میگوید زمانی که تنها ۱۷ سال داشته و دانشآموز مقطع دوم یکی از دبیرستانهای شهر اروندکنار بوده، مدیر مدرسه به بهانه دادن نمونه سوالات امتحانی ثلث اول، او را به خانه خود کشانده و به او تجاوز کرده است؛ زخمی باز برای این جوان قربانی تجاوز که ۹ سال پس از آن روز هنوز التیام نیافته است.
او میگوید مدیر مدرسه به وی گفته است با اتکا به عضویت در شورای شهر، نفوذ در اداره اطلاعات و ارتباط با نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مصونیت دارد و او نمیتواند چیزی را ثابت کند، پس بهتر است ساکت باشد.
در حال پیگیری خبری درباره سوءاستفاده دو مقام آموزش و پرورش از موقعیت اداری خود و آزار چند تن از همکاران آموزشی این اداره، به خبر آزار جنسی تعدادی از دانشآموزان در یک مدرسه اروندکنار در چند سال پیش از سوی یکی از همین دو مقام رسیدیم. توانستیم یکی از دانشآموزان قربانی تجاوز در آن سال را پیدا کنیم. او پذیرفت که درباره آنچه بر وی رفته است، صحبت کند.
این قربانی تجاوز که اکنون ۲۷ سال دارد، آرزو میکند در نتیجه این گفتوگو، فرد متجاوز تحت پیگرد قرار بگیرد تا دیگر کسی قربانی رفتارهایش نشود.
تماسهای «ایرانوایر»با مدیری که این دانشآموز میگوید به او تجاوز کرده است، تاکنون موفقیتآمیز نبوده است. نام این فرد نزد «ایرانوایر» محفوظ است و تلاش برای گفتوگو با او که مدیر سابق مدرسه و از مسوولان آموزش و پرورش اروندکنار بوده، ادامه دارد. بدیهی است در صورت عدم پیگیری این موضع از طریق مسوولان این اداره، ما ناچار از انتشار نام مدیر متهم به تجاوز هستیم.
برای شنیدن اصل مصاحبه در یوتیوب، به این {{ __192525_videocomponent__video component__ }}" target="_blank">لینک و در ساوندکلاد، به این لینک مراجعه کنید. صدای فرد مصاحبهشونده در فایلهای صوتی به خاطر حفظ امنیت و حریم شخصی او تغییر یافته است.
مدتی پیش خبری به «ایرانوایر» رسید مبنی بر آزار جنسی تعدادی از دانشآموزان یک مدرسه از سوی مدیر وقت آن در شهر اروندکنار. در این خبر، نامی از دانشآموزان آزار دیده برده نشده بود. ما در پیگیری خبر، به شما رسیدیم. اگر ممکن است، بفرمایید الان چند سالتان است و مساله آزار به چه سالی برمیگردد و شما الان کجا ساکن هستید؟
- من الان ۲۷ سال سن دارم و ساکن آبادان هستم. مساله آزار جنسی به سال تحصیلی ۱۳۸۹-۱۳۹۰ برمیگردد؛ زمانی که ۱۷ ساله و دانشآموز دوم دبیرستان{...} در شهر اروندکنار بودم. این دبیرستان در آن سال اگر اشتباه نکنم، حدود ۱۵۰ دانشآموز داشت.
آن زمان مدیر دبیرستان چه کسی بود؟
- در آن زمان، آقای{...} مدیر آن دبیرستان بود که الان معاون{...} آموزش و پرورش اروندکنار است.
بین شما و آقای{...}، مدیر دبیرستان {...} چه پیش آمد و زمینههای بروز آن اتفاق چه بود؟
- امتحانات نوبت اول مدرسه که شروع شد، من سمت ایشان رفتم و گفتم آقا{...} من حقیقتش زیاد نخواندهام، اگر ممکن است به معلمها بگویید به ما نمونه سوال بدهند و کمک کنند چون درسها سخت است و ما آمادگی نداریم. من خیلی پیش او میرفتم و اینها را میگفتم و او میگفت مشکلی نیست، من با معلمها صحبت میکنم. یک روز صدایم کرد دفترش و گفت بیا. من هم رفتم. گفت من یک نمونه سوال به تو میدهم، این را برو بخوان، انشالله قبول میشوی. گفتم یعنی من همین را بخوانم، کافی است؟ گفت بله. من نمونه سوالها را خواندم و رفتم سر جلسه امتحان. دیدم عین همان نمونه سوال است که آقای مدیر به من داده بود. روز بعد که رفتم سمتش، از خوشحالی داشتم پر درمیآوردم. گفتم آقا{...} حقیقتش این است که عین همین سوالها آمده بود. گفت نمونه سوال امتحان بعدی را اگر خواستی، بیا سمت خونه، از این نمونه سوالها زیاد دارم. بعد گفت اگر آمدی، شب ساعت ۸ یا ۹ بیا، نمونه سوال امتحانهای بعدی را هم به تو میدهم.
منزل آقای {...} در همان شهر اروندکنار بود؟
- بله. آن زمان خانه او در به اصطلاح ساختمان دادگستری بود. من آن شب رفتم که نمونه سوالها را بگیرم، من را دعوت کرد داخل. بعد که رفتم داخل خانه، اول درباره مدرسه، معلمها و چیزهای این جوری صحبت میکرد. بعد کمکم از روی مبل بلند شد و آمد این طرف مبل و جفت من نشست. گوشی موبایلش را درآورد و یک سری فیلمهای خیلی- چه جوری بهتان بگویم-فیلمهای خیلی مبتذلی را نشانم داد. بعد کم کم دیدم که نه، مثل اینکه یک فکرهای دیگری هم در سرش هست. واقعا از او ترسیده بودم. به زور متوسل شد. دیگر نمیتوانستم کاری بکنم. خیلی التماس کردم. اصلا شوکه شده بودم و نمیدانستم چه کار باید بکنم. به زور کار خودش را انجام داد. دنیا در چشمهایم سیاهی میرفت. اصلا نمیدانستم کجا هستم. آنقدر به هم ریخته بودم که فراموش کرده بودم کجا هستم. نمیدانم ... واقعا خیلی سخت بود. کارش را که انجام داد، بعدش من کلی ناراحت بودم و خیلی گریه کردم؛ یکی دو ساعت. انگار از گریه من لذت میبرد. این جوری حس میکردم. زمانی که خواستم بروم، او گفت مواظب باش! من نماینده شورا هستم، من تو اطلاعات دست دارم، من با نمایندهها در ارتباطم، تو هیچی را نمیتوانی ثابت کنی، پس ساکت شو. گفت این نمونه سوالها را هم بگیر و امتحاناتت را بده و همه چیز را فراموش کن. خانهاش را ترک کردم و دیگر هیچ.
در مورد آنچه رُخ داد، با کسی صحبت نکردید؟ از کسی کمک نخواستید؟
- من حقیقتش از آبرویم میترسیدم چون اروندکنار شهر کوچکی است و همهاش عشایرنشین است. میترسیدم آبرویم در شهر برو دور شهر بپیچد که فلانی اینطوری شده است. دیگر من هم ساکت شدم تا الان که نمیدانم چه طور شما با من تماس گرفتید.
بعد از آن امتحانات و در طول سال تحصیلی، ایشان دیگر مزاحم شما نشد؟
- حقیقتش، چند بار سعی کرد که به من نزدیک شود، به او رو نمیدادم، نزدیکش نمیشدم و سلامش نمیکردم. او هم میدید اینجوری است، دیگر کلا راجع به این قضیه حرف نمیزد. اما مثل اینکه دوست داشت دوباره آن قضیه را تکرار کند. اما خوب من بعد از آن قضیه دیگر به او اصلا رو نمیدادم. بعد از آن زیاد پیگیرش شدم و دیدم حرف و حدیثهایی که قبلا پشت سرش بود، مثل این که واقعا واقعیت دارد. به افراد دیگری هم حتما تجاوز کرده است. من مطمئنم. انسان مریضی است. هر وقت به دفترش میرفتیم، میدیدیم چند دانشآموزی آن جا کنارش هستند. یا مشغول مرتب کردن پرونده بودند یا میزها را تمیز میکردند. حتی چندین بار من دیده بودم که زنگ خورده و همه سر کلاس بودند ولی یک دفعه یک دانشآموز از دفترش بیرون میآمد.
با خانواده خودتان هم در این مورد صحبت نکردید؟
- حقیقتش نه. فقط میترسیدم آبرویم برود. ولی وقتی که نمونه سوالها را به من داد، در کیفم بود. یکی از دوستانم نمونه سوالات را در کیفم دید و از من پرسید اینها چه هستند و از کی گرفتهای؟ بیحواس گفتم از آقای{...} گرفتم. بعد از امتحانات وقتی نتایج من با نمرات بالا آمد، این دوستم به من شک کرده بود و چند بار به من تکه انداخت که نمونه سوالات خوب بود و از این حرفها... اما نمونه سوالات و نمرات کمکی به حالم نکردند. افسردگی گرفته بودم و حتی خانوادهام متوجه افسردگی من شده بودند اما نمیتوانستم چیزی به آنها بگویم. حتی به جایی رسیدم که قصد خودکشی داشتم.
هیچ وقت از دانشآموز دیگری شنیدید که{...} او را هم آزار جنسی داده باشد؟
- مستقیما نه. اما گویا همه میدانستند. البته نمیدانم به همه تجاوز کرده بود یا نه ولی حرف و حدیثهایش نه فقط در مدرسه که در کل شهر بود. حتی چند سال بعد، آقای «حافظی» (سعید حافظی، روزنامهنگار محلی آبادانی که اکنون ساکن ترکیه است) هم در اینستاگرامش یک لایو (اجرای زنده ویدیویی) گذاشته بود و با بردن اسم او، کاملا توضیح داده بود که این آقا مریض جنسی است. اسامی سه چهار نفر از بچهها توی کل شهر پیچیده بود که این آقا اینجوری است، این آقا فلان است، تجاوز میکند به همه، لواط میکند و... ولی کو گوش شنوا؟ هیچ کسی باور نمیکرد.
از آن بچههایی که میگویید اسمشان در شهر پیچیده بود، کسی از ایشان شکایت نکرد؟
- نه؛ همان طور که به شما گفتم، اروندکنار شهر خیلی کوچکی است و همه همدیگر را میشناسند. به خاطر ترس از آبرویشان هم که شده، حرف نمیزنند. این آقا هم استفاده میکرد از این به اصطلاح آبروداری. از آن چند نفر، یک عده ترک تحصیل و برخی از آنها هم مهاجرت کردند اما همانطور که گفتم، به خاطر آبرو اقدامی نکردند.
این تجربه تلخ روی روابط عاطفیتان در زندگی تاثیر گذاشته است؟
- بله، تاثیر زیادی گذاشته است. به خاطر همین هم هست که تا حالا ازدواج نکردهام. این موضوع از ذهنم پاک نشده است و خیلی وقتها که با خودم خلوت میکنم، آن اتفاق دوباره به ذهنم میآید و این خیلی بد است. همیشه میترسم دوباره کسانی مثل من قربانی شوند. خواهش میکنم هرچه در توان دارید، انجام دهید تا جلوی این افراد گرفته شود. بعد از این اتفاق، این طرز فکر ملکه ذهنم شده است که اگر بچهدار شوم، بچهام چه پسر، چه دختر، همینطور قربانی شوند.
در این مدت هیچوقت نزد روانشناس رفتهاید؟
- نه؛ پیش روانشناس نرفتهام.
انتظار دارید این حرفهای شما چه نتیجهای به دنبال داشته باشد؟
- انتظار دارم جلوی این حیوان، این مریض جنسی هرچه سریعتر گرفته شود. دوست دارم افراد دیگر قربانی نشوند. حس میکنم او هنوز از این کارهایش دست نکشیده است و هنوز ادامه میدهد و خیلیها را آلوده کرده است.
اگر دادستان یا مقام قضایی آماده باشند که در صورت شهادت علیه {...}، او را محاکمه کنند، شما فکر میکنید میتوانید علیه مدیر سایق مدرسه خود شهادت بدهید؟
- سوال خیلی سختی است. تمام سعی خود را میکنم اما از آبرویم میترسم. دوست ندارم آبرویم برود. چون اگر بروم شکایت کنم، دیگر نمیتوانم سرم را بلند کنم. باید از این شهر بروم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر