«شهرام (عباس) فرجزاده طارانی»، جوان ۳۵ ساله ایرانی یکی از دهها معترضی بود که در جریان اعتراضات جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ از سوی نیروهای امنیتی کشته شدند. او ظهر ششم دی ۱۳۸۸، یا همان روز عاشورای این سال برای شرکت در تجمع مردمی خود را به خیابان ولیعصر تهران میرساند. بعد از خشونت اعمالشده از سوی نیروهای گارد ویژه، معترضان شروع به سنگپرانی علیه آنها میکنند.
سرکوبگران که خود را در میان سیل جمعیت عصبانی تنها میبینند، تیراندازی علیه معترضان را آغاز میکنند. خشونت بیمحابا با معترضان به همینجا ختم نمیشود. خودرو نیروهای گارد ویژه سه بار از روی یکی از معترضان رد میشود. این معترض شهرام فرجزاده طارانی بود با یک دختر خردسال و پدر و مادری که در تمام تجمعات اعتراضی جنبش سبز نگران جان او بودند و این بار آنچه از آن میترسیدند، به دردناکترین شکل ممکن رخ داد.
«راحله فرجزاده طارانی»، فعال سیاسی ساکن کانادا و خواهر شهرام فرجزاده طارانی میگوید:
این روزها که شاهد تصاویر به خون غلتیدن جوانان و حتی کودکان این خاک به دست ماموران جمهوری اسلامی هستیم، دوباره تمام صحنههای روی دست گرفتن جسد خونآلود برادرم، شهرام در ذهنم مرور میشود. وقتی اخبار برخورد با خانوادههای کشتهشدگان اعتراضات آبان ماه امسال مثل دفن اجساد بدون اطلاع خانوادهها، گرفتن پول تیر از آنها و تهدیدها برای سکوت در برابر قتل عزیزانشان را مرور میکنم، در ذهنم این روشها را با سیاستهایی که در برخورد با خانوادههای کشتهشدههای جنبش سبز داشتند مقایسه میکنم.
برخوردهای امسال با بازماندگان کشتهها شبیه روشهایی است که برای خاموش کردن خانوادههای ما در سال ۱۳۸۸ در پیش گرفتند؛ این بار البته خشم و خشونت حکومت به شکل غیرقابل وصفی بیشتر شده است. این خشونت روا داشته شده بر معترضان و بازماندگان کشتههای اعتراضات آبان ماه امسال همه جامعه ما را امروز دچار گونهای از خشم و یاس کرده است. اما چطور میشود این نیروی خشم و افسردگی را به انرژی شجاعت بیشتر علیه ظلم تبدیل کرد؟
بگذارید این بار بهجای بهرهگیری از ادبیات سیاسی، از علم روانشناسی استفاده کنیم. من در این سالها این شانس را داشتهام تا بهعنوان یک فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، از علم روانشناسی برای تحلیل رویدادها و پیدا کردن راه برونرفت از بحرانها بهرهگیری کنم. در این راه البته از تجربه شخصی خود یعنی سوگ ناتمام برادرم، شهرام فرجزاده طارانی، از قربانیان ماشین سرکوب علیه معترضان جنبش سبز نیز بهره میرم.
ابتدا باید تلاش کنیم تا بازماندگان کشتههای آبان ماه امسال را بهتر درک کنیم. وقتی عزیزی از کسی کشته میشود، بخشی از وجود بازماندهها هم کشته میشود. ما بازماندهها با بخش دیگر وجودمان که هنوز در حال نفس کشیدن است، انگار قرار است در مورد بخش کشتهشده وجودمان شهادت دهیم؛ و چه خوب گفت زندهیاد سعید سلطانپور که «من از شهادت تو شهیدم». این شهادت در مورد یک حقیقت است. «شهرام» ما و دیگر کشتههای جنبش سبز، اعدامشدگان دهه شصت، معترضان سال ۱۳۹۶ و معترضان آبان ماه امسال و بسیاری دیگر از جان دادگان در مبارزه با جمهوری اسلامی در راه یک حقیقت جان دادهاند. رسالت ما بازماندگان آنها هم شهادت دادن در مورد همان حقیقت است.
این حقایق همان بیداد حاکم بر میهنمان است که عزیزان ما برای اعتراض به آنها جان دادند. بیخود نیست که کاملا قابلدرک است وقتی «ناهید شیرپیشه» مادر پویا بختیاری میگوید تا زمان به ثمر نشستن آرمان پسرم، دست از اعتراض نمیکشم. همه ما شهدای زندهای هستیم که باید جنایت روا داشته شده را روایت کنیم. باید سیستمی را که بچههای ما را میکشد، بعد در کمال بیشرمی، پول تیر شلیکشده به قلب آنها را از ما میگیرد و حتی اجازه یک سوگواری را هم به ما نمیدهد، تغییر داد.
من با آن بخشی از وجودم که بعد از قتل برادرم همچنان زنده است و رسالت شهادت دادن درباره آن واقعه را دارد، با پشتکاری بسیار بیشتر از قبل به فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی ادامه دادهام. بهویژه در ایران که حکومت حتی اجازه سوگواری آزادانه برای عزیزانمان را نمیدهد، این فعالیتهای سیاسی میتواند مرهمی هرچند کوچک روی زخمهای ما باشد
از طرف دیگر شهروندان هم در برابر بازماندگان کشتههای مبارزه با جمهوری اسلامی رسالتی دارند. بازماندگان فردی که به هر دلیلی فوت کرده، برای طی کردن پروسه سوگواری به کمک نیاز دارند. از نظر روانشناسی سوگواری شامل مراحلی میشود که فرد برای بازگشت به سلامت روانی باید آنها را طی کند. خانوادههای کشتهشدگان آبان ماه امسال فعلاً از نظر روانشناختی در مرحله «انکار» هستند. در این مرحله بازماندهها از دست دادن عزیزان را هنوز بهطورقطع باور نمیکنند و در مرحله شوک هستند. آنها نیازمند کمک هستند تا با این حقیقت تلخ روبرو شوند و طی یک پروسه دردناک با کمک دیگران به مرحله پذیرش واقعیت و بازیافتن سلامت روحی خویش برسند حالا ببینید این مرحله برای بازماندگان یک فرد کشتهشده از سوی جمهوری اسلامی چگونه سپری میشود.
تدفین جسد برادرم شهرام در شرایطی انجام شد که ماموران حتی به خانواده ما فرصت برگزاری مراسم و خبر دادن به اقوام را ندادند. با برادرم تماس گرفتند و گفتند فوری خودت را به سردخانه برسان. برادرم حتی وقت نداشت به پدر و مادرم خبر بدهد. فقط توانست با عموی خودش تماس بگیرد و باهم فوری به سردخانه بروند و بلافاصله جسد برادرم را دفن کردند. برادرم بعد از ده سال، هنوز در شوک این لحظات است و نتوانسته با آن کنار بیاید.
عموی دیگرم، در همان لحظات به منزل پدر و مادرم رفت. مادرم بیمار قلبی بود و بعدازاین فاجعه چندان نتوانست به زندگی خود ادامه دهد. عموی من وقتی به منزل پدر و مادرم رفت، نمیتوانست به آنها بگوید پسرشان با این روش وحشتناک کشته شده است. عمویم آنقدر نگران حال مادرم بود که مجبور شد یک آمبولانس بگیرد که پشت ماشین آنها راه بیفتد.
من اینجا در کانادای سرد و یخزده هم سوگوار برادر جوانم بودم و هم از تصور دردی که بر پدر و مادر و عزیزانم تحمیل شده بود ضجه میزدم. درست در لحظاتی که باید سوگواری میکردند، مشغول رانندگی تا سردخانه و بعد انجام مراحل کفنودفن آنهم با آن سرعت شدند. همین خانواده تا ساعاتی قبل شهرام را زنده و سرحال در کنار خود میدیدند.
برای فرد سوگوار بعد از مرحله انکار، مرحله روانشناختی «زیر سوال بردن» رخ میدهد. بازماندههای فرد فوتشده با خشم زیاد، به کندوکاو و سوال در مورد فاجعه رخداده میپردازند. ذهنشان لبریز میشود از سؤالهای متعدی چون چرا او؟ چرا من؟ و ... و ضمناً اطرافیان و حتی خودشان را در ضایعه پیشآمده متهم میدانند.
در این مرحله، والدین افراد کشتهشده در اعتراضات آبان ماه که بهتازگی عزیزان خود را ازدستدادهاند، ممکن است حتی خود را هم زیر سوال ببرند که چرا بهاندازه کافی از فرزندان خود مراقبت نکرده و از فاجعه رخداده جلوگیری نکردند. این مرحله برای من هم که نتوانستم از نزدیک برای از دست دادن برادرم سوگواری کنم پیش آمد. مدام با خود میگفتم سیاسی بودن من از همان دهه شصت به سیاسی شدن خانواده و بهویژه شهرام منجر شد. همین روحیه حساس شدن به مسائل سیاسی نهایتا به مرگ پدر یک دختر ۵ ساله یعنی برادرم منتهی شد.
مرحله «افسردگی» یکی دیگر از مراحل بعد از مرگ عزیزان است که برای بازماندگان رخ میدهد. این مرحله بهتدریج و تقریبا همزمان با مراسم روز چهلم درگذشت فرد ممکن است فرابرسد. در این مرحله همراهی دیگران با بازماندگان فرد ازدسترفته از نظر روانشناختی به آنها بسیار کمک میکند. مراسم سوگواری ایرانی که همه بازماندگان را برای گفتن و گریستن از فقدان رخداده دورهم جمع میکند، یکی از بهترین راههای عبور سالم از مراحل روانی سوگ است مرحله افسردگی پس از فقدان است.
مرحله بعدی مرحله کنار آمدن با فقدان فرد ازدسترفته است. تجربه شخصی من، هم بهعنوان عضوی از خانواده فرد کشتهشده از سوی جمهوری اسلامی و هم بهعنوان روانشناسی که با مراجعان زیادی گفتگو کرده نشان میدهد بسیاری از بازماندگان افرادی که به هر شکلی فوت میکنند، تا مدتها در مراحل اولیه یعنی زیر سوال بردن خود و اطرافیان و یا افسردگی باقی میمانند.
در جامعه ما، چون دولت خودش عامل به وجود آمدن این فقدانهای ناشی از کشتار آبان ماه است و حتی با آزار بازماندگان اجازه برگزاری مراسم سوگواری هم داده نمیشود، مردم بهشدت میتوانند در کاهش این دردها و طی شدن مراحل سوگواری بازماندگان اعتراضات آبان ماه نقش داشته باشند.
همراهی بخشهای مختلف جامعه با خانوادههای کشتهشدهها از موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخته شده است. بسیاری از خانوادههای فعالان سیاسی کشتهشده در دهه شصت همچنان از مردم دلگیر هستند که همراهی لازم را با آنها نداشتند.
این عدم همراهیها به گمان من درنهایت به وجدان جمعی ما ایرانیان ضربه میزند. در دهه شصت، کنترل و سرکوب جامعه از سوی حکومت بسیار شدیدتر از امروز بود. مردم حتی اگر میخواستند هم نمیتوانستند همدردی لازم را با بازماندگان این کشتارها داشته باشند.
امروز دیگر حکومت هرچقدر هم تلاش کند نمیتواند بهشدت دهه شصت از همدردی و همراهی همه مردم با خانوادههای جانباختگان جلوگیری کند. این خانوادهها نباید با تنها ماندن در غم و مصیبت خود احساس کنند که خون عزیزانشان هدررفته است. آنها باید کاملاً ارزشمندی جان ازدسترفته عزیزانشان را در رفتار و واکنش مردم لمس کنند. این شاید بزرگترین رسالتی باشد که شهروندان در برابر این خانوادهها برعهده دارند. تا آن بخش زنده مانده وجود بازماندهها را به شهادت دادن در مورد حقیقتی فرابخوانند که عزیزان آنها به خاطرش جان دادند.
شهروندان باید بازماندههای معترضان کشتهشده را عضوی از خانواده خود بدانند و سعی کنند آنها را درک کنند. از درون همین همراهیها و یکی شدنهاست که میتوان امیدوار بود، سوگ و افسردگی، نهایتا به نیرویی برای شجاعت بیشتر در برابر ظلم تبدیل شود.
مطالب مرتبط:
مادر سهراب اعرابی از کشتهشدگان جنبش سبز: به من هم پیشنهاد دریافت دیه دادند
اسامی تایید شده و تایید نشده جانباختگان و بازداشتشدگان اعتراضات پاییز ۹۸
بهمن جعفری عاشق آزادی بود؛ برای کشتن آزادی، قلبش را هدف گرفتند
قرار بود با پوشک و شیرخشک برای نوزاد۴ ماههاش برگردد، گلوله به سینهاش خورد، برنگشت
بُرهان منصورنیا؛ از پشت به او شلیک کردند، ۳۴ ساعت با مرگ جنگید و شبانه به خاک سپرده شد
شاهدان عینی در ماهشهر؛ با دوشکا و تیربار به روی مردم آتش گشودند
روایت کشته شدن سجاد رضایی؛ جنازهاش را بعد از پنج روز جلوی غسالخانه رها کردند
نامزد میثم احمدی، یکی از قربانیان اعتراضات در کرج: قرار بود ۲۶ دیماه عروسی کنیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر