آن را تجمع برای ابراز هم‌دردی با خانواده‌های جان‌باختگان هواپیمای مسافربری اوکراینی ساقط شده به دست سپاه پاسداران زد، روز یک‌شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ در اوج خود بود و به اعتراضی علیه کلیت نظام سیاسی و راس آن بدل شد. 

مژگان و دوستش ساعت شش غروب به میدان آزادی می‌رسند. می‌گوید از همان ابتدا، ماموران مختلف امنیتی، از لباس‌شخصی گرفته تا بسیجی و گارد ويژه و نیروی انتظامی به مردم حمله می‌کردند تا یک جا جمع نشوند: «اما همین‌که آن‌ها به یک سمت دیگر می‌رفتند، ما دوباره جمع می‌شدیم. جمعیت هم دقیقه به دقیقه بیشتر می‌شد. در یکی از این تعقیب و گریزها، دست من و دوستم از یک‌دیگر جدا شد و هم‌دیگر را گم کردیم.»

مژگان می‌گوید فضای آن‌جا نه فقط به خاطر تجمع و مخالفت با حکومت اسلامی و حس خوشایند مقاومت کردن بلکه به خاطر حس هم‌دلی بین همه خیلی خوب بوده است:‌ «یک جاهایی که حالت سکو مانند دارد و بلند بود و نمی‌شد به آسانی از آن بالا رفت، پسران و مردها خیلی کمک می‌کردند. دست من و دوستم را یکی یکی گرفتند و بالا کشیدند تا مجبور نباشیم یک مسیر طولانی را دور بزنیم و به کلی از فضای تجمع دور شویم. خیلی این هم‌دلی، حس خوبی داشت.»
در یکی از حمله‌های نیروهای امنیتی، مژگان و جمعیت همراه او به سمت بلوار «عزیزی» می‌گریزند: «داشتیم شعار می‌دادیم ننگ ما ننگ ما، رهبر الدنگ ما که موتوری‌های گارد ویژه حمله کردند. یک دسته ۱۵ تایی موتورسوار دوترکه بودند. باتوم دست‌شان بود و بی‌محابا مردم را می‌زدند. به طرف بلوار عزیزی فرار کردیم. یک دفعه انگار صدای خرد شدن شیشه را در مغزم شنیدم. بعد فهمیدم که مامور یگان ویژه با باتوم محکم به پشت سرم کوبیده است. با همان ضربه نقش بر زمین شدم. هیچ چیز نمی‌شنیدم جز صدای سوتی در سرم. به سرم دست زدم، خون گرم بیرون می‌زد. گیج شده بودم و اطراف خودم را تشخیص نمی‌دادم. تنها می‌دانم یک موتور دیگر گارد ویژه هم محکم به من زد و پرت شدم روی زمین.»
مژگان برای چند لحظه متاثر از ضربه‌ای که به سرش خورده بود، گیج نقش بر زمین می‌ماند: «نمی‌دانم چه قدر طول کشید که به خودم آمدم. از پشت سرم خون می‌آمد و دیدم جای بدی افتاده‌ام و یا در موج بعدی حمله بازداشت می‌شوم یا موتور سوارهای گارد ویژه از رویم رد می‌شوند. همان طور خودم را روی زمین کشاندم و چهار دست و پا به یک گوشه‌ پیاده‌رو رساندم.»

می‌گوید از مردمی که دور و برش در حال فرار بوده‌اند، درخواست کمک کرده است اما بیشتر مردم که در حال گریختن بوده، یا او را نمی‌دیده یا از ترس این‌که در حین تلاش برای کمک کردن به او بازداشت شوند، نمی‌ایستاده‌اند: «مردم باید جان‌شان را نجات می‌دادند. لباس شخصی‌ها و گاردی‌ها خیلی وحشی بودند. من شانس آوردم بازداشت نشدم. در این وانفسا، یک پسر قد بلند و تنومند به طرفم آمد و بلندم کرد. دستانم را که خونی بود، زیر کاپشن خود پنهان کرد و روسری را سرم کشید که خونی بودن سرم زیاد معلوم نباشد. گفت کجا برسونمت؟ گفتم به یک ماشین که من را به کرج برساند.»
به گفته مژگان، جوانی که به او کمک کرده است، او را دوان دوان به سمتی از خیابان می‌برد که مامورها در آن لحظه آن‌جا حضور نداشته‌اند: «جلوی یک ۲۰۶ را گرفت. راننده‌اش یک دختر جوان بود. من را داخل ماشین انداخت و به راننده گفت این را به ماشین‌های کرج برسان، زخمی شده است.»

دختر راننده، روسری تمیزی به مژگان می‌دهد تا خونی بودن روسری‌ او جلب توجه نکند: «به من گفت خودم می‌توانم تو را تا کرج برسانم. گفتم همین‌که من را تا نزدیک خطی‌های کرج برسانی، یک دربست می‌گیرم، خودم می‌روم. پیاده شدم. چند تا از ماشین‌ها که ایستادند، به خاطر این‌که دست‌هایم خونی بودند، اصلا سوارم نکردند. ترسیده بودند. بالاخره یک ماشین سوارم کرد. خطی کرج بود.»
در مسیر تهران به کرج، مژگان با خانواده‌اش تماس می‌گیرد و به آن‌ها جریان را می‌گوید: «راننده انسان بسیار خوبی بود. ترسیده بود ضربه مغزی شده باشم. برای این‌که خوابم نبرد، تمام راه را با من صحبت کرد. یک جایی نگه داشت و برای من بانداژ خرید و سرم را باندپیچی کرد که خون‌ریزی‌ آن کم‌تر شود. وقتی هم رسیدیم، به زحمت قبول کرد پول کرایه‌ام را بدهم. آن روز من خیلی خوش اقبال بودم. از بازداشت نشدنم تا کمک آن مرد جوان و این راننده نازنین.»

در کرج، پدر مژگان با چند درمانگاه آشنا تماس می‌گیرد و می‌پرسد می‌تواند دخترش را برای مداوا ببرد؟ همه درمانگاه‌ها با این بهانه که خبرچین در درمانگاه هست و برا‌یشان مساله می‌شود، عذر می‌خواهند و پیشنهاد می‌کنند او را به یک بیمارستان ببرند: «در بیمارستان قائم هم آشنایی داشتیم و پدرم به او زنگ زد. او هم همین را گفت و تاکید کرد این‌جا معدودی از پرسنل، برای یک پاداش کوچک آدم می‌فروشند و پای مژگان این‌جا برسد، درمانش کامل نشده، می‌آیند سراغش و بازداشت می‌شود.»

مژگان می‌گوید در جریان سرکوب اعتراضات آبان ۱۳۹۸، زخمی‌های بسیاری روی تخت‌های «بیمارستان قائم» بازداشت شدند و همین آن‌ها را به آن‌جا بدبین کرده بود: «خون‌ریزی من بند آمده بود اما سرم باید بخیه می‌شد و سی‌تی‌اسکن می‌شدم که ببینند ضربه مغزی شده‌ام یا نه. قصه‌ای آماده کردیم و اورژانسی به بیمارستان {...} رفتیم. وقتی پرسیدند چه اتفاقی رخ داده است، گفتیم در حال تمیز کردن کابینت آشپزخانه، رگالش شکست و یک کریستال بزرگ افتاد روی سرم. باور کردنش سخت بود چون من نه فرق سرم که پشت سرم شکافته بود. اما در هرحال، چون جای گلوله نبود و کرج هم آن روز تظاهراتی نبود، به نظرم گمان کرده بودند در دعوای خانوادگی این بلا سرم آمده است.»

دکتر در حین بخیه زدن می‌گوید او گمان نمی‌برد این جای کریستال باشد. اما زیاد پاپیچ نمی‌شود: «سه آمپول بی‌حسی برای بخیه به من زدند و سرم هشت بخیه خورد. نتیجه سی‌تی‌اسکن هم نشان داد ضربه مغزی نشده‌ام. گفتند دو روز باید بستری باشی. ترسیدم مامورها بیمارستان‌ها را چک کنند و برای همین با رضایت خودمان ترخیص شدیم.» 

مژگان می‌گوید بیشتر در تظاهرات زیادی شرکت کرده اما تا این بار آخر، چنین بلایی سرش نیامده است و تازه دارد می‌فهمد چرا ماموران این قدر خشونت به خرج می‌دهند: «شنیده‌ام که می‌گویند وقتی مصیبتی سر کسی می‌آید، در نتیجه آن، یا به کلی سرخورده می‌شود یا آن مصیبت قوی‌تر و سرسخت‌ترش می‌کند. من به نظرم جز دسته اول هستم. سرخورده شده‌ام. ممکن بود با همان ضربه وحشیانه باتوم، ضربه مغزی شوم و چه بسا جانم را از دست بدهم. آن‌ها هم روی همین حساب می‌کنند؛ یا می‌کشند یا سرخورده می‌کنند و یا بر عکس انتظارشان، مردم آسیب‌دیدگان مقاوم‌تر می‌شوند.»
تا این لحظه که به نظر می‌رسد خشونت باعث مقاوم‌تر شدن مردم شده است. ظاهرا حکومت جمهوری اسلامی این‌بار هم ناشیانه مساله را ارزیابی کرده است.

لینک‌های مرتبط

گزارش ویدئویی اعتراضات شبانه ۲۶ دی ماه

۲۴ دی ۹۸؛ گزارش ویدئویی اعتراضات مردمی

روز دوم اعتراضات دی‌ ۱۳۹۸، اصفهان و شیراز؛ شعارهای تند، گاز اشک‌آور و باتوم

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر