۲۹ و ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، شهر استانبول میزبان پنج نویسنده زن ایرانی بود؛ نویسندگان مهاجری که در تبعیدی خودخواسته یا ناخواسته، سالها به زبان مادری قلم زدهاند با امید خوانده شدن. «فهیمه فرسایی» نویسنده شش رمان به زبان آلمانی، «رباب محب» نویسنده، شاعر و مترجم ساکن سوئد، «عاصمه (عصمت) صوفیه»، نویسنده، مترجم و محقق ساکن نروژ، «بیتا ملکوتی» منتقد تئاتر، شاعر و نویسنده ساکن پراگ، «ناهید فلاحی (کشاورز)» نویسنده، رواندرمانگر و مسوول مرکز پناهندگان شهر کلن در این جلسهها بودند.
***
۲۹ و ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، شهر استانبول میزبان پنج نویسنده زن ایرانی بود؛ نویسندگان مهاجری که در تبعیدی خودخواسته یا ناخواسته، سالها به زبان مادری قلم زدهاند با امید به خوانده شدن.
استانبول بارانی و سرد بود و سالن کنسولگری سوئد که جلسههای داستانخوانی در آن برگزار میشود، در قلب خیابان «استقلال» گرم و روشن قرار دارد.
بانی و برگزار کننده این دو شب داستانخوانی، «نشر باران» به مدیریت «مسعود مافان» و از اعضای «انجمن قلم سوئد» بود و در پایان هر شب هم گفتوشنودی صمیمانه میان نویسندگان حاضر و مخاطبان مشتاق برگزار شد.
مسعود مافان در گفتوگو با «ایرانوایر» از انگیزه خود برای برگزاری این نشستها میگوید: «من پیشتر جلسه مشابهی با حضور خانم فرزانه میلانی برگزار کردم در خصوص کتاب تازه ایشان که مورد استقبال قرار گرفت. این که استانبول را انتخاب کردهام، به دلیل این است که متوجه شدم ایرانیان مشتاق زیادی در آن جا زندگی و کار میکنند و چه پتانسیلی بهتر از این برای آشنایی آنها با نویسندگان در تبعید و ادبیات مهاجرت؟»
او از عشق خود به ادبیات میگوید و این که در چنین نشستهایی، به دنبال فایدههای انتفاعی نباید بود: «وقتی در این شرایط بارانی و سرما، سالنی که تدارک دیدهایم از افرادی که ثبتنام میکنند پر میشود، خستگی از تن ما در میرود و این برای من خوشایند است.»
یکی از نویسندگان حاضر در این نشست، ناهید فلاحی (کشاورز) بود؛ او در کلن آلمان زندگی میکند، رواندرمانگر است و مسوولیت مرکز پناهندگان شهر کلن را برعهده دارد. میگوید: «نوشتن حاصل سالها کار من با پناهندگانی است که هر کدام بنا برعلتی از سرزمین خود کنده شدهاند. داستان آدمهایی را نوشتهام که هر کدام سرنوشتی غریب دارند و برخی از آنها اگرچه سالها است از ایران دور هستند اما با گرهی قدرتمند و محکم به گذشته خود بسته شدهاند.»
او برآیند این دوشب نشست را مثبت ارزیابی میکند و میگوید: «من به این نوع برنامهها دخیل میبندم برای یک امر؛ شکسته شدن فاصله میان ما که خارج از کشور هستیم با آنها که داخل ایران هستند. برخی این نظر را دارند که دیدگاهها و نظرات کسانی که از ایران خارج شدهاند، در همان مقطع خروج آنها از کشور فریز شده است. این حرف درستی است و من با آن کاملا موافق هستم. در این دو شب، شنوندهها خیلی جوان بودند. از ایران آمده بودند و نظراتی میدادند که بسیار دقیق بود.»
«فهیمه فرسایی»، دیگر نویسنده حاضر در این نشست هم ساکن آلمان است. او پیشینه روزنامهنگاری در روزنامه «کیهان» پیش از انقلاب و بعدها «دویچهوله» در خارج از کشور را هم دارد. فرسایی که فارغالتحصیل حقوق است و اغلب آثارش را به زبان آلمانی نوشته، در سالهای جوانی با انتشار داستانی کوتاه در مجله «تماشا»، مدتی را در زندان «اوین» در بازداشت گذرانده است. خودش از آن دوران با عنوان «دوره دانشگاه جامعهشناسی» یاد میکند: «من تا به حال برای مخاطب ایرانی داستانخوانی نکردهام. برای همین طبیعی میدانم که خیلی از آنها من را نشناسند. این نشست، تجربه تازهای بود برای آشنایی دو سویه. مخاطب ایرانی با من آشنا شد و من با نویسندگانی مثل بیتا ملکوتی آشنا شدم که نویسنده جوانتری نسبت به ما است.»
رباب محب، نویسنده، شاعر و مترجم ساکن سوئد اصالتی خوزستانی دارد. او که از سنین نوجوانی شعر مینوشته است، در پاسخ به این پرسش که چه شد نوشتن را آغاز کرد، میگوید: «همیشه از خودم میپرسم چرا مینویسم؟ بعد یادم میآید ما در کنار مدرنیتهای که در خانوادهام بود و تساوی حق تحصیل میان پسران و دختران اما خط قرمزهایی هم داشتیم و من استاد گذشتن از خط قرمزها بودم. پدرم میگفت شاعران دیوانگانند، پس من شاعر شدم. پدرم میگفت هر کس از زندگی بنویسد، خیانت کرده است چرا که زندگی را باید زندگی کرد و من خیانت کردم و از زندگی نوشتم.»
او حضور در این جلسه را نقطه شروعی دوباره برای خودش میداند: «من در آستانه بازنشستگی از شغلی هستم که منبع درآمدم است. مدتها به خاطر شغلی که به عنوان محقق در یکی از دانشگاههای سوئد داشتم، امکان حضور در جلسههایی شبیه به این برایم فراهم نشد. هربار هم دعوت میشدم، کار بهانهای میشد برای انصراف از چیزی که دلخواهم بود. اینبار اما استانبول و بازنشستگی و مخاطب ایرانی با هم حاضر بودند. نمیشد نه بگویم! اینجا هدیهای بود که میتوانستم به خودم بدهم؛ هدیه جشن بازنشستگیام.»
نقطه پررنگ ماجرا در گفتوگوهای میان نویسندگان و مخاطبان این نشست آنچنان که میشود پیشبینی کرد، گذار از سانسور و خودسانسوری در نوشتن بود. اگرچه مسایل دیگری همچون تنانگی در آثار نویسندگان زن و فمنیسم و اثرگذاری آن در رویکرد نویسندگان زن نیز مورد بحث قرار گرفت.
بیتا ملکوتی، نویسنده دیگر این نشست درباره اثرگذاری سانسور و خودسانسوری بر آثارش میگوید: «مهاجرت از من انسان دیگری ساخت. پس از مهاجرت، برای هر اثر، چالش تازهای پیش روی من بود. دوستان از سانسور حکومتی حرف زدند؛ از سانسوری که مختص نویسنده زن نیست. سانسور در ایران برای همه است. من اما میخواهم از خودسانسوری بگویم؛ از این که بعد از مهاجرت فهمیدم حالا که تیغ سانسور حکومت بالای سرم نیست، چه قدر برای نوشتن حتی سادهترین معاشقه در اثرم، خودم را سانسور میکنم. کلمهها را قبل از نوشتن در سرم خط میزدم. بعد فهمیدم که ما چه قدر برای نوشتن مسایلی که به تنانگی مرتبط است، کلمه کم داریم!»
او برای مخاطبان از چالشهایی که در کار نوشتن رمان پس از مهاجرت با آن روبهرو شده است، گفت و تجربهای که منجر به نوشتن کتابی متفاوت از سایر کارهایش شده است؛ چه از نظر فرم و چه به لحاظ محتوا: «من آدم فرمگرایی هستم. در ابتدای مهاجرت با خودم گفتم یعنی میشود رمانی نوشت که بشود آن را از فصل آخر به اول خواند؟ یا اول فصل هفت را خواند، بعد فصل دو را بدون این که نقطه اتصال شخصیتها گم بشود؟ این را در آثار برخی نویسندگان دیده بودم. تا قبل از مهاجرت، خواندن کتاب غیرفارسی در برنامهام نبود و برای همین این فرم نوشتن یک چالش بزرگ برایم بود. اما همین منجر به خلق «مای نیم ایز لیلا» شد.»
مسعود مافان در پایان این نشست، نوید برگزاری دور تازهای از داستانخوانی به زبان فارسی را به مخاطبان داد و از تلاش خود برای تداوم این حرکت گفت: «حتما در نظر دارم ادامه بدهم . درنظر دارم نشست ادبی دیگری با شرکت منیرو روانیپور و شهرنوش پارسیپور ترتیب بدهم.»
او به رشد کمی نویسندگان زن در خارج از کشور و فعالیتهای موثر آنها در ادبیات داستانی اشاره کرد و گفت: «نویسندگان در تبعید در بسیاری عرصهها تابوشکنیهایی دارند که برای مخاطب جذاب است. من به سهم خودم حتما برای نشستهای بعدی تلاش خواهم کرد و باور دارم تعداد مخاطبان هم حتما در جلسات بعدی بیشتر خواهند شد.»
توضیح در پانوشت:
نویسندگان حاضر در شبهای ادبی استانبول:
- فهیمه فرسایی، نویسنده شش رمان به زبان آلمانی، از جمله «از مردها حذر کن پسرم»، «میهن شیشهای»، «شبهای شرقی-غربی نسرین».
- رباب محب، نویسنده، شاعر و مترجم ساکن سوئد، نویسنده کتاب «با دستهای پر به خانه بر میگردیم» و شاعر کتاب «من کاراملی هستم در دهان مرگ».
- عاصمه (عصمت) صوفیه، نویسنده، مترجم ومحقق ساکن نروژ، متولد کردستان، نویسنده کتاب «فرشتگان یک لنگه پا» به زبان فارسی و انگلیسی.
- بیتا ملکوتی، منتقد تئاتر، شاعر و نویسنده ساکن پراگ، نویسنده مجموعه داستان «تابوت خالی» و مجموعه شعر «مسیح و زمزمههای دختر شاهنامه».
- ناهید فلاحی (کشاورز)، نویسنده، رواندرمانگر و مسوول مرکز پناهندگان شهر کلن، نویسنده مجموعه داستان «کافه پناهندهها».
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر