زهره خسروانی، شهروند خبرنگار، کرج
«رضوان»، سرایدار یک ساختمان ۱۲ واحدی در شمال تهران است و یک میلیون و دویست هزار تومان حقوق میگیرد. او دراینباره میگوید: «تا دو سال پیش یک میلیون تومان برای ما حقوق خوبی بود چون پای راستم مشکل دارد و نمیتوانم بهعنوان کارگر سر ساختمان کار کنم یک میلیون تومان میشد حدود ۱۷ هزار افغانی، من هم حدود ۱۵ هزار تایش را میفرستادم برای خانوادهام در افغانستان و خودم با همان ۲۰۰۰ افغانی و یک مقدار انعامی که میگرفتم زندگیام را میگذراندم و ناراضی هم نبودم اما حالا دویست هزار تومان حقوقم زیاد شده است و با بیارزش شدن ریال، امروز یک میلیون و دویست هزار تومان نزدیک به شش هزار افغانی میشود.»
«محمود»، کارگر کارواش است و بچه بلوچستان و ده سالی است که تهران کار میکند، ۲۵ ساله است اما چهرهاش خیلی شکستهتر است. میگوید: «از بچگی عاشق دخترعمویم بودم و عمویم هم توقع زیادی ندارد و من را دوست دارد دو سال پیش که با خانواده به خواستگاری رفتیم گفت فقط یکچیز از تو میخواهم یک خانه کوچک بگیر و زنت را با خودت ببر اینکه تو یک شهر باشی و زنت یک شهر دیگر را اصلا نمیپذیرم یا اینجا بمانید یا یک خانه اجاره کن و زنت را هم با خودت ببر تهران.» بعد از چند ثانیه سکوت حرفش را از سر میگیرد: «کارواش ما انعام ندارد ما روزی ۹۵ هزار تومان حقوق میگیریم که میشود حدود ماهی دو میلیون و پانصد هزار تومان. هرچقدر خرج نکنی ۵۰۰ هزار تومان آن خرج صبحانه و ناهار و شام میشود تا دو سال پیش با همین دو میلیون و پانصد میشد زندگی کرد یک اتاق کوچک اجاره میکردیم ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان با بقیهاش هم زندگی میکردیم ولی الان همان اتاق را دو میلیون تومان باید بگیرم. ترسی از قناعت کردن ندارم اما تا کی قناعت کنم.»
دوباره سکوت میکند. این بار سرش را پایی میاندازد و میگوید: «قوت غالب ما که کارگریم و در کارواش زندگی میکنیم نخود و لوبیا و سویا است. با قبض و آب و برق و اجاره خونه و هزار خرج دیگر چه جوری باید خانه بگیریم و دخترعمویم را هم به تهران بیاورم؟»
رضوان هم به این نکته اشاره میکند: «سر ساختمان که بودم با بقیه کارگرها پول روی هم میگذاشتیم و غذاهای مختلف درست میکردیم و میخوردیم روزهای جمعه هم به همین شکل کبابی درست میکردیم و به خودمان میرسیدیم یا به خارج از شهر میرفتیم با همان پول کمی که داشتیم خوش بودیم و نگران چیزی نبودیم الان اگر همسایههای ساختمان برای من، یک وقت غذای گوشتی بیاورند که هیچ در غیر این صورت بهجز تخممرغ و کنسرو و پنیر پولم به چیز دیگر نمیرسد از طرفی خانوادهام هم اموراتشان با ۵۰۰۰ افغانی که من میفرستم نمیگذرد با خودم میگویم برگردم افغانستان میدانم آنجا هم بهجز جنگ و بیکاری عایدی دیگری ندارم، اما در افغانستان هم تورم بهاندازه ایران نیست. اینجا هر بار که به خواروبارفروشی برای خرید میروم شوکه میشوم.»
محمود هر روز با این ترس سپری میکند که عمویش زنگ بزند و بگوید بیا تکلیف ما را روشن کن: «چند بار خواستم با کارواش تسویه کنم و برگردم بلوچستان ولی پیش خودم میگویم اگر شغل هم نداشته باشم دیگر در مورد چه چیزی میتوانم حرف بزنم. هر وقت بیکار میشوم یک شارژ ۱۰۰۰ تومانی اینترنت میخرم و در سایت دیوار دنبال خونه میگردم. ارزانترین خانه که فقط یک اتاق با سرویس بهداشتی است در جاده خاوران را میگویند بیست میلیون پیش، ماهی ششصد هزار تومان.»
«مسلم»، کمک جوشکار است و در ساختمان کار میکند او در مورد شغلش و شرایط این روزها میگوید: «من شش ماه با یک پول خیلی کم، کنار دست اوستا بودم تا کار یاد بگیرم الانم روزی صد هزار تومان حقوق میگیرم و جمعهها هم تعطیل هستیم؛ یعنی اگر به بیکاری نخوریم در ماه حدود دو میلیون و پانصد تا دو میلیون و ششصد هزار تومان درآمد دارم با زن و دو تا فرزند یک وقتایی فکر میکنم کار بدی کردم که زندگیام اینجوری شده. من بچه گنبد کابوس هستم و زنم هم همشهری خودم است تا دو سال پیش واقعا شرایط بهتر بود و راحتتر زندگی میکردیم و از همه مهمتر اینکه به روزهای بهتر امیدوار بودیم. الان ولی شبها که به خونه میرسم میبینم بچهها بیشتر ساکت هستند و همسرم هم معمولا چیزی نمیگوید بهجز حرفهای عادی و از سر بازکنی.»
او یاد دوران کودکی خودش میافتد: «من که بچه بودم همه دنیایم پدرم بود. با اینکه وضعی نداشتیم و پدرم کارگر ساده بود ولی فکر میکردم او قدرتمندترین مرد دنیاست و هر کار بخواهم میتواند برایم انجام دهد. حالا تمام روز به این فکر میکنم بچههای من که در مقابل هر خواستهای از خرید یک پیتزا گرفته تا داشتن یک اسباببازی با جواب نه از طرف من روبرو میشوند، چه تصویری از من در ذهنشان است؟» بعد سکوت کشداری میکند و چند ثانیه بعد میگوید: «فکر میکردم جمله «خدا هیچ پدری رو شرمنده زن و بچهاش نکند» برای فیلمهاست اما این روزها با همه وجود لمسش میکنم.
مطالب مرتبط از پرونده اقتصاد به روایت مردم:
نسبت فقر و امنیت ملی؛ تحقیقی که اعتراضهای آبان را پیشبینی کرده بود
برداشتتان را از فقر و محرومیت تغییر دهید، اینجا بلوچستان است
روایت چند شهروند از زندگی بعد از گرانی بنزین؛ میترسیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر