این تازهترین جملاتی است که «آندرهآ استراماچونی» سرمربی مستعفی استقلال در گفتوگو با «گازتا دلو اسپور» ایتالیا به زبان آورده است. او ادعا کرده که از ماه آگوست، با ترس از خانه خود خارج میشد:
«ما (استقلال) همراه با پرسپولیس که چند سال قهرمان شده است، تنها باشگاههای دولتی ایران هستیم. من همیشه احساس می کنم که تحت کنترل هستم. یک روز در ماه آگوست آنها (مسئولان باشگاه) ساعت ۵ عصر با من تماس گرفتند و گفتند که باید ساعت ۶ در مراسم یکی از بازیکنان سابق شرکت کنم. این دعوت را رد کردم. آن لحظه در سوپرمارکت بودم و بعد از کنار خیابان یک تاکسی گرفتم. سوار تاکسی شدم. ولی بعد از آن، مدیران باشگاه دوبار با راننده تاکسی تماس گرفتند که مرا به جای خانه، به آن مراسم ببرد؛ آنهم یک تاکسی عمومی نه شخصی. حالا متوجه هستید که چرا از خارج شدن از خانه می ترسیدم؟»
او تصور میکند که در یک فضای امنیتی زندگی کرده است. قراردادش را با باشگاه استقلال به صورت یک طرفه فسخ کرد و راهی ایتالیا شد. «یوسف دانشیار» مترجم استراماچونی در باشگاه استقلال هم مدعی شده بود که ترس و نگرانی خانم «دالیلا استراماچونی» همسر سرمربی استقلال از شیوع آنفولانزا و تکرار ناآرامیها در ایران، از دلایل مهم بازگشت این خانواده به ایتالیا است. او البته ساعاتی بعد، ادعایش را پس گرفت.
اما ادعای استراماچونی در مورد امنیتی شدن حضورش در ایران چقدر صحیح است؟ نمونههای تاریخی در مورد سایر مربیان نشان میدهد که آنچه بر زبان آندرهآ استراماچونی نشسته، نمیتواند دور از واقعیت باشد.
اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ وقتی «کارلوس کیروش» از ایران رفت تا با بررسی شرایط، در مورد زندگی دوبارهاش در ایران تصمیمگیری کند گفته بود: «من در ایران یک گروگان بودم. گروگانی که نه راه پس داشت و نه راه پیش.»
کیروش همان زمان مدعی شد که در صورت توافق دوباره با فدراسیون فوتبال ایران، حاضر نخواهد بود پاسپورتش را در اختیار رییس فدراسیون فوتبال قرار دهد. او گفته بود که «حتی از انتخاب محل سکونتم هم عاجز بودم.»
هرچند که کارلوس کیروش در بازگشت دوباره به ایران، تا حدود زیادی فضا را تغییر داد. اما اخذ کردن پاسپورت مربیان خارجی در ایران، به عنوان مستشاری که باید لحظه به لحظه زیر نظر میماند، به یک رویه قدیمی بدل شده است.
نخستین مردی که پاسپورت یک مربی را به گرو گرفت و در گاوصندوق مدیریتیاش حبس کرد، «حبیب کاشانی» بود. کاشانی با سوابقی مانند فرمانده حوزه بسیج در غرب تهران(خیابان هاشمی) در دهه ۶۰ و مسوولیت جذب نیروهای نوجوان و جوان برای اعزام به جبهه، نماینده سپاه در آموزش و پرورش، مسوول حوادث غيرمترقبه شهرستان رودبار، عضویت در هیات اجرایی «انصار حزبالله»، نمایندگی شورای شهر تهران و البته مراودت نزدیک با «محمود احمدینژاد» و حزب «آبادگران»، ناگهان به مدیرعاملی باشگاه پرسپولیس رسید.
او سراغ «افشین قطبی» رفت. مردی که از سیزده سالگی همراه با پدرش به آمریکا سفر کرده بود و هرگز دیگر رنگ ایران را ندید. زمانی که قطبی با پرسپولیس قرارداد بست، گذرنامه آمریکاییاش با بهانه «انجام برخی امور اداری» گرفته شد. او تا پایان فصل دیگر حق برخورداری از پاسپورتش را نداشت.
یک سال بعد از حضورش در پرسپولیس و با جدایی حبیب کاشانی از پرسپولیس، شکل گفتار و رفتار افشین قطبی هم در ایران تغییر کرد. وقتی از او در مورد انتقاداتش از داوری، فدراسیون فوتبال و برنامهریزی سازمان لیگ یا اعضای هیات مدیره باشگاه پرسیدند گفته بود: «دیگر هیچ چیز مثل سال قبل نیست. دیگر لازم نیست ساکت باشم و بترسم که پاسپورتم را گرو گرفتهاند.»
دیگری، یک آرژانتینی بود. مردی که در والیبال ایران یک انقلاب صورت داد. «خولیو ولاسکو»، صاحبنامترین چهره تاریخ والیبال، با نظر مستقیم محمود احمدینژاد به تهران آمد و هدایت تیم ملی والیبال ایران را برعهده گرفت. اما سال ۱۳۹۳ با همان سیاق سیاسی و با فشار «کریستینا فرناندس»، رییسجمهور وقت آرژانتین، به کشورش بازگشت. اما چرا برای بازگشت ولاسکو نیاز به درخواست فرناندس وجود داشت؟
منهای اینکه خولیو ولاسکو با فدراسیون والیبال ایران قرارداد داشت، پاسپورت او و تمامی رفت و آمدهایش زیر نظر فدراسیون والیبال و «محمدرضا داورزنی» قرار گرفته بود. او نمیتوانست حتی برای مذاکره یا جواب منفی به آرژانتینیها از ایران خارج شود. نمونه اتفاقی که پس از آن برای «زلاتکو کرانچار» سرمربی کروات در تیم فوتبال سپاهان اصفهان ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۳ افتاد.
کرانچار سال ۹۷ و در بازگشت مجدد به ایران، به مترجم خود گفته بود که هر زمان از خانهاش در اصفهان خارج میشد، حس میکرد که زیر نظر است.
«وینفرد شفر» سرمربی فصل گذشته استقلال و مربی حال حاضر تیم «بنی یاس» امارات پس از خروجش از ایران جملاتی تند در قبال سیاستهای ایران به زبان آورد. مصاحبه او با نشریه آلمانی «T online» با تیتر «همه جا ترس حکمفرماست» منتشر شد. او در این مصاحبه جملاتی مانند «در ایران هیچ کس از حجاب خوشش نمیآید»، «هیچکس را ندیدم که طرفدار رژیم باشد، اما همه میترسند»، «بعضی باشگاهها در حکم نماینده مسائل سیاسی یا قومیتی هستند» و «به مردم دروغ میگویند ولی هم دولت و هم هواداران میدانند که در واقعیت چه میگذرد» به چشم میخورد.
شفر در گفتوگو با «تیآنلاین» ادعا کرد که باشگاه استقلال یکی از آخرین بازماندههای شاه ایران است. او همینطور تاکید کرد که «رژیم ایران به شدت از اعتراضها میترسد» و البته تاکید کرده بود که تا وقتی در ایران زندگی میکرد، چارهای جز سکوت نداشت. او البته در بخشی از مصاحبهاش هم گفت: «مردم ایران لایق کشوری آزادتر، نجیب و بهتر هستند.»
حالا وبسایت «ورزش سه» نردیک به «مهدی تاج» رییس فدراسیون فوتبال ایران، صحبتهای آندرهآ استراماچونی را با تیتر «حرفهای عجیب استراماچونی درباره ایران» منتشر کرده است. همین وبسایت خبری البته میتواند از مهدی تاج استعلام بگیرد که چرا کارلوس کیروش پس از حضورش در ایران، ماهها ترجیح داد در هتل المپیک تهران زندگی کند و به خانههایی که «عباس ترابیان» برای او در نظر میگرفت نرود.
آنچه استراماچونی به زبان آورده شاید حیرتانگیز باشد، اما لااقل هیچیک از جملات قبلی او در مورد اتفاقاتی که برای او در ایران افتاده خلاف واقع نیست؛ از عدم پرداخت مطالبات تا چرایی بازگشت به ایتالیا و حتی برگزاری تمرینات این تیم پشت درهای بسته در روزهای ناآرامیها.
مطالب مرتبط:
قرارداد قبلی فسخ شد، قرارداد جدید امضا میشود؛ استراماچونی در راه بازگشت
گفتوگوی اختصاصی ایرانوایر با آندرهآ استراماچونی: نه!
واکنش دالیلا استراماچونی به قطع اینترنت در ایران: هشت روز آشپزی کردم، کتاب خواندم و مردم را دیدم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر