«شالوم عبودی» هرگز تابستان سال ۱۹۶۵ را فراموش نمیکند. او در دانشکده پزشکی «دانشگاه خارطوم» درس میخواند. کلاس ۴۰ نفره آنها را دعوت کرده بودند برای سفر تابستانی به قاهره بروند. تابستان سال قبل، ۴۰ دانشجوی پزشکی از دانشگاه «عین شمسِ» قاهره به سودان رفته بودند و حالا نوبت بازدید متقابل بود. ۳۹ دانشجوی خارطوم به قاهره رفتند اما سفر نصیب شالوم نشد. یک دلیل ساده داشت؛ او یهودی بود.
شالوم که طی سفری به امریکا، تلفنی با من حرف زد، تعریف کرد: «در فرمهای اقدام برای ویزا مصر باید مذهب خود را مینوشتی. امکان نداشت مرا راه دهند.»
مصر با دولت نوبنیان اسراییل در افتاده بود و دهها هزار یهودی مجبور بودند برای همیشه کشورشان را رها کنند. معلوم بود همین سرنوشت در انتظار کشور همسایه سودان هم هست. جامعه یهودیان این کشور آفریقایی البته خیلی کوچکتر از مصر بود و در زمان اوج آن هم از هزار نفر تجاوز نمیکرد.
شالوم متولد سال ۱۹۴۴ در شهر «ام درمانِ» سودان است. پدر و مادرش هم هر دو در سودان متولد شده بودند. او مثل بیشتر یهودیان جهان عرب، مجبور شد در آن سالهای پرتلاطم، با زادگاهش خداحافظی کند. موعد خداحافظی برای شالوم در سال سرنوشتساز ۱۹۶۷ فرا رسید؛ چند ماه پیش از جنگ شش روزه اعراب و اسراییل. در این جنگ، اسراییل کشورهای عربی را شکست داد و سرزمینهای فلسطینی را اشغال کرد. در نتیجه آن، بیشتر یهودیانی هم که در جهان عرب باقی مانده بودند، مجبور به ترک زادگاه خود شدند.
حالا که نیم قرن از آن زمان گذشته است، تحولات داخلی در سودان امکانهای تازهای فراهم کردهاند. جنبشی تودهای چند ماه پیش، دیکتاتور سودان، «عمر بشیر» را سرنگون کرد. بشیر از سال ۱۹۸۹ با حمایت اسلامگرایان سر کار بود. او را به خاطر روابط نزدیکش با جمهوری اسلامی ایران میشناختند و برای خصومتش با اسراییل. بشیر البته از سال ۲۰۱۷ با تهران قطع رابطه کرد تا متحد عربستان شود.
حالا دولت موقت جدید در سودان خیلیها را غافلگیر کرده و گفته است امکان بازگشت یهودیانی که قبلا شهروند این کشور بودهاند، وجود دارد.
«نصرالدین مفرح»، وزیر جدید مسایل مذهبی در کابینه سودان به تازگی گفته که کشورش دارای تکثرگرایی در اندیشه است. او به طور مشخص به اقلیت یهودی سودان اشاره کرده بود. مفرح از آنها که رفتهاند، خواست به این کشور بازگردند و از حق شهروندی و ملیت خود بهره ببرند.
از شالوم پرسیدم دوست دارد به کشور زادگاهش برگردد یا نه؟ گفت حتی تمایل بازدید آن را هم ندارد. او البته از سودان خاطره خوب کم ندارد اما میگوید: «چنین چیزی به یک دلیل ساده رخ نخواهد داد؛ یهودیان به طور سنتی به عقب نگاه نمیکنند. وقتی در یک گودال نیش عقرب بخورند، دوباره پای خود را وارد همان گودال نمیکنند؛ مثلا هرگز نمیتوانم تصور کنم یهودیان زیادی عازم آلمان شوند.»
اما بلافاصله اضافه کرد که باید در حق مردم سودان منصف بود چون بیشتر زندگی او در آن کشور با یهودستیزی روبهرو نبوده است.
با هم به انگلیسی صحبت کردیم اما هر از چند گاهی چند جملهای به عربی نیز میگفت. معلوم است که هنوز به این زبان مسلط است. با غرور میگفت: «من درسخوانده دانشگاه خارطوم هستم!»
با ذوق و شوق بسیار از جزییات دانشگاه رفتن و فارغالتحصیلی خود از دانشکده پزشکی در سال ۱۹۶۶ گفت و از جایزه مهم دانشگاهی که به ارزش ۱۰۰ پوند سودان دریافت کرده بود.
اما خاطرات تلختر بلافاصله از پی آن آمدند: «بعد از جنگ سال ۱۹۵۶ [حمله نافرجام بریتانیا، فرانسه و اسراییل به مصر]، سودان رنج بسیاری دید و یهودیان سودان مثل پدر من بیشتر از همه. پدرم میخواست جواز واردات پنج هزار دلار کفش بگیرد ولی به او فقط جواز ۳۰۰ دلاری میدادند. بنابراین یاد گرفت که چه کار کند. به نام یک مسلمان درخواست مجوز میداد و دو درصد هم به او میپرداخت!»
در پی خاطرات خوش شالوم از مدرسه پزشکی، خاطرات تلخ مشکلات مهاجرت به امریکا آمدند. دانشگاه خارطوم حاضر نبود به تقاضای سفارت امریکا برای ارسال مدارک شالوم رضایت دهد و همین بود که مدتها طول کشید تا توانست جواز طبابت در امریکا دریافت کند. اول در ایالت «نیوهمپشایر» امتحان داد و پس از شش سال حضور در ارتش امریکا، بالاخره در سال ۱۹۷۴ موفق شد در امتحان ایالت نیویورک شرکت کند و جواز طبابت در آنجا را بگیرد.
۱۰ سال پیش بود که از امریکا به شهر «اشدود» در جنوب اسرایيل مهاجرت کرد. بزرگترین جامعه یهودیان مراکشی اسراییل در این شهر زندگی میکنند و همچنین بزرگترین جامعه یهودیان گرجی جهان. یعنی تعداد یهودیان گرجی اشدود از تفلیس هم بیشتر است.
پس از شالوم، با دیزی عبودی همکلام شدم که متولد سال ۱۹۹۰ است؛ یعنی سالها پس از آن که تقریبا تک تک یهودیهای سودان این کشور را ترک کردند. او اکنون در لندن سکونت دارد اما خیلی به تبار سودانی خودش افتخار میکند؛ آنقدر که پروژهای به نام «قصههای سودان یهودی» درست کرده که در چند سال گذشته مورد توجه رسانهها قرار گرفته است. این پروژه در سال ۲۰۱۷ موضوع گزارش مفصلی در «آسوشیتدپرس» بود. دیزی در قالب این پروژه، سالها است میکوشد داستانهای یهودیان سودانی را جمعآوری و بازگو کند. او مشغول نوشتن کتابی در این مورد است. وبسایتی هم به راه انداخته که پر است از قصههای یهودیان از سودان و حتی دستور پخت غذاهای سودانیهای یهودی؛ از «ملوخیه» تا «کابیبه چغندر»، از «باقلوا» (یا به قول خودشان «بالعوا») تا «دکوه» که با قوت غالب سودانیها، یعنی بادام زمینی درست میشود.
از همین طریق بود که دیزی را پیدا کردم. اما بعد فهمیدم دست بر قضا، فامیل شالوم هم هست. پدر دیزی پسرعموی شالوم بوده است.
یهودیان و تاریخ سودان
تنها کتاب جدی در مورد تاریخ یهودیان سودان، در سال ۱۹۹۷ منتشر شده است. کتاب «کودکان یعقوب در سرزمین مهدی: یهودیهای سودان» را «الی ملکا» نوشته است که پدرش، «سلیمان ملکا» در سال ۱۹۰۶ از سودان بازدید کرد؛ یعنی هفت سال پس از آغاز حکومت مشترک بریتانیا و مصر بر این کشور که منجر به سرنگونی «المهدی» شده بود. المهدی نام مستعار «محمد احمد ابن عبدالله» بود؛ رهبری اسلامگرا که مدعی مهدویت بود و از جمله اقداماتش این بود که یهودیان را با زور، مجبور به گرویدن به اسلام کرده بود.
یهودیان البته تاریخی طولانی در سودان دارند اما بخش اعظم جامعه یهودی در قرن بیستم به این کشور رفتهاند. رونق اقتصادی این کشور در پی سقوط المهدی باعث شده بود یهودیان برای اشتغال در زمینههایی همچون بازرگانی و نساجی به سودان بروند.
در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم، به قدرت رسیدن «جمال عبدالناصر»، رییسجمهوریِ چپگرا و ضدصهیونیست مصر، موجی در جهان عرب ایجاد کرد که سودان هم از آن مستثنی نبود.
در سال ۱۹۶۹، «جعفر نمیری» در طی کودتایی نظامی در سودان به قدرت رسید و نظامی سر کار آورد که الگو گرفته از مصرِ ناصری بود. در این میان، تعداد اندکی از یهودیانی هم که در این کشور باقی مانده بودند، در دهه ۱۹۷۰ روانه خارج شدند؛ نه فقط به خاطر ناصریسمِ دولت نمیری که به خاطر سیاستهای سوسیالیستی او و ملیسازی سرمایهها که به ویژه بر ثروتمندان یهودی تاثیر گذاشت. برخی از این یهودیان سودانی عازم اسراییل شدند اما خیلیهای دیگر سر از امریکا، بریتانیا و سوییس در آوردند.
برخلاف شالوم، دیزی دوست دارد حداقل برای بازدید هم که شده، سری به سودان بزند. گرچه مطمئن نیست که چنین سفری کِی ممکن شود. او تاکید میکرد که از طرف خودش صحبت میکند و نه کل جامعه: «به نظرم گفته آقای وزیر قدم اول مثبتی است و حرکت به سوی جامعهای که قرار است بازتر و بیشتر اهل مدارا باشد.»
این جوان ۲۹ ساله میگفت: «نسل من همیشه احساس کرده است که از جامعهای فراموش شده میآید. به هر کس بگویی اهل سودان هستی، مثل دیوانهها نگاهت میکند؛ حتی افراد درون جامعه یهودی.»
جامعه کوچک یهودیهای سودانی در نسلهای بعدی به علت ازدواج با غیر سودانیها، تقلیل یافته است. بسیاری از آنها با افراد خارج از جامعه خودشان ازدواج کردهاند و در نتیجه، همنسلهای دیزی، اغلب تنها یک یا دو مادربزرگ یا پدربزرگ سودانی دارند. گرچه هر چهار پدربزرگ و مادربزرگ دیزی سودانی هستند؛ یکی از آنها متولد مصر و بزرگ شده سودان است و سه نفر دیگر متولد خود سودان.
دیزی فکر میکند خیلیها دوست دارند برای بازدید هم که شده، به سودان بازگردند. از او پرسیدم اگر روزی برگردد، در ۲۴ ساعت اول در سودان چه میکند؟
گفت: «گورستان یهودیها هنوز پابرجا است. گرچه الان عملا تبدیل به انبار زباله شده است. دوست دارم بروم آنجا و تمیزش کنم. وضع خوبی ندارد. اجداد من آنجا مدفون هستند و دوست دارم از مزارشان بازدید کنم. به غیر از این دوست دارم با این کشور و مردمش آشنا شوم.»
در وبسایتی که دیزی درست کرده است، خاطرات متعددی را میخوانیم که یهودیان از همسایگان غیریهودی خود در سودان به یاد میآورند؛ مثلا «استر» از زندگی خوب خود در سودان یاد کرده است: «مردم سودان نظیر ندارند. خیلی مهربان هستند؛ خیلی وفادار و خیلی خوب. ما با سودانیها بزرگ شدیم. با آنها غذا میخوردیم، در خانههایشان میخوابیدیم و آنها در خانههای ما میخوابیدند.»
دوستش «لیلا» نیز خاطرات مشابهی دارد: «استر راست میگوید. مردم سودان خیلی خونگرم و اهل ملاحظهاند.»
لیلا ۵۵ سال است که از سودان رفته اما با دو نفر از همکلاسیهای سودانی خود که در فیسبوک پیدا کرده، در تماس است: «هنوز در واتساپ با آنها حرف میزنم.»
اگر از خاکستر دیکتاتوری سیاه عمر بشیر، سودانی دموکراتیک ظهور کند، آیا یهودیان این کشور فرصت مییابند به گور نیاکان خود سر بزنند و با همسایگان دیرین خود خوش و بش کنند؟ لیلا، استر و دیزی لابد بعضی روزها به این این سوال فکر میکنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر