جنگ چندین ساله سوریه نفسهای آخرش را میکشد و گروه تروریستی «داعش» در این کشور رو به نابودی است. اما طی این سالها، هزاران جوان افغانستانی که به عضویت لشکر «فاطمیون» درآمدند، قربانی سیاستهای جمهوری اسلامی شدند و جان خود را در سوریه از دست دادند.
فاطمیون به جوانان افغانستانی مقیم ایران گفته میشود که از سوی نیروی «قدس» سپاه پاسداران و به بهانه دفاع از حرم «حضرت زینب»، خواهر «امام حسین»، امام سوم شیعیان برای نبرد به سوریه اعزام شدهاند. وظیفه آنها، مبارزه مسلحانه در برابر نیروهای داعش و همینطور مخالفان «بشار اسد» بوده است.
«زینب» نام مستعار یک زن جوان افغانستانی است که چهار سال پیش همسرش را در جنگ سوریه از دست داده و با تنها دخترش که پنج ساله است، در تهران زندگی میکند. شوهرش سال ۱۳۹۳ به عضویت لشکر فاطمیون درآمد و در سومین اعزامش در بهار سال ۱۳۹۴، با اصابت گلوله به سینهاش کشته شد.
او در مورد پیوستن شوهرش به لشکر فاطمیون میگوید: «تازه دو سال بود که عروسی کرده بودیم. شوهرم بنا بود و کارهای ساختمانی میکرد. درآمدش هم خوب بود. ولی دوستانش که به سوریه رفته بودند، زیاد پیش گوش او میخواندند که به خاطر دفاع از حرم به سوریه برویم، معصومین خودشان ما را حفظ میکنند. یک شب در خانه گفت من به سوریه میروم تا دین خود را برای امام حسین ادا کنم. برایش گفتم که نه خیر، کار تو در ایران خوب است، لازم نیست به سوریه بروی. ولی قبول نکرد.»
زینب روایت میکند که پس از آن، شوهرش هر شب این موضوع را وسط میکشیده است تا سرانجام او را برای رفتنش به جنگ سوریه راضی کند. هر چند در مورد چگونگی ثبت نام شوهرش در لشکر فاطمیون چیزی نمیگوید اما پیش از این، اعضای این لشکر در گفتوگو با «ایرانوایر» تعریف کرده بودند هنگام ثبت نام، به رضایت پدر و در صورت متاهل بودن، به رضایت همسر و انتخاب یک فرد به عنوان وکیل نیاز بوده است تا در صورت کشته شدن، پیکر شخص رزمنده را تحویل بگیرد. این از شرایط اصلی پیوستن به لشکر فاطمیون است.
اعضای لشکر فاطمیون قبل از اعزام به سوریه، یک دوره آموزشی کوتاه مدت نظامی را در داخل ایران سپری میکنند.
زینب میگوید شوهر او نیز ۲۰ روز به یکی از مراکز آموزش نظامی در یزد فرستاده میشود. در این مدت، او اجازه استفاده از تلفن همراه و تماس با خانواده یا دوستانش را نداشته است تا اینکه قبل از اعزام به سوی سوریه، با همسرش تماس می گیرد و از او میخواهد مراقب دخترشان باشد و برای زنده ماندن او در جنگ سوریه دعا کند.
بسیاری از شهروندان افغانستانی مقیم ایران و افغانستان بر این باورند که اعضای لشکر فاطمیون برای دریافت «کارت اقامت» در ایران و حقوق بالایی که از سوی سپاه پاسداران به آنها پرداخت میشود، جان خود را به خطر انداخته و در جنگ سوریه شرکت میکنند. به همین دلیل، زینب میگوید رفتن شوهرش به جنگ سوریه را از فامیلهای نزدیک و دیگر دوستان و همسایگان خود پنهان نگه داشته بود تا از سوی آنها مورد سرزنش قرار نگیرد. میگوید تحمل زخم زبان دیگران را نداشته است.
زمانی که شوهر زینب به سوریه رفته بود، هر ازگاهی با او تماس میگرفت و از سلامتی خود خبر میداد: «هفتهای یک یا دو بار زنگ میزد و میگفت خوب هستم و نگران من نباش. دخترمان را خیلی دوست داشت و هر بار که زنگ میزد، میپرسید دخترم چه طور است؟ اوایل من خیلی نگرانش بودم. میگفتم در جاهای خطرناک نروی که خدای نکرده اگر برای تو اتفاقی بیفتد، ما چه کار کنیم؟ ولی او می گفت ما سرباز حضرت زینب هستیم، خودش ما را حفظ میکند.»
در نخستین اعزامش، در سوریه دو ماه زیر پرچم زرد رنگ لشکر فاطمیون میجنگید. پس از آن برای یک ماه به مرخصی و به ایران رفت. در این مدت همسرش بارها تلاش کرده بود او را از سفر دوباره به جنگ در سوریه منصرف کند. اما تلاشهای او بینتیجه ماندند و پس از یک ماه، شوهرش دوباره عازم سوریه شد.
همان زمان حقوق ماهیانهای که برای اعزامش به جنگ سوریه پرداخت میشد، سه میلیون تومان بود. زینب میگوید این مبلغ در زمان مرخصی هم پرداخت میشد.
وقتی شوهرش برای بار دوم به سوریه رفت، بازهم مانند سابق تماسهای تلفنی آنها برقرار بود و گاهی نیز از طریق شبکههای اجتماعی عکسهای دخترش را برای همسرش میفرستاد. زینب میگوید هر زمانی که از سوریه با او تماس میگرفت، از حال و هوای سوریه، به ویژه حرم حضرت زینب برایش تعریف میکرد: «وقتی در مورد وضعیتش در جنگ میپرسیدم، میگفت ما کمتر به جنگ میرویم. شاید به این خاطر بود که من نگران نشوم. ولی باز هم من نگران بودم و دلم نمیخواست که در دوران اول زندگی مشترک، شوهرم را از دست بدهم.»
پس از سه ماه، او از دومین ماموریتش سالم از سوریه به تهران باز گشت. اما به گفته زینب، در دومین اعزامش، برخی از دوستانش را در سوریه از دست داده بود و پس از بازگشت به تهران، به خانههای آنها میرفت و به خانوادههایشان سر میزد. زینب هم به رسم شهروندان افغانستانی، برای بازگشت همسرش به ایران با سلامت نذر کرده بود.
مرخصی یک ماهه او در ایران تمام میشود و برای بار سوم به سوریه میرود؛ ماموریتی که دیگر از آن جان سالم به در نبرد و تنها چند روز پس از اعزام، خبر کشته شدنش را برای خانوادهاش بردند. زینب میگوید: «تا یک هفته گوشی او خاموش بود. من هم شک کرده بودم که احتمالا اتفاقی برایش افتاده است. وقتی به همرزمانش در سوریه زنگ میزدم، میگفتند حالش خوب است، نگران نباشید. ولی من چون نگران بودم، خیلی اصرار کردم که میخواهم با خودش صحبت کنم. بالاخره بعد از یک هفته گفتند که او شهید شده است. وقتی این حرف را شنیدم، دست و پایم از حرکت ماندند. همه چیز پیش چشمانم تاریک شدند و به زمین افتادم.»
این خانم جوان افغانستانی به نقل از همرزمان شوهرش میگوید او با اصابت چندین گلوله به سینهاش جان باخته است. در آن عملیات، شش عضو دیگر لشکر فاطمیون که آنها نیز شهروندان افغانستانی و همه جوان بودند، کشته شدند. پیکر آنها پس از چند روز از سوریه به ایران انتقال یافت و با مراسم ویژه، با حضور عالمان دین، برخی فرماندهان سپاه، اعضا لشکر فاطمیون و خانوادههای آنها در تهران به خاک سپرده شد: «تشییع جنازهاش خیلی پر شکوه برگزار شد. ایرانیها هم زیاد شرکت کرده بودند.»
او از خلق و خوی شوهر میگوید؛ از اینکه قلب پاکی داشت و به امورات دینی مانند روزه، نماز، شرکت در مراسمهای عزاداری و غیره پایبند بود: «با مردم خیلی رفتار خوب داشت. در خانه و فامیل همه او را دوست داشتند. تا وقتی که در سوریه بود، کسانی که بعدها خبر شده بودند، همیشه احوالش را از من میپرسیدند. دست خیر هم داشت. تا جایی که میتوانست، به فقرا و نیازمندان کمک میکرد.»
زینب میگوید از اول هم حسی به او میگفته که شوهرش در این سفر کشته خواهد شد و با خودش فکر میکرده است چه چیزی برای شوهرش بهتر از شهادت؟ اما حالا که دیگر شوهرش نیست، آرزو میکند که کاش حتی برای چند ثانیه هم که شده، شوهرش را ببیند: «گاهی وقتها خیلی دلتنگش میشوم و از خدا میخواهم کاش او را برای چند ثانیه ببینم. اکثر وقتها که در موردش زیاد فکر میکنم، شب خوابش را میبینم که او زنده است. با خودم میگویم حتمأ او در فکر من است که به خوابم میآید.»
حالا زینب مانده است و کوله باری از غم و اندوه روی شانههایش که نمیداند چه گونه آن را تنها حمل کند.
میگوید با افزایش تحریمهای امریکا و کشورهای غربی علیه ایران، نرخ مواد غذایی و دیگر محصولات به شدت افزایش یافته است و پولی که از سوی دولت ایران برای خانواده کشته شدگان لشکر فاطمیون پرداخت میشود، اندک و ناچیز است و مخارج زندگی آنها را تامین نمیکند.
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسوولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفا شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایرانوایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
همسر یک عضو کشته شده فاطمیون: حقوق همسرم مخارج ما را تامین نمیکند
زندگی پر فراز و نشیب یک جنگجوی لشکر فاطمیون
آموزش آمریکا در خدمت لشکر فاطمیون ایران
پول جنگ برکت ندارد؛ گام به گام با تربیت یک شبهنظامی لشکر فاطمیون
پادگان یزد، مرکز سری آموزش سربازان افغانستانی
دو پسرم را در راه دفاع از حرم حضرت زینب قربانی کردم
از جنگ مقابل داعش تا اسارت نزد طالبان
بنیاد شهید تماس گرفت و گفت بیاید پیکر پسرتان را شناسایی کنید
«گفتند بیایید مشهد زیارت اما جنازه پسرم را برای تشییع آوردند»
مادر یک عضو کشته شده فاطمیون: پسرم نتوانست فرزندش را ببیند
عضو فاطمیون: قبل از اسیر شدن باید خود را با نارنجک منفجر کنیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر