زهره خسروانی؛ شهروندخبرنگار
امروز آخرین روز نمایشگاهشان است. نمایشگاه عکسهای غیرحرفهای دانشآموزان یک روستا که قرار است عواید فروشش صرف تجهیزات مدرسه روستا شود. نمایشگاه از هفته گذشته با هزار امید و آرزو برپا شد اما در جریان اعتراضات و قطع شدن اینترنت فراموش شد.
نمایشگاه ۲۴ آبان ماه آغاز شد هنوز اعتراضات به گرانی بنزین آغاز نشده بود و اینترنتها سر جایش بود. افتتاحیه شلوغ بود. عده زیادی برای دیدن عکسهای روستای «سیدبار» راهی خانه هنرمندان شده بودند. از چهرههای سرشناس تا دانشجوها و جوانان کنجکاو. بااینکه چند ساعت بیشتر از آغاز به کار نمایشگاه نگذشته است اما دایرههای سبزی که از یک تا چهار بار کنار عکسها چسبانده شده بود. نشان میداد که عکسهایی که از برکهها و مزارع از لباسهای سوزندوزی شده بلوچی گرفتهشده، خیلی زود موردتوجه قرارگرفته و به فروش رسیده است.
روستای سیدبار «جدگال»، روستای کوچکی در صد کیلومتری چابهار است. در توضیح روستا نوشتهشده: «این روستا سه برکه و مزارع کوچک و لباسهای سوزندوزی و نخل و درخت کنار و ساختمانهای گلی و سیمانی و یک مغازه بقالی و یک کتابخانه تک اتاقه و یک مدرسه قدیمی پنجاهساله دارد که حتی پنجره هم ندارد.»
نمایشگاه عکس بچههای روستای سیدبار به همت «شرمین نادری»، نویسنده و روزنامهنگار و دوست فیلمسازش و با همراهی پویش «ایران من» راهاندازی شده است. پویش ایران من، پویشی است که رسالت خود را احیای روستاهای ایران و شکوفایی و رشد استعدادهای بچههای ایران در هر نقطهای از کشور بهویژه مناطق دورافتاده میداند.
بچههایی که دو دهه گذشته در روستای سیدبار به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند، به دانشگاه رفتهاند و از روستا کوچ کردهاند حالا به یاد سختیهایی که خودشان در کودکی کشیدهاند میخواهند کاری برای بچههای روستا انجام دهند. مدرسهای بسازند و کتابخانه را گسترش دهند و خلاصه بهنوعی روستا را آباد کنند. به همین دلیل، تعاونی «بانوک» را برای فروش و بهینهسازی صنایعدستی و سوزندوزیهای قشنگ زنان سیدبار راه میاندازند و بعد هم ساخت مدرسهای منحصربهفرد را در منطقه جدگال آغاز کردهاند.
حالا مدرسه در حال تاسیس است اما بچههای روستا دوست داشتند در ساخت آن سهمی داشته باشد. همین میشود که پروژه عکاسی آنها از روستا کلید میخورد. قرار میشود از روستا عکاسی کنند و با فروش عکسها مدرسه را تجهیز کنند. شرمین نادری به روستا سفر میکند تا بچهها را در این پروژه همراهی کنند. بچهها دورتادور روستا دنبال سوژه عکاسی میگردند و شرمین نادری قصه آنها را مینویسد. حالا قصههای شرمین کنار عکسهای کودکان سیدبار به نمایش درآمدهاند.
سفر شرمین به این روستا هشت روز طول میکشد. او در مورد این روستا و بچههایش میگوید: «فقط همینقدر میتوانم بگویم که در زندگی امروزی صداقت و صمیمیت کالای کمیابی است و کمتر جایی با آدمهایی مواجه میشوی که سراسر وجودشان صمیمیت باشد اما من هشت روز در سیدبار با فرشتههایی زندگی کردم که سراسر صداقت و صمیمیت بودند.»
شرمین روز افتتاحیه میگوید: «قیمت هر عکس در نمایشگاه، ۵۰۰ هزار تومان است و بهصورت محدود تا چهار بار تجدید چاپ میشود. خدا رو شکر در همین چند ساعت استقبال خیلی خوبی داشتیم امیدوارم پول ساخت مدرسه هر چه سریعتر جور شود و دل بچههای سیدبار هم شاد بشود.»
شرمین نادری میگوید: «روحیه بچهها خیلی در این سفر عوض شود هم برای ما این سفر پر از هیجان بود و هم برای آنها، انقدر با عکس و عکاسی بیگانه بودند که وقتی برایشان در روز اول سفر توضیح دادم که قرار است شما از روستایتان عکس بگیرید و مردم عکسهای روستای شما را بخرند و با پولش مدرسه بسازیم ذوق کردند و دایم میپرسیدند خاله کی قراره بریم عکس بکشیم؟» عکس کشیدن اصطلاحی است که بچههای روستای سیدبار برای عکس گرفتن استفاده میکنند.
از حال نمایشگاه معلوم است که علاوه بر ساخت مدرسه، اتفاقات فرهنگی و عاطفی جذابی هم بین گروهی که به این سفر رفتهاند و بچههای سیدبار اتفاق افتاده است. در نمایشگاه، دیواری را اختصاص دادهاند به یادگاریهایی که بچههای نمایشگاه به اعضای گروه دادهاند. از عروسک و سوزندوزی و کاردستیهای مختلف گرفته تا هر چیز دستساز دیگری که معلوم است بچهها با عشق ساختهاند. خانم نادری در مورد اتفاقات فرهنگی سفر هم اینطور توضیح میدهد و میگوید: «روز دوم بچهها را به گروههای مختلف تقسیم کردیم و برای هر گروه یک سرگروه تعیین کردیم و از اعضای گروه خواستیم به حرف سرگروه گوش بدهند. سرگروه بعضی گروهها دختر بود و بعضی گروهها پسر. دخترها اولش خجالت میکشیدند و سرشان را پشت روسریهای حریرشان میگرفتند و پسرها اول مقاومت میکردند که عضو گروهی باشند که سرگروهش دختر است.» تنها قصهای که بچهها روستا بلدند شازده کوچولو است وقتی این را میشنوم در دلم میگویم خوش به حال «اگزو پری» که قصهاش به سیدبار هم رسیده است. شرمین نادری در این زمینه میگوید: «در این سفر بچهها برایمان شازده کوچولو را بازی کردند یکی روباه شد و دیگری گل سرخ. یکی دیگر هم شازده کوچولو، ما هم قصه ماهپیشانی را برایشان تعریف کردیم و مجبورشان کردیم ماهپیشانی و خواهرش را نقاشی کنند.»
«شوخیهای اصلی بچهها و بزرگترهای سیدبار با درخت کنار است حتی هر وقت میگوییم بچهها از کنار بروید یکی از گروه زیر لب میگوید کنار و بقیه میخندند. در نقاشی ماهپیشانی هم چند تا از بچههای خلاقتر روی سر خواهر بدجنس ماهپیشانی یک درخت کنار کشیدند و وقتی به بقیه نشان دادند همه ۱۰ دقیقه از ته دل میخندیدند و خندهشان جوری بود که دلت میخواست تا ته دنیا نگاهشان کنی و بخندی.»
برای بچههای سیدبار دوربین عکاسی و عکس انداختن پیشرفتهترین و جذابترین کار دنیا تا این لحظه از عمرشان است.
نادری میگوید: «روز دوم عکاسی سرگروهها یاد گرفتند که عادلانهتر و با نظم بیشتری دوربین را بین بچهها بچرخانند و بچهها هم یواشکی اسم شاتر و لنز را از ما میپرسیدند و برای هم ژست میگرفتند.» جذابترین قسمت ماجرا برای بچهها گرفتن سلفی است هر کس برای گرفتن سلفی از خودش یک نوع خلاقیت نشان میدهد. یکی با شتر سلفی میگیرد یکی با رودخانه و یکی دیگر با ما.
شرمین نادری در پایان قصهاش نوشته: «در این سفر عکسهای زیادی کشیدهایم، دوستان زیادی پیدا کردهایم، شبهنگام کنار هوتک نشستیم و ماه و ستارهها را نگاه کردیم و به صدای جادویی بینجوی بابوی عاشق و آواز امان گوش کردیم و یواشکی اشک ریختیم. از خرابیهای مدرسه قدیمی حرص خوردیم و برای تمام شدن مدرسه جدید آرزو کردیم. لباس بلوچی دوختیم و سوزندوزی خریدیم و بعد وقت رفتن به بچهها گفتیم ما عکسهای شما را میفروشیم و با پولش مدرسه جدید را راه میاندازیم و زمین فوتبال و کامپیوتر و چه و چه»
بچهها هم با بغض میگویند زود برگردید، حتی اگر نشد زود به سیدبار برگردید. شرمین نادری و دوستانش تمام تلاششان را برای به سرانجام رسیدن این نمایشگاه انجام دادهاند. نمایشگاهی که اگر به روزهای خون و اعتراض نمیخورد، اگر با قطعی اینترنت همزمان نمیشد حتما فروش خوبی میکرد اما حالا هیچچیز مشخص نیست. او دیروز در صفحه اینستاگرامش نوشت: «فردا روز آخر نمایشگاه قصههای سیدباره، روزهای سیاه و تلخ هفته گذشته برای ما فقط یک نقطه روشن داشت اونم امیدی بود که این بچهها توی دلشون ساختن و تجهیز مدرسهشون.»
او نوشته: «هر جور میدونین و میتونین این روز پایانی را اطلاعرسانی کنید. این چیزی نیست که با تعارف بگم و خواهش کنم. روز مباداست، منتظر تک تکتون هستم که باهم یک چراغ کوچولو رو روشن نگه داریم، به احترام شان انسانیت و مهربانی.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر