«بیش از ۳۰۰ زخمی آوردهاند که با گلوله جنگی و ساچمهای زخمی شدهاند. در این بیمارستان، همه بخشها با راهرو به هم ربط دارند. یک بخش را قُرق کردهاند، تمام درها را بستهاند. همه زخمیهای اتفاقات اخیر را در همین یک بخش جا کردهاند و پزشکان و کادر درمان را برای آن اختصاصی کردهاند و همه را پس از درمان به زندان منتقل میکنند.»
این روایتی است از بیمارستان نمازی شیراز پیامد اعتراضاتی که شیراز و شهرکهای اطراف آن را در روزهای شنبه و یکشنبه دربرگرفت.
اعتراضات در شیراز از روز شنبه شروع شد. در شهرک صنعتی شیراز این اعتراضات از همان ساعات اولیه صبح شروع شد. در شیراز گویا نیروهای امنیتی تمرکز خود را بر میدان ستاد و خیابان نمازی و سمت دانشگاه شیراز گذاشته بودند و تراکم نیروی پلیس و امنیتی آنجا بیشتر بود. «مینا» (اسم مستعار) میگوید پیشتر، تمام مانورها در خیابان ملاصدرا و سمت نمازی و دانشگاه شیراز انجام شده بود: «قبلا گویی برای اینجاها آمادگی داشتند و عملا آنجا را نگه داشتند و دانشگاه شیراز هم عملا آرام بود.»
اما بعدازظهر در چهارراه پارامونت روبروی مجتمع زیتون وضعیت متفاوت بود: «برای رفتن به پارامونت تا سر خیابان هدایت میشد رفت، از هدایت به بعد پلیس مسیر را بسته بود و نه عابر پیاده و نه اتومبیل اجازه عبور نداشت.» از اینطرف، در آن ساعات از سر هدایت از سمت مشیرفاطمی اعتراضات و درگیریها شروع میشد و میرسید به چهارراه پارامونت و مجتمع زیتون. در چهارراه پارامونت مقابل پمپبنزین روبروی مجتمع زیتون مردم کف خیابان نشسته بودند. اعتراضات آنجا با تجمع فروشندههای جوان و دستفروشهای همانجا شروع شده بود و بهتدریج مردم به آن پیوسته بودند. مردم شعار میدادند و از ابتدای تحصن چند نفر با شعار مرگ بر دیکتاتور شروع میکنند: «مدتی که من هم آنجا بودم، بیشترین شعاری که شنیدم مرگ بر دیکتاتور و نه و غزه و نه لبنان بود. این را هم اینجا بگویم که نه آنجا و نه جاهای دیگری که دو روز شنبه و یکشنبه من حضور داشتم جز تکوتوکی، شعار سلطنت طلبانه نشنیدم. این برعکس سال ۱۳۹۶ بود که خیلی زیاد شعار سلطنتطلبانه در جریان اعتراضات شنیده میشد.»
در چهارراه پارامونت مردمی که روی زمین نشسته بودند دست میزدند و شعار میدادند و یکبار هم ترانه یار دبستانی را خواندند: «برخورد پلیس که شروع شد با باتوم مردم را میزدند و تقریبا هر ۵ دقیقه هم یک گاز اشکآور شلیک میکردند. آن روز در پارامونت به کسی تیراندازی نشد. بخشی از مردم را به داخل پاساژ زیتون رانده بودند و در را بسته بودند و عملا نه کسی میتوانست داخل شود و نه بیرون بیاید. فروشندههای مغازههای آن طرف عملا زندانی شده بود. حدود ساعت ۵:۳۰ تا ۶ پلیس عملا موفق شد مردم را از آن قسمت متفرق کند.»
به گفته مینا که پس از ترک تجمع مقابل زیتون به سمت سینما سعدی میرود، مقابل سینما سعدی وضعیت متفاوت بود: «سمت سینما سعدی یک آتش بزرگ درست شده بود. از ملاصدرا به سمت سینما سعدی، مامور امنیتی زیاد بود و تجمع بیش از دو نفر را متفرق میکردند؛ اما نزدیک سینما مامور کم بود و هرچند ده متر یک آتش بود.»
از ظهر شنبه خیابانهای مقابل سینما سعدی بسته شده بود. به گفته مینا نزدیک ۵۰ نفر دور آتش بودند و شعار میدادند مرگ بر دیکتاتور: «حضور خانمها قابلتوجه بود و اکثرا معترضان اینجا قشر فقیر و طبقه کارگر بود. فاصله سنی هم ۲۰ تا ۳۰ سالهها بیشتر بودند. بین آقایان، مردان میانسال خیلی کم بودند اما در میان خانمها زنان میانسال و سن بالاتر هم حضور داشتند.»
مینا میگوید اولین کار معترضان آنجا شکستن دوربین نظارتی بود: «یک پسر خیلی جوان بود. خیلی تشویقش کردند. آن زمان بیشتر معترضان و پلیس سمت معالیآباد و شهر صدرا بودند. چهارراه سینما سعدی دست مردم بود. یکی از جمع پس از مدتی گفت برویم سمت بانکها. سی متری سینما سعدی بالاتر از چهارراه سه تا بانک بود. رفتند دوربینها را ابتدا شکستند و سپس پایههای علامتهای رانندگی و شیشهها را شکستند اما کسی آنجا وارد بانکها نشد. اینجا خبری از نیروی یگانویژه نبود.»
سر شب حدود ساعت ۸ تجمع در منطقه مرکزی شهر بیشتر حولوحوش چهارراه ملاصدرا بود. این چهارراه دو سمتش بانک است. یگانویژه که تعدادشان چندان زیاد نبود به تجمع مردم نزدیک نمیشد و تنها به شلیک گاز اشکآور و تیر ساچمهای و تیر هوایی اکتفا میکردند. به گفته مینا مردم از سمت عفیفآباد و سینما سعدی آمده بودند، دور چهارراه بسته بودند و آتش روشن کرده بودند: «برخی از جوانان معترض چراغهای راهنمایی و رانندگی و دوربینهای نظارتی را شکسته بودند و داشتند شیشه بانکها را میشکستند. با تشویق چند نفر، برخی وارد بانکها شدند. وسایل بانکها را بیرون آورده و داخل آتش خیابان میانداختند. خشمی در کار نبود اما گویی پیروزی بود و مردم شاد بودند.»
پس از مدتی بهتدریج پلیسها بیشتر شدند و شلیک گازهای اشکآور هم بیشتر شد و جمعیت که خسته شده بودند کمکم پراکنده شدند: «پلیس با کم شدن جمعیت، حملاتش را با موتور بیشتر کرد و تجمع از هم پاشید.»
روز یکشنبه اینترنت قطع شده بود و عملا همهجا تعطیل بود و خبر رسیده بود که سمت گلستان و صدرا و معالیآباد شلوغ شده و یکی نفر هم سمت معالیآباد کشته شده است. مینا میگوید شهر خیلی خلوت بود و پر از پلیس: «سمت دانشگاه، سمت ستاد که فرمانداری هست و حتی سمت رودکی پر از پلیس بود. یکشنبه هر جا پلیس و یگانویژه زیاد بود تعداد زیادی هم بسیجی موتورسوار حضور داشت. سپر مانندی دست داشتند و باتومهایی متفاوت از باتوم پلیسها و روی موتورها دو ترکه نشسته بودند. یکی هم حتما اسلحه داشت. آنجا چیز خاصی نبود و از سمت چهارِراه سینما سعدی رفتیم سمت معالیآباد. یک قسمت را پیاده رفتیم و یک قسمت با موتور. سر مترو که میخورد به خیابان معالیآباد، خیلی غبار و دود سوختن بود اما مشخص نبود چه سوخته است.»
پلیس روز یکشنبه اجازه نمیدهد کسی وارد معالیآباد شود. بالای ساختمان الف سر معالیآباد (پردیس گلستان که چند طبقه تجاری است و یک سینما هم دارد) چند نفر با دوربین شکاری در حال چک کردن بودند. مینا میگوید او و تعدادی دیگر از یک کوچه پشت رودخانه خشک (پشت آپارتمانهای گلدشت) خودشان را به معالیآباد میرسانند: «این کوچه میشود بین خیابان معالیآباد و بلوار تاچارا که تهش میخورد به صنایع. سمت تاچارا و صنایع هم مردم صدرا و گلستان از صبح پیاده راه افتاده بودند و کل خیابانها را بسته بودند تا رسیده بودند به بالاتر از صنایع. اتومبیلهای عبوری را اجازه میدادند رد شود یا راه را باز میکردند یا اگر امکان عبور نبود کمک میکردند دور بزند برگردد. هیچ آسیبی به اموال عمومی وارد نمیشد. حتی یک بانک را که بالایش خانه شخصی بود و کسی آمد گفت مسکونی است کسی آتش نزد که به آن خانه آسیبی نرسد. من ندیدم حتی یک مورد اموال مردم آسیب ببیند.»
در بلوار تاچارا مغازهدارها به مردم میگفتند بالاتر نروند چون در مسیر بین پلیس و مردم درگیری است مردم با بنرها یا بیلبوردها یا علائم راهنمایی و رانندگی جادهها را بسته بودند. زیرگذر تاچارا که به صنایع میخورد جایی است که شهرکهای اطراف را به شیراز متصل میکند. سمتی که از این زیرگذر به سمت شهرکها است به گفته مینا صبح یکشنبه دست مردم بود و سمت معالیآباد زیرگذر دست نیروهای بسیجی: «کلا شاید صد تا موتور دونفره بود با سپر و مسلح و صورت پوشیده که خیلی جوان هم بودند. در این زیرگذر از صبح درگیری بود بین بسیج و مردم. مردم به کوچه بنبستی پناه برده بودند که مجتمع ساختمانی بزرگی آنجا واقع شده است. بسیجیها اجازه نمیدادند کسی از کوچه جلو برود.»
از آن سمت دیگر مردم تلاش میکردند بیایند سمت معالیآباد اما بسیجیها جلوی آنها ایستاده بودند و اگر مردم از کوچه کمی جلوتر میآمدند آنها گاز اشکآور میزدند. به گفته مینا لباس شخصی زیادی هم میان جمعیت بود: «خیلی عجیب بود. نیروهای بسیجی به دلیلی میخواستند مقابل آن کوچه بنبست را خالی کنند و همینکه این کار را کردند تعدادی از لباس شخصیها که پشت مردم بودند و تا آن لحظه به نظر میرسید صرفا تماشاگر هستند رفتند کوچه را بستند و جای خالی بسیجیها را پر کردند.
درگیری و زدوخورد چندساعتی به همین شکل ادامه داشت: «نه کسی جلو میآمد و نه کسی عقب میرفت. جمعیت مردم اما زیادتر شده بود و تهاجمیتر شده بودند و باران سنگ بود که بر سر بسیجیها میریختند. بسیجیها ترسیدند و عقب کشیدند. اتفاق بدی که افتاد این بود که دیدم لباس شخصیها دوباره قاطی مردم شدند.»
همزمان میدیدیم و میشنیدیم که سمت معالیآباد خیلی شلوغ بود و هدف مردم رسیدن به آنجا بود: «ما هم قاطی مردم نزدیک پل معالیآباد رسیدیم. شعار دادن مردم خیلی کم بود و پیشتر هدف رسیدن به پل معالیآباد بود تا معترضان گیر افتاده در آنجا را نجات دهند. در مسیر هم سنگربندی بود. معترضان در مسیر دوربینها و علائم راهنمایی و رانندگی را تخریب میکردند. آنجا یک پل روگذر هست که از سمت قصرالدشت وارد معالیآباد میشود و از تاچار به چهارراه معالیآباد یک راه صاف و یک جاده هست که کمی پیچ دارد و از محله اعیاننشین دینکان میگذرد و البته اول و آخر این دو مسیر هم یکسان است. پلیس منتظر بود اینجا در مسیر دارای پیچ مردم را قیچی کند. اینجا پلیس گاز اشکآور میزد. مردم که از صبح از سمت گلستان راه افتاده بودند و بسیار خسته بودند. مردم با حمله پلیس فرار میکردند و پخش میشدند. هدف پلیس این بود که مردم وارد پل معالیآباد نشوند تا به معترضان آنجا نپیوندند. هدف متوقف کردن مردم و بیشتر خسته کردن آنها و ناچار کردنشان برای بازگشتن به خانههاشان بود.»
اینجا در همان جاده و راه منتهی به روگذر معالیآباد یک ساعتی درگیری ادامه داشت. کل این مسیر شاید ۲۰۰ متری بیشتر نبود: «اینجا ساکنان دینکان هم به مردم معترض پیوسته بودند. آنها با دمپایی و یا خانمها با چادرهای گلگلی آنجا آمده بودند بیرون. بعد از یک ساعتی مردم خسته که نتوانستند حصار پلیس را برای رسیدن به معالیآباد بشکنند کمکم به عقب برگشتند. از بالاتر از پل معالیآباد یعنی پائین این روگذری که میخورد به تاچارا تا از بالا سمت صدرا دست مردم بود و هیچ نیروی پلیسی حضور نداشت؛ یعنی مردم کنترل کامل منطقه را داشتند.»
به گفته مینا یکشنبهشب، در معالیآباد، چهارراه زندان و بلوار رحمت بیشتر درگیری پلیس و مردم در جریان بود. در بلوار رحمت مخابرات را آتش زده بودند. در این قسمت بیشتر حرکتهای مردمی وجود داشت: «در بلوار تاچارا مردم یا کسانی در میان آنها آتش زدن بانکها را شروع کردند. بین ۲۰ تا ۳۰ سال و پسرها بیشتر بودند. معترضان بیشتر از شهرکهای سجادیه، بزین، شهر صدرا و شهرک گلستان بودند. یکی سری مردم هم الکل و یا بنزین داشتند برای دود گاز اشکآور. خلاصه همه وسایل بانک را بیرون آورده و در کف خیابان ریخته و مقابل بانک آتش میزدند.»
حدود ساعت ۸ شب، کسی داد زد که مامورها دارند میآیند و مردم که دیگری کاری نمیتوانستند بکنند پراکنده شدند البته باران میآمد و هوا هم سرد بود: «تا پیش از آن مردم دور آتش نشسته بودند تا گرم شوند. هر کسی هم دلش میخواست چیزهایی از بانکها درمیآورد و در آتش میانداخت. یک چیزی شبیه یک شور دستهجمعی بود. آن شب آنجا ۴ بانک را آتش زدند.»
به گفته مینا تا جایی که او میداند روز دوشنبه بارندگی شدید بود و درگیری در شیراز رخ نداد یا آنقدر محدود بوده که خبری از آن منتشر نشد و روز سهشنبه شهر به حالت عادی برگشته بود.
«نیوشا» (اسم مستعار)، روایتی تقریبا مشابه با مینا از رویدادهای شهر شیراز دارد. به گفته نیوشا شنبه صبح مردم اتومبیلها را در جاده کمربندی منتهی به شهرک صنعتی و ورودی شهرک صنعتی خاموش کرده و مسیرها را بسته بودند.
حوالی ظهر شنبه هم به گفته نیوشا در میدان نمازی مردم زیادی تجمع کرده و شعار میدادند. مردم روی خط عابر پیاده نشسته و به اتومبیلها اجازه عبور نمیدادند: «شعارها آن ساعت فقط در مورد گرانی بنزین بود. زن و مرد هم حضور داشتند اما زنها فعالتر بودند و بیشتر با نیروهای یگانویژه صحبت میکردند که شما جزئی از مردم هستید و نباید مردم را بزنید. فاصله مردم با نیروهای یگانویژه خیلی کم بود شاید یک متر.»
به گفته نیوشا حدود دو یا سه ساعت خیابانهای منتهی به میدان نمازی قفل بود و هیچ برخوردی صورت نگرفت اما یگانویژه که گویا دستوری گرفته بود به ناگاه با شلیک گلوله مشقی و پلاستیکی و گاز اشکآور از همان فاصله بسیار نزدیک حمله به مردم را شروع کرد: «مردم فرار کردند و همزمان شعارها تندتر شد و برخی جوانها هم شروع کردند به سنگ پرتاب کرده برای یگانویژه.»
به گفته نیوشا، حوالی غروب همان روز نزدیک فلکه فرودگاه سابق (بسیج فعلی) و به سمت عادلآباد و چهارراه زندان دو بانک کشاورزی و ملت در آتش میسوخت و مردم تماشا میکردند، خبری از نیروی آتشنشانی نبود و بعضی از مردم حاضر در محل میگفتند این آتش زدن کار ماموران امنیتی است.
عصر روز یکشنبه هم در خیابان نادر بین چهارراه پارامونت و فلکه فرودگاه، آتش زدن بانکها ادامه یافت. به گفته نیوشا «شیشه همه بانکهای خیابان نادر ازجمله بانک مسکن که ورود به آن به خاطر دشوار بودن شکستن درش خیلی هم طول کشید را شکسته بودند و وسایل آنها را در کف خیابان ریخته و آتش میزدند.»
نیروهای یگان در چهارراه پارامونت از یک پمپبنزین بزرگ و مرکزی حفاظت میکردند و ظاهرا کاری به مردم در خیابان نادر نداشتند؛ اما با شکستن در بانک مسکن و آوردن وسایلش به کف خیابان برای شکستن آنها، نیروهای یگان که نیروهای کمکی به آنها پیوسته بود به سمت مردم حملهور شدند و گاز اشکآور زدند: «به خاطر همین بعضیها میگفتند این آتش زدنها با هماهنگی خود آنها انجامشده تا آنها بهانهای برای سرکوب داشته باشند.»
به گفته نیوشا مردم ابتدا متفرق شدند و با رد شدن یگان دوباره سر یک چهارراه دیگر خیابان نادر جمع شده و این بار شعارها کاملا براندازانه میدادند و دیگر خبری از شعار بنزینی نبود.« به گفته نیوشا بهجز "شعارهای براندازانه"، یکی از شعارها این بود: «این اتحاد ملی تماشاگر نمیخواد.»
به گفته نیوشا وقتی یگانویژه به مردم حمله میکرد، پشت سر آنها، لباس شخصیها با تفنگ شکاری ساچمهای میآمدند گویی نیروهای یگان پوششی برای شلیک لباس شخصیها بودند: «کمکم نیروهای یگانویژه و گازهای اشکآور زیاد شد. سر یکی از چهارراههای خیابان ۳۰ متری، سه اتومبیل شخصی به سه سمت خیابانهای چهارراه رفتند و بعد از حدود ۱۰۰ متر اتومبیلها را بهصورت عرضی نگه داشتند و از هر اتومبیل چند لباس شخصی با تفنگ شکاری ساچمهای به سمت مردم که در چهارراه بودند شروع به تیراندازی کردند. درواقع مردم را در چهارراه محاصره کردند و به آنها شلیک میکردند.»
«سعید» (اسم مستعار)، میگوید یکشنبه ۲۶ام صبح جو شهر بسیار بههمریخته بود و از غروب ساعت ۵ بیشتر خیابانها آتش زدن لاستیک و درگیری پراکنده وجود داشت. نیروی انتظامی در مناطق بسیاری نظیر زرهی، فرهنگ شهر، پارک قوری و کمربندی شیراز و جاده مرودشت به شیراز اصلا حضور نداشت و این مسیرها کلا مسدود شده و در دست مردم بود.
سعید میگوید حدود ساعت ۷ غروب هم نزدیک پل معالیآباد و انتهای چمران بوده و صدای تیراندازی بسیاری شنیده است: «صدای تیراندازی تا ساعت ۱۰ که من در آن منطقه بودم شنیده میشد، از دوستانم هم شنیدم که درگیری بسیار شدید در همان ساعات در محدوده منطقه شهرک والفجر در خیابان امیرکبیر در جریان بود.»
روایت آنچه در معالیآباد گذشت با عنوان «معالیآباد؛ دارند مردم را با تیر میزنند، مردم را کشتند.» فردا در ایرانوایر منتشر میشود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر