«پدرام از زندان اوین و ندا از زندان شهر ری با قرار کفالت تا روز دادگاه آزاد شدند.»
این جمله زیر دو تصویر از سر درِ زندانهای «اوین» و «شهر ری» نوشته شده است. این آخرین پست اینستاگرامی «ندا قصیر» و «پدرام نظری» است که روز گذشته منتشر شده است.
ندا و پدرام که خودشان را برای مخاطبان اینستاگرام «ندی» و «پدی» معرفی میکنند، زن و شوهر دستفروشی هستند که شالهای رنگی خود را روی سنگفرشهای خیابانها میچیدند و دوربین به دست برای مردم حرف میزدند؛ از فروش روزانه و درآمدشان تا برنامههای زندگی و موانع کارشان مثل آفتاب روزهای تابستان و بارانهای پاییزی. آنها با لحنی طنزآمیز، اخبار اجتماعی، سیاسی روز را هم به نقد میکشیدند؛ مثل زمانی که خبر به صفر رسیدن فروش نفت ایران داغ شد.
پدرام میگفت: «ما که از نفت خیری ندیدیم، حالا سوریه و یمن و فلسطین و بقیه جاها هم نبینند، اشکالی داره؟»
ندا با خنده جواب میداد: «نه، اعتراض وارد نیست.»
آنها گاهی هم در مورد اخبار روز، کلیپهای طنز کوتاه میساختند؛ ویدیوهایی که در خانه خود فیلمبرداری میکردند. آخرین کلیپ طنزشان مربوط به ماجرای سفر کانادا «رامبد جوان» و «نگار جواهریان» برای به دنیا آمدن فرزندشان بود.
این خبر با اعتراض کاربران شبکههای اجتماعی رو به رو شده بود. رامبد جوان بارها در برنامه «خندوانه» که یکی از پرمخاطبترین برنامههای سرگرمی تلویزیون ایران است، با هیجان زیاد از مزایای زندگی در ایران حرف زده بود. حالا تصمیمش برای به دنیا آمدن فرزندش در کانادا از سوی کاربران مجازی به ریاکاری تعبیر شده است. در کلیپی که ندا و پدرام ساختهاند، ندا با گریه میگوید: «چرا بعضیها دلشون کربلا است ولی خودشون کانادا؟»
پدرام میگوید: «چون اینها دلی کار میکنند، حقوق میگیرند. بعد بیزینسشون اینجا است، ماه عسل و تولد بچه و تفریح آخر هفته اون جا است. یک کوچولو آب و هوا آن طرف بهتر است!»
پدرام و ندا دستفروشی را از رشت، شهر زادگاهشان شروع اما چند وقت بعد به تهران مهاجرت و بساط خود را هر روز در یکی از خیابانهای تهران پهن کردند. ۳۱۱ هزار نفر صفحه اینستاگرام پدرام را دنبال میکنند و ۲۲ هزار نفر صفحه ندا را. اصطلاح «اگوری پگوری» هم اصطلاحی است که این زوج جوان بین مخاطبان خود رایج کردهاند. آنها هرویدیو را با «سلام اگوری پگوریها» شروع میکنند.
مستند زندگی «پدرام و ندا» چند هفته پیش در برنامه «داستان زندگی من» از شبکه «من و تو» پخش شد. آنها یک روز از زندگی شخصی خود را برای «مسیح علینژاد» روایت کردهاند. در بخشی از این مستند، ندا درباره نگاه جامعه به یک دستفروش زن حرف میزند: «اوایل خیلی اذیت میشدم چون بعضی اوقات با سرزنش به من نگاه میکردند؛ با تحقیر. انگار یک موجود ضعیف را دیده باشند. اما من تصمیم گرفتم اصلا اهمیت ندهم.» در آن مستند، بزرگترین مشکلی که ندا و پدرام از آن حرف میزنند، شهرداری است. ندا میگوید: «مشکلات زیاد است؛ مثلا زمستانها هوا سرد است، برف و باران است و شاید ما نتوانیم بساط کنیم. اما برای این مشکلات، هربار راهحلی پیدا میکنیم. اما برای شهرداری تا الان نتوانستیم راهحل پیدا کنیم. هربار هم که جنسهایمان را بردهاند، نتوانستهایم پی بگیریم.»
آنها در پایان روز کاری، برای خانه خود خرید میکنند. پدرام میگوید:«پنیر و تخممرغ و روغن خریدیم، شد ۴۷ هزار تومان.»
ندا میخندد و میگوید:«سود فروش امروزمان ۵۰ تومان بود. سه تومان مابقی را هم نان میخریم.»
پدرام و ندا ۱۵ روز را در بازداشت گذراندهاند. آنها در آخرین پست اینستاگرامی خود، فهرست اتهاماتشان را نوشتهاند: «انتشار تصاویر مبتذل در سامانه مخابراتی، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی، فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری. همچنین توهین به سوریه، توهین به فلسطین، توهین به نظام بانکی و مصاحبه با مسیح علی نژاد و کیهان لندن در پرونده هست.»
زیر این پست، پر از کامنتهای همدردی است؛ کامنتهایی که هنوز از سوی پدرام و ندا جواب داده نشدهاند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر