«داریوش عمران» از جمله کسانی است که بعد از انتشار ماجرای «مازیار ابراهیمی»، با «ایرانوایر» تماس گرفت و با ارسال تعداد زیادی برگه و مدارک رسمی، ادعا کرد یکی از قربانیان اعترافگیری در جریان اعتراضات دیماه سال ۱۳۹۶ است.
او در شهر مشهد و در خانوادهای به شدت مذهبی و متعصب بزرگ شده است و گفت از همان روزهای کودکی او را به اجبار به کلاس قرآن فرستادهاند: «با "جواد فروغی" و "امید حسنیزاده" که قاریان معروف هستند، در کلاسهای حفظ و قرائت قرآن در منزل حاج آقا "کاوه"، نزد استاد "معینی" حضور داشتم و در مسابقات قرآن شرکت میکردم. همچنین با "مهدی اکبری"، مداح معروف در دوره راهنمایی هم بازی و همکلاسی بودم و با هم به مدرسه "علوی" میرفتیم و برمیگشتیم.»
عمران گفت همه اینها او را راضی نمیکرده، به همین دلیل هم وارد هنرستان شده است: «به هنرستان رفتم و با آقای "برزو ارجمند" همدوره بودم. ورود به هنرستان مسیرم را از خانواده جدا کرد. آنجا بود که نسبت به باورهای تحمیلی مذهبی که از سوی خانواده به زور به من القا میشد، دچار تردید جدی شدم و رفتارم تغییر کرد. خانوادهام به من فشار میآورند که چرا دیگر نماز نمیخوانم.»
همه آنچه که از آن روزها به خاطرش مانده، مجادلههای دایمی در مورد نماز و فرایض مذهبی است. پسر خالهاش، از سرداران به نام دوران جنگ، او را یک فرد برگشته از دین و مرتد میدانسته است و به همین دلیل هم در دوران سربازی که داریوش را به دست پسرخاله متنفذش سپرده بودند، او را تحت فشار گذاشته بود تا به زعم خودش، زمینه بازگشتش را به آغوش دین فراهم کند: «همین مساله باعث بروز سخت گیریهایی شد که یادآوری آنها دردناک است. به شدت از حضور در خانواده بیزار بودم و تا زمانی که پسر خالهام در قید حیات بود، تحت فشارهای شدید قرار داشتم.»
او گفت به علت همین فشارهای خانوادگی ناشی از تعصب، به رفتارهای پر خطر روی آورد تا خودش را اثبات کند و چند باری بازداشت و آزاد شده است: «به جرم ترقه پرانی در مراسم چهارشنبه سوری بازداشت شدم و از آن جایی که به کلی فراموش کرده بودم ماه رمضان است، از شیر آب حیاط دادگاه آب نوشیدم. مامور آمد و دستبند زد و گفت چرا آب خوردهای؟ پرونده از جرم مرتبط با چهارشنبه سوری دور شد و به جرم روزه خواری محکوم شدم. وقتی از اتاق بیرون آمدیم، گوشه حیاط که آن ساعت خلوت شده بود، همان قاضی که مرا محکوم کرده بود، سرش را زیر شیر آب گرفت و آب خورد. مادرم رفت جلو و گلایه کرد که حاج آقا شما فرزند مرا محکوم کردید و خودتان دارید آب میخورید؟ قاضی جواب داد چرا شتابزده قضاوت میکنید خواهر؟ داشتم دهانم را میشستم! من که یک نوجوان بودم، به جرم روزه خواری به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدم و چون سنم کم بود، حکم شلاق به جریمه نقدی تبدیل شد.»
اما بخت با داریوش عمران یار نبود. در سال ۱۳۹۰، وقوع یک اتفاق، روند زندگی او را آشفته کرد. در بلوار «پیروزی» مشهد با یک شهروند که به شکل غیر عادی عرض اتوبان را با عجله طی میکرد، تصادف کرد و عابر کشته شد. قربانی یک پاسدار و برادر یک قاضی دادگاه انقلاب بود. با این که تصادف را غیرعمد تشخیص داده بودند، داریوش عمران به سه سال زندان سخت و شکنجه بار محکوم شد.
او گفت این بار در زندان با نهایت آزار و اذیت به سفارش خانواده متوفی مواجه شده و بارها به خاطر مشارکت نکردن در نماز جماعت، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود:
«من را در زندان "وکیلآباد" از مشاور سه به مشاور دو منتقل کردند که در آنجا نماز اجباری بود. برای اینکه در نماز اجباری شرکت نکنم، میرفتم پشت تخت پنهان میشدم. یک روز خود امام جماعت دیده بود عده کمی دارند به او اقتدا میکنند. یکی یکی اتاقها و کارگاهها را وارسی و مرا پشت تخت پیدا کردند، کتک زدند و به بهداری فرستادند. آنجا هم زندانبانی به نام "جاوید جهانفر" با عصای خودم مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. پیش از زندان، پای راستم به خاطر تصادف جراحی شده بود و پلاتین داشت. پلاتین داخل پایم به علت این کتک کاری شکست. با درد مواجه بودم و پایم سیاه شده و در آستانه قطع شدن بود. ولی مرا برای درمان به بیرون از زندان نمیفرستادند. بعد از سه ماه، تعدادی از مسوولان برای بازدید از زندان آمده بودند که من خودم را به آنها رساندم و جریان شکستگی پلاتین داخل استخوانم را مطرح کردم. در نهایت کار که بیخ پیدا کرد، مرا به بیمارستانی بیرون زندان فرستادند و پایم عمل شد. بعد از آن، با پرداخت دیه از زندان آزاد شدم.»
او بعدها ارتباطش را با خانواده قطع و ازدواج کرد و از آن جایی که به رشته تیراندازی حرفهای علاقه داشت و در این مورد هم مقامهایی کسب کرده بود، یک فروشگاه خرید و فروش وسایل شکار راه انداخت. اما به «ایرانوایر» گفت همواره یک احساس ناآرامی و خشم درونی بابت آن همه فشار آزارش داده است.
به علت فشارهایی که متحمل شده بود، به شدت از سیستم حاکم عصبانی بود. در این شرایط، روز هفتم دی ۱۳۹۶ زمینه بازداشت بعدی او فراهم شد. وقتی به همراه همسر و پسر کوچکش برای تعویض روغن ماشین به چهار راه «زرینه» مشهد رفته بودند، با شلوغی مردم معترض مواجه و با آنها همراه شد، ویدیو گرفت و یکی از ویدیوها را در شبکههای اجتماعی منتشر کرد.
در جریان همین ناآرامیهای دی ۱۳۹۶ بود که او یکی از مجروحانی را که باتوم به صورت و بینی او اصابت کرده بود، به بیمارستان رساند. گفت در طول مسیر از فرد مجروح شنیده است که مردم باید با هم منسجم و تشکل و گروه داشته باشند. آنها قرار گذاشته بودند با همدیگر همکاری کنند.
بعد از آن ماجرا، داریوش عمران با همراهی «هادی» که در جریان اعتراضات با او آشنا شده بود، برای مردم معترض اسپری فلفل درست میکردند. اما چندی بعد هادی از طریق ویدیوهای منتشر شده شناسایی و بازداشت میشود.
چند روز بعد هم نوبت داریوش عمران شده بود: «با همسرم و فرزندم از شمال در حال برگشتن به مشهد بودیم، حوالی شهر "فاروج" چند ماشین اداره اطلاعات مشهد به قصد متوقف کردن جلوی ما پیچیدند و یک نفر با لباس شخصی پیاده شد. من به تصور این که با زورگیرهای بین جاده مواجه شدهام، درهای ماشین را قفل کردم. آن فرد عربده کشان به سمت ما آمد و شیشه سمت شاگرد که مشرف به همسرم بود را شکست. با یک "سوناتا"، "زانتیا" و یک "پژو پارس" محاصره شده بودیم. اما من به سرعت از بین آنها فرار کردم و آنها به سمتم تیراندازی کردند. به هیچ وجه تصور نمیکردم ماموران وزارت اطلاعات باشند. به همین دلیل هم به پلیس ۱۱۰ زنگ زدم و پس از آن به خانه برادرم پناه بردم.»
همان شب نیروهای امنیتی به منزل برادر داریوش عمران هجوم بردند و بعد از بازرسی منزل، او را بازداشت کردند.
عمران تحت بازجوییهای شدید در سلول انفرادی قرار گرفت تا اعتراف کند که به چه گروهی وابسته بوده و با چه انگیزهای در جریان اعتراضات مشارکت کرده است.
در طول دوران بازداشت، او را به خانه مادرش برده و آن جا را بازرسی کرده بودند اما در نهایت چیزی پیدا نکردند. گفت بعد او را به خانه خودش برده و همه جای خانه را زیر و رو و در نهایت دو بسته پودر کیک و یک بسته آرد پیدا کرده و گفته بودند سه کیلو هرویین در خانهات ضبط کردهایم: «اولش تصور کردم شوخی تلخی است. خندهام گرفته بود. اما آنها جدی بودند. هرچه قدر گفتم کافی است که با انگشت کمی از مواد را بچشید، بیفایده بود. کتک میزدند و میگفتند که به کار خرید و فروش مواد مشغولی و هرویین توزیع میکنی!»
داریوش عمران به اتهام «نگهداری سه کیلو و ۱۰ گرم هرویین»، «عضویت در گروههای معاند نظام»(به خاطر مشارکت در گروههای تلگرامی)، «ارسال فیلم برای شبکههای معاندب(شبکه «منوتو»)، «نگهداری و فروش ۳۰ عدد افشانه» و «نگهداری غیرمجاز حیوانات در منزل»، در اداره اطلاعات مشهد مورد بازجویی قرار گرفت: «مدتها از بازجویی و فشار برای اعتراف گیری از من گذشته بود.
یک روز بازجو وانمود کرد که دارد با قاضی یا یک مقام مسوول بالاتر، تلفنی صحبت میکند. به او گزارش داد و گفت حاج آقا! این زندانی همکاری نمیکند، بهتر است دستور بازداشت همسرش را صادر بفرمایید. بعد یک سری برگه سفید جلوی روی من گذاشتند و من تمام آنها را انگشت زدم و گفتم هرچه میخواهید، بگویید تا بنویسم. گفتند میبایست اظهار پشیمانی کنم و بگویم که عوامل صهیونیست و ضد انقلاب مرا فریب داده و به همکاری کشاندهاند.»
داریوش درخواست کرده بود که کیسههای آرد کشف شده را به آزمایشگاه بفرستند. او از دست اندرکاران پرونده سوال میکرد اگر جرمش نگهداری مواد مخدر بوده است، پس در اداره اطلاعات چه میکند و چرا او را به ستاد مبارزه با مواد مخدر نمیفرستند؟
داریوش عمران در مدتی که زندان بوده، با آدمهای دیگری که درگیر پروندههای عجیب و پیچیده شده بودهاند هم ملاقات کرده است: «یک زندانی آنجا بود به نام "امید" که متاسفانه شهرتش را فراموش کردهام. امید دانشجوی بسیار متین و آرامی بود. او منشی بند پنج بود و به شدت شکنجه شده بود. از آن جایی که شماره پلاک ماشین آن دانشجو به شماره پلاک ماشین یک متهم امنیتی شباهت داشت، او را بازداشت کرده بودند. بازپرس گفته بود میدانم بیگناهی اما بهتر است جرم فرد متهم را گردن بگیری تا هر چه سریعتر قرار وثیقه برایت تعیین کنم. او مستاصل بود که به جرم نکرده اعتراف کند یا کماکان به مقاومت خود ادامه دهد؟»
چند ماهی داریوش در بند پنج زندان وکیلآباد نگهداری میشد. او ادعا کرد به همه آنچه که آنها خواستهاند، اعتراف کرده و در نهایت با رسیدن نتایج آزمایشگاه مبنی بر این که محتوای بستههای کشف شده نه هرویین بلکه پودر کیک بوده، به خاطر اتهاماتی که با اعترافات اجباری متوجهش شده بوده، با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
در طول مدت زمانی که داریوش عمران در زندان بوده، همسر باردارش به علت مراجعه نیروهای امنیتی به درب منزل آنها و تهدید مدام این که اگر لیست دوستان همسرش را به آنها ندهد، او را اعدام میکنند و استرس ناشی از این تهدیدات، فرزندش را از دست داد:«گفتم میخواهم به خاطر تیراندازی در جاده با حضور همسر و فرزندم و مراجعه غیر قانونی به درب منزلمان و تحت فشار گذاشتن زنم به شکلی که منجر به سقط جنین او شد، شکایت کنم. گفتند پروندهات سرشار از اعترافات خطرناک است و یک لیست بلند بالای جرم علیه امنیت کشور مرتکب شدهای. گفتند خودت اعتراف کردهای که عضو گروه معاند بودهای و برای شبکه من و تو فیلم فرستادهای و با شبکههای برانداز در تماس بودهای؛ چه ادعایی میخواهی بکنی؟»
داریوش عمران بعد از آزادی از زندان هم رها نشده بود. آنها بارها با او تماس گرفته و خواسته بودند برود و افراد مختلف را شناسایی کند یا شهادت بدهد و با نیروهای امنیتی همکاری کند :«تحمل این وضعیت برایم دشوار شده بود. به همین دلیل از ایران خارج شدم.»
او هم اکنون با همراهی خانوادهاش، در یکی از شهرهای ترکیه سکونت کرده است و ادعا میکند با تهدید و فشار به جرایمی که مرتکب آن نشده، اعتراف کرده است.
اصل ۳۷ «قانون اساسی» به صراحت میگوید هرگونه فشار یا شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است. با این همه، بسیاری از بازداشت شدگانی که در جریان اعتراضات اجتماعی راهی زندان شدهاند، میگویند تحت فشار شدید و تهدید خانوادههای خود به جرایم نکرده اعتراف کردهاند.
مطالب مرتبط:
با کابل میزدند و میگفتند پاهایت اندازه کلهات شده! مصاحبه اختصاصی ایرانوایر با مازیار ابراهیمی
مازیار ابراهیمی: قاضی میگفت اگر حرف نزنید همینجا در سلول چالتان میکنیم
مازیار ابراهیمی: دوبار نمایشی اعدامم کردند، آرزو میکردم واقعی باشد
اطلاعات جدید درباره شکنجه و اعترافات مریم زرگر، از متهمان ترور دانشمندان هستهای
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر