close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

اکرم منفرد آریا، خلبان پیش از انقلاب: به‌خاطر فرزندانم قول دادم سالم به زمین برگردم

۱۳ مرداد ۱۳۹۸
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۱۰ دقیقه
«اکرم منفرد آریا» بی‌تردید یادآور تکه‌‌ای از نوستالژی‌های ماست، زنی که بخشی از تاریخ حرکت‌های متهورانه زنان به نام او ثبت شده.
«اکرم منفرد آریا» بی‌تردید یادآور تکه‌‌ای از نوستالژی‌های ماست، زنی که بخشی از تاریخ حرکت‌های متهورانه زنان به نام او ثبت شده.
«اکرم منفرد آریا»، خلبان، نویسنده و نقاش است.
«اکرم منفرد آریا»، خلبان، نویسنده و نقاش است.
ام او همواره به عنوان یکی از نخستین خلبانان زن سنت شکن و شجاع ایرانی به ثبت رسیده است.
ام او همواره به عنوان یکی از نخستین خلبانان زن سنت شکن و شجاع ایرانی به ثبت رسیده است.

تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهره‌ها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشته‌اند تا سقفی پدیدار شود؛ خشت‌هایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمام‌شده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریده‌اند. از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان دیگر به دلیل استعداد شگرف آن‌ها برای تخریب و نابودی ساخته‌های دیگران، «تأثیرگذار» نام‌گرفته‌اند.
زنان ایرانی، نویسنده برگ‌های بسیاری از کتاب تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ما بوده‌اند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آن‌ها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعی‌شان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژه‌های علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آن‌ها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزم‌اندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایران وایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هرروز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر می‌گذارند. بدیهی است همان‌طور که اشاره کردیم، همه فعالیت‌ها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه، مورد تأیید «ایران وایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچ‌یک از افراد این لیست را نمی‌شود کتمان کرد.
 این لیست، اولین سری سلسله بیوگرافی‌های زنان تأثیرگذار ایران است که به‌مرور تکمیل می‌شود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.

«اکرم منفرد آریا» بی‌تردید یادآور تکه‌‌ای از نوستالژی‌های ماست، زنی که بخشی از تاریخ حرکت‌های متهورانه زنان به نام او ثبت شده. نام او همواره به عنوان یکی از نخستین خلبانان زن سنت شکن و شجاع ایرانی به ثبت رسیده است. او برای پنج کودک مادر بود و درست زمانی که آن‌ها دو تا یازده سال داشتند، آموختن پرواز با هواپیماهای گلایدر را از مدرسه خلبانی قلعه مرغی شروع کرد. خانم منفرد آیا آرام آرام دایره آموزه‌هایش را به هواپیماهای تک موتوره و دو موتوره ارتقا داد.

«اکرم منفرد آریا»، خلبان، نویسنده و نقاش است. او در روز بیست و چهارم تیرماه سال ۱۳۲۵ در یک روز گرم تابستانی در تهران به دنیا آمد و به همین دلیل هم خودش را «دختر خورشید» می‌داند. 


از جرقه اول شروع می‌کنم. چه چیزی باعث شروع این مسیر خاص برای زندگی‌‌ شما شد؟ 
سال ۱۳۵۳ یک زن خانه‌دار بودم که پنج بچه‌ام را نگه می‌داشتم. تلویزیون خانه روشن بود و داشت یک تبلیغ تلویزیونی مربوط به باشگاه هواپیمائی شاهنشاهی را نشان می‌داد. ناگهان  دو خواننده خانم و آقا را در حال پرواز با هواپیمای یک موتوره در آسمان تهران نشان داد. این تبلیغ مرا به تحرک در آورد . با دیدن این آگهی جرقه‌ای در مغزم زده شد. به شوهرم گفتم ببین اینها پرواز میکنند و من اینجا نشسته ام. 
شوهرم مردی تحصیلکرده بود. دکترای حقوق داشت و وکیل پایه یک دادگستری بود. او به هشت زبان زنده دنیا تسلط کامل داشت و همیشه مشوق من در همه دوران زندگی‌ام بود. هرگز مانع هیچ پیشرفتی در زندگی من نشد. اتفاقا برای ادامه تحصیل، کار و دوره‌های مختلف آموزشی که من به آنها علاقه نشان می‌دادم هم تشویقم می‌کرد. همان لحظه گفت اگر علاقه داری پرواز کنی برو دنبالش. همین یک جمله، کلید باز کردن درها به روی راه پروازم شد. فردای آن روز با تلاش زیاد آدرس را پیدا کردم؛ باشگاه هواپیمائی شاهنشاهی نزدیک به مهرآباد. فردای آن روز با مسئول باشگاه جناب سرهنگ «افشار طوس» قرار گذاشتم.


بسیاری می‌گویند ورود به این رشته در آن سالها محدود به طبقه خاصی بود. 
پدرم آرشیتکت و زاده شهر تبریز و مادرم خانه دار و اهل تهران بودند. پدر هر شب بعد از شام برای ما کتابهای تاریخی و شاهنامه می‌خواند، من هم با اشتیاق بی‌حد سراپا گوش در کنار پدر می‌نشستم. همچنین در زمان تعطیلی مدارس و یا روزهای تعطیل، پدرم مرا که آن زمان سن زیادی نداشتم به محل کار خود و مکان‌های مختلفی می‌برد. از دانشگاه و سینما تا مسجد؛ او برایم توضحیات جالبی از متد ساختن این بناها می‌داد. به هر حال پدر یکی از سرچشمه‌های تاثیرگذار در پیشرفتهای آینده من شد. 


برخورد مسوول باشگاه هواپیمایی با شما چطور بود؟ 
با شوهرم به دیدنشان رفتیم. از ایده من که خانمی بسیار جوان بودم استقبال کردند، ولی زمانی که فهمیدند پنج  فرزند کوچک دارم، مخالفت کردند. گفتند خطرات این راه ممکن است باعث شود بچه‌های شما مادرشان را از دست بدهند. من با سماجت خاصی که کلا در وجودم هست توانستم او را متقاعد کنم که خطر همه جا در کمین ماست، گفتم که قول می‌دهم بخاطر فرزندانم همیشه سالم به زمین برگردم. از من خواستند اول با هواپیمای بی‌موتور یا گلایدر در فرودگاه ارتشی دوشان تپه شروع کنم و اگر نترسیدم و پیشرفت داشتم به قلعه مرغی بروم و پرواز با هواپیمای یک موتوره را تجربه کنم. 


به جز شما خبری از دختران مشتاق دیگر هم بود؟ 
وقتی به دوشان تپه که رفتم متوجه شدم ۲۰۰ دخترخانم محصل و دانشجو درآنجا تعلیمات پروازی می‌بینند. آن روزها پرواز با این هواپیما برای عموم ساعتی سه تومان و برای محصلین و دانشجویان ساعتی ۱۵ ریال بود. بعد از مدت کمی که از پروازهای من می‌گذشت باشگاه از من خواست که کلوبی از خانم‌های پرواز کننده تشکیل بدهم، ولی متاسفانه خیلی از این خانم‌های جوان به دلایل مختلف ادامه ندادند و کار این کلوب تقریبا بی‌نتیجه ماند.  


چقدر زمان برد تا شما از هواپیمای گلایدر به هواپیمای تک موتوره برسید؟ 
بعد از سه ماه پرواز با هواپیمای گلایدر و گرفتن گواهینامه به قلعه مرغی رفتم. برای شروع پرواز با هواپیمای یک موتوره. البته از همان اول به همه می‌گفتم که هدفم فقط گواهینامه کامرشیال و خلبانی روی هواپیمای مسافربری است. 


مسوولان باشگاه سعی نمی‌کردند منعی ایجاد کنند؟ 
نه. اتفاقا استقبال مسئولان برایم بسیار جالب و ارزشمند بود. در تمام این مراحل مورد تشویق و احترام همگان بودم. 


بعد از چه مدت به مرحله پرواز مستقل رسیدید؟ 
پس از ۱۴ ساعت پرواز با مربی به مرحله امتحان و پس از آن پرواز تنها یا سلو رسیدم. در این مرحله من گواهینامه خلبانی شخصی را گرفتم و می‌توانستم بصورت خصوصی با ۴ مسافر به پروازهای شخصی یا کاری ادامه بدهم. 
وقتی به زمین برگشتم باورم نمی‌شد چه کسانی منتظرم هستند. چند خبرنگار، عکاس یکی از مجلات، معلمان و معاون باشگاه، آقای سرهنگ وکیل مظفری و کارمندان آن‌جا منتظرم بودند. هیچ‌وقت آن غروری که وجودم را گرفته بود را از یاد نمی‌برم. مجله «زن روز» دو بار از من گزارش تهیه کرده بود. بار اول در دوشان تپه با هواپیمای گلایدر به همراه فرزندانم، و بار دیگر در قلعه مرغی؛ خانم منصوره پیرنیا، خبرنگار زن روز بعدها کتابی به نام «دختران ایران، سالار زنان جهان» منتشر کردند و در آن مطالبی از من با عکسهایم هم آمده بود. 


خانم منفرد؛ این که می‌گویند این رشته الزاما به خانم‌های طبقه مرفه تعلق داشت و مستلزم هزینه‌های بسیار بود درست است؟ 
بله این رشته، بخصوص پرواز با هواپیمای موتوردار هزینه‌های سنگینی دارد. ولی پروازبا هواپیمای گلایدر که غالبا جنبه تفریحی داشت ساعتی سه تومان بود با این‌حال بانوان مشتاق زیادی در آنجا دیده نمی‌شدند. و بیشترشان دانشجویان و دانش‌آموزانی بودند که کوتاه مدت برای پرواز می‌آمدند. 


چرا خانم‌ها علاقمندی کمتری نشان می‌دادند؟ 
بیشترین دلیلش مخالفت خانواده‌ها بود. در آن زمان تمام درها برای خانم‌ها باز بود و اگر کسی می‌خواست به درجات بالای ارتشی و دانشگاهی برسد بی‌تردید می‌رسید. پروازهای آموزشی با هواپیمای با موتور گرانتر بود و فکر می‌کنم در روزهای آخر به ساعتی تا ۲۴۰ تومان هم رسیده بود. البته باشگاه هواپیمایی هم جوانانی را استخدام می‌کرد که زمان سربازی‌شان رسیده بود و در ازای تعهد چهار سال خدمت، بعد از تمام شدن دوره آموزشی، تمام مخارج و هزینه‌های پروازی آن‌ها را پرداخت می‌کرد. حتی دخترخانم‌ها از هر طبقه هم در صورت داشتن علاقه و البته موافقت خانواده میتوانستند از این موقعیت استفاده کنند. یعنی اگر اشتیاق بود بی‌تردید امر دور ازدسترسی نبود.


در مورد نخستین زنی که در ایران خلبانی آموخت روایت‌های متفاوت و گاهی متضاد وجود دارد. شما می‌دانید اولین نفر واقعا چه کسی بوده؟ 
در مورد این سئوال شما باید بگویم که تا زمانی که مصاحبه من در مجله «زن روز» چاپ شد من از این موضوع بی‌اطلاع بودم و هیچ کس هم در محیط پروازی نامی از کسی نبرده بود. آن مجله در یک مطلب بسیار کوتاه اشاره‌ای به زنانی کرد که سالهای اولیه باشگاه هوانوردی را می‌گذرانند. این را هم بگویم که برای من فرقی نمی‌کند که چه کسی «اولین» بوده، چون هر کسی در مسیر خودش اولین است. خب من دوشیزه نبودم. به عنوان مادر پنج فرزند وارد و هدفم فقط تفریح نبود، بلکه هدف بالاتری داشتم. بعد از انقلاب هم خانم‌هایی شروع به پرواز کردند که آن‌ها هم در نوع خودشان، اولین در این دوره از تاریخ ایران حساب می‌شوند. 
جایی خواندم که تعدادی از این خانمها با هم ثبت نام کرده و تحت آموزش بودند و با هم فارغ التحصیل شدند اما چون فقط یکی از آنها با مطبوعات مصاحبه کرد اسمش به عنوان اولین زن در تاریخ ایران ماند و نامی از بقیه ذکر نشد. 
مسلما من نمیتوانم و نمیخواهم در این مورد قضاوتی داشته باشم. در مورد این خانمها روایت‌ها مختلف است. خود شما بعنوان یک خبرنگاربا سرچ در گوگل میتوانید به مطالب بیشتری دسترسی پیدا کنید.  


خلبانی شما را از بخش مادرانه زندگی‌تان دور نکرد؟
من با اینکه بسیار جوان بودم هیچ‌وقت از تربیت و رسیدگی به فرزندانم غافل نبودم. اتفاقا با علاقه و مسئولیت بیشتری مراقب فرزندانم بودم. خوشبختانه حمایت شوهرم و هیجانی که در فرزندانم بود مرا برای ادامه دادن قوی‌تر کرد. من با هواپیمای گلایدر یا بی‌موتور فرزندانم را پرواز دادم. پسر کوچکم را با هواپیمای با موتور به آسمان بردم. تشویق‌های فامیل و دعاهای مادرم خصوصا بعد از چاپ گزارش «زن روز» و برخورد و تشویق‌های مردمی که حتی من آن‌ها را نمی‌شناختم باعث دلگرمی و شوق بیشترم برای پیشرفت بود. 


به فکر هدایت هواپیمای تجاری یا هواپیماهای مسافربری غول‌پیکر نبودید؟ 
تا قبل از انقلاب، ما در ایران خلبان هواپیمای مسافربری زن که در شرکتهای هواپیمائی استخدام شده باشد نداشتیم. تازه اول راه بودیم و خانمها با این فن یا آشنائی نداشتند یا هنوز در آن‌ها علاقه‌ای به وجود نیامده بود. در عین حال یادمان باشد که گاهی مخالفت پدر و شوهر هم باعث می‌شد که از آموزش محروم شوند. آن زمان تازه شروع کار خانم‌ها بود. شرکت هواپیمائی «ایر آسمان» تصمیم داشت مرا به‌عنوان خلبان هواپیمای دوموتوره استخدام کند که البته همین شامل آموزش‌های پرواز با این هواپیمای غول پیکر و سنگین‌تر از هواپیمای یک موتوره بود. ولی همان‌طور که همیشه گفته و نوشته‌ام متاسفانه پیشرفت من در بهمن سال ۵۷ متوقف شد. برای هواپیمای مسافربری بزرگ و بوئینگ باید ادامه کار می‌دادم و تا سال ۵۷ که روزگار به من اجازه داد روی هواپیماهای دو موتوره و یک موتوره مختلفی پرواز کردم.


پرواز با کدام یک از آنها هیجان بیشتری داشت؟ 
هیجان انگیزتر از همه پروازهای زندگی‌ام با هواپیمای تیز پرواز سسنا ۱۸۲ و بونانزا بود. البته باید بگویم که هواپیمای یک و دوموتوره هم هواپیمای مسافربری است اما تعداد مسافرانش از ۴ تا ۱۲ نفر است. 


چرا مهاجرت کردید؟ 
شرایط آن روزها باعث مهاجرت تعداد کثیری از خانواده‌ها شد که یکی از آنها خانواده من بود. البته من شوهرم را در ایران از دست دادم و خودم و فرزندانم مجبور به مهاجرت و زندگی در غربت شدیم. 


بعد از مهاجرت هم همین مسیر را ادامه دادید؟ 
بله در سال ۱۹۹۰ در اینجا موفق به تجدید گواهینامه پرواز شدم. اما متاسفانه به‌خاطر شرایط جدیدم در اینجا، موقعیت کاری در این رشته بدست نیاوردم. تا چند سالی عضو یک کلوب پرواز بودم و با دوستان خلبان و هواپیماهای شخصی آنان پرواز میکردم. ولی به تدریج زمانی که این کلوب از شهر ما به شهری دیگر نقل مکان کرد، دیگر برای مقدور نبود که پرواز کنم. اما توجه مطبوعات و رسانه‌های این کشور باعث شد که سربلند بمانم. با من مصاحبه‌های زیادی انجام دادند. اروپائی‌ها و امریکائی‌ها شناخت زیادی در مورد فرهنگ و تاریخ و پیشرفتهای اقتصادی و آزادی زنان کشور من نداشتند، برای همه جالب و برخی اوقات غیر قابل باور بود که یک زن خانه‌دار با وجود داشتن پنج کودک این امکان را داشته. حتی نشریه USA Today مقاله‌ای در مورد من نوشت که لینک آن در وب سایتم هست. 


اما به هر حال به عنوان یک زن محدودیت و فشار را تجربه کرده اید؟ 
نه به هیچ وجه. تا قبل از سال ۵۷ همه چیز به نظرم مثل خورشید درخشان بود و پیشرفت زنان را می‌شد ستایش کرد. البته بعضی مواقع حسادت‌ها میتوانست چوب لای چرخ آدمی بگذارد اما لااقل در مورد من موثر نبودند. 


جایی خواندم که شما تجربه آن روزهایتان را نوشته اید؟ 
بله من تمام لحظات زندگی شخصی، کاری و تحصیلی‌ام را در کتاب خاطراتم که در سال ۲۰۱۲ به زبان سوئدی به چاپ رسید به رشته تحریر در آورده ام. این کتاب در کانادا به انگلیسی ترجمه شد و از طریق سایت امریکائی «اسمش ورد» منتشر شده است. من در تمام این سالها فعالیت ادبی و هنری‌ام را متوقف نکردم.

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

محاکمه نان،کار، آزادی؛ در دادگاه کارگران هفت تپه چه گذشت؟

۱۳ مرداد ۱۳۹۸
جواد متولی
خواندن در ۵ دقیقه
محاکمه نان،کار، آزادی؛ در دادگاه کارگران هفت تپه چه گذشت؟