«فاطمه» میگوید که او واقعا «مدافع حرم» بود. مرد افغانستانی متولد ۱۳۶۷ که همسر و دو فرزندش را رها کرد و برای دفاع از «حرم معصومین» به لشکر «فاطمیون» پیوست. به گفته همسرش هنوز بدنش پر بود از زخمهای خمپاره که بازهم راهی جنگ شد و بعد از دهمین اعزام، دیگر بازنگشت. این بار تابوت او بود که مزین به گلهای تازه، به ایران بازگردانده شد.
همسر فاطمه سال ۱۳۹۱ به لشکر «فاطمیون» پیوست و سه سال در جبهههای جنگ برای جمهوری اسلامی جنگید؛ اما باورش دفاع از «حرم معصومین» بود. او عضو تیپ «ابوالفضل» و از نیروهای «اطلاعات» در استان «حمص» سوریه بود و برای فاطمه گفته بود که وظیفه اطلاعاتیها شناسایی منطقه است و در عملیات شرکت ندارند؛ اما یکشب هنگام گشتزنی به همراه پنج عضو دیگر این لشکر، مورد حمله داعش قرار گرفت و کشته شد.
حالا فاطمه با دو فرزندش در مشهد به سر میبرد. همان شهری که پیکر همسرش را در آن به خاک سپردهاند. همسرش از استان «غور» افغانستان بود که در سال ۱۳۸۰ به همراه خانوادهاش به ایران مهاجرت کرد و در مشهد ساکن شد. او پیش از آنکه عضو لشکر «فاطمیون» شود، در کارخانه «سنگبری» اصفهان کارگری میکرد و هر چند ماه یکبار برای دیدار با خانوادهاش به مشهد میرفت. تا آنکه یک روز با فاطمه تماس گرفت و گفت میخواهد برای «دفاع از حرمین» به جنگ با داعش برود.
فاطمه میگوید: «شنیده بودیم خیلی از جوانان به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب داوطلب به جنگ سوریه میروند. یک روز شوهرم از اصفهان زنگ زد و گفت که او هم قصد دارد همراه چند نفر از بچههای همشهری برای دفاع از حرم به سوریه برود. من به رفتنش راضی نبودم و گفتم اگر به خاطر جنگ میخواهی بروی در افغانستان هم جنگ بود همانجا در برابر طالبان جنگ میکردی.»
همسر فاطمه سال ۱۳۹۱ به لشکر «فاطمیون» پیوست و سه سال در جبهههای جنگ برای جمهوری اسلامی جنگید
اصرارهای فاطمه اما تاثیری نداشت و همسرش چند روز بعد از آن تماس برای ثبتنام در لشکر «فاطمیون» به مشهد رفت. یک ماه در شهرستان دوره آموزشی دید و بعد از سوی سپاه پاسداران، به سوریه اعزام شد. فاطمه میگوید با آنکه همیشه برای سلامت برگشتن همسرش دعا میکرد، اما همواره میترسید که اگر بلایی بر سر او بیاید، سرنوشت دو فرزندش چه خواهد شد. اولین بار که همسر فاطمه از جنگ برمیگردد، او خیال میکند که این بازگشت، پایان مشارکت همسرش در جنگ است؛ اما انگار همسر او دلش در جبهههای جنگ مانده بود.
به گفته فاطمه رفتوآمد به جبهههای جنگ برای همسرش «عادی» شده بود: «همسرم بسیار خداپرست و مومن بود. همیشه میگفت شهادت در راه خدا یک فضیلت است که نصیب هرکس نمیشود. او سرباز امام زمان [امام دوازدهم شیعیان] بود. یک سال مدام به جنگ میرفت و بازمیگشت و هر بار اصرار میکردم که بیشتر کنار من و فرزندانم بماند، قبول نمیکرد و میخواست زودتر به جنگ برگردد. یکبار مرخصیاش یکماهه بود اما بعد از دو هفته وسایل و لباسهایش را جمع کرد تا دوباره به کمک نیروهای فاطمیون بشتابد.»
انگار که همسر فاطمه کشته شدن در جنگ سوریه تحتعنوان دفاع از حرم را به زندگی ترجیح میداد.
پانزده روز از نهمین اعزام همسر فاطمه به سوریه میگذشت که بهشدت زخمی شد و برای مداوا به ایران برگشت. این بار برای او دو ماه مرخصی در نظر گرفته بودند و حقوق ماهیانهاش هم که سه میلیون تومان بود، دریافت میکرد؛ اما بعد از ۲۵ روز که کمی وضعیت جسمانیاش بهتر شد، دوباره بهسوی جنگ شتافت. انگار با جبهههای جنگ انس بیشتری داشت، شاید هم خیال نمیکرد که این خداحافظی، آخرین وداع او با خانوادهاش خواهد بود.
فاطمه میگوید: «آخرین مکالمهمان درباره زخمهای تنش بود. وقتی رفت هنوز زخمهایش خوب نشده بود. اصرار کرده بودم که نرو و بگذار سلامتی کامل را به دست آوری؛ اما قبول نکرد و گفت وظیفه ما بیشتر اطلاعاتی است و در عملیات شرکت نمیکنیم. از او پرسیدم زخمهای بدنت خوب شده؟ گفت بله نگران نباش و فقط دعا کن.»
دو روز بعد از این مکالمه تلفنی، یک روز صبح فاطمه در شبکههای اجتماعی مشغول مطالعه بود. او در یکی از شبکههای اجتماعی در گروهی عضویت داشت که مخصوص خانوادههای برخی از اعضای لشکر «فاطمیون» بود. به ناگهان متوجه میشود که صحبت از کشته شدن همسر او در جریان است. برایش غیرقابلباور بود. با مسوولان سپاه پاسداران تماس گرفت و آنها هم خبر را تایید کردند.
چندین روز فاطمه و دو فرزندش در حالت شوک رها شده بودند که بالاخره پیکر همسرش را به ایران منتقل کردند. در تشییعجنازه او برخی از مسوولان سپاه پاسداران و شهروندان ایرانی شرکت داشتند. از همسر فاطمه بهعنوان «شهید مدافع حرم» یاد کردند و به خودش گفتند: «افتخاری بزرگتر از این نصیب شما نمیشود که شوهرتان در راه دفاع از حرم معصومین جان خود را فدا کرده است.»
بعد از خاکسپاری برخی از اعضای سپاه پاسداران مقداری مواد غذایی و لوازمتحریر به فاطمه و دو فرزندش دادند. او همچنان ماهیانه سه میلیون تومان دریافت میکند، اگرچه میگوید کفاف زندگی آنها را نمیدهد. آنچه برای دو فرزند فاطمه باقی مانده، لوازمتحریر، دفترچه و مداد است که هرازگاهی، از سوی «بنیاد شهید» برایشان ارسال میشود. گاهی هم سپاه پاسداران و بنیاد شهید، بهعنوان «برنامههای تفریحی» دو فرزند فاطمه را در مناسبتهای مذهبی یا جشن تولدهای دستهجمعی برای فرزندان کشتهشدههای لشکر «فاطمیون» همراه میکنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر