ئاگری اسماعیلنژاد؛روزنامهنگار
یکی از دوستان روزنامهنگارم از من خواسته است مطلبی درباره ضرورت یا عدم ضرورت برقراری نظام فدرالیستی در ایران برای «ایرانوایر» بنویسم. اما ترجیح دادم به جای نگاشتن مطلبی در مورد فدرالیسم، از واقعیتی مربوط به این زمینه در سپهر سیاسی ایران حرف بزنم.
در عصر کنونی، میتوان ادعا کرد در مسایل روزمره و استراتژیک، با پدیده «انسان هوشمند» روبهرو هستیم. انسان هوشمند در دیدگاه من، انسانی است که از ابزار عقل در تمام ابعاد زندگی خود استفاده میکند. البته انسان هوشمند با «انسان مدرن» تفاوتهایی دارد که موضوع این بحث نیست. مهمترین نکته انسان هوشمند این است که با این نوع انسان میتوان موضوعات مختلف را مطرح کرد و به نتایج مشخص و ملموس هم رسید.
بر اساس تجربه و شناخت شخصی، بر این عقیدهام که مطرح کردن موضوعات مربوط به ملیتهای ایران در رسانههای فارسی زبان کاری بینتیجه است. چون اغلب این رسانهها بر اساس رفتار انسان هوشمند اداره نمیشوند.
چرا این ادعا را دارم؟
مساله حقوق ملتهای غیرفارس یکی از مهمترین و در عین حال حیاتیترین و بحرانیترین مسایل موجود در ایران است؛ موضوعی که نه تنها ساختار سیاسی ۱۰۰ سال اخیر ایران را شکل داده بلکه بر ساختار اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی ایران نیز تاثیر فراوان داشته است. حتی میتوانم ادعا کنم که این موضوع بر مساله بحرانهای محیط زیستی، فقر سیستماتیک و عدم توسعه ایران نیز تاثیر داشته است.
اما هرگاه این موضوع در سپهر سیاسی ایران مطرح میشود، در وهله اول با یک بازی بسیار سادهلوحانه روبهرو میشویم؛ عدهای تحصیلکرده و به ظاهر عالم بر این موضوع، اولین بحثی را که در این زمینه مطرح میکنند، این است که از طریق به کارگیری کلماتی مانند قوم، قبیله، مهاجر و... به اتنیکهای غیرفارس ایران توهین میشود و همزمان با آن، به صورتی بسیار سادهانگارانه منکر اتنیک فارس در ایران میشوند.
هدف مشخص از به راهانداختن این بازی سادهلوحه، این است که کلیت موضوع به نتیجه ملموس و مشخصی نرسد و همچنان در هالهای از ابهام باقی بماند. هرچند از طریق این بازی توهینآمیز، موفق شدهاند مساله حقوق اتنیکهای غیرفارس در ایران را به حاشیه رسانههای فارسی زبان برانند اما این بازی و حتی سرکوبی که این بازی زمینهساز مشروعیت آن میشود، هیج گاه نتوانسته است تاثیر این مساله را بر ابعاد مختلف جامعه ایران کم رنگ کند.
بحث دوم که در این زمینه حتما از طرف نخبههای فارس مطرح میشود، موضوع «تجزیهطلبی» است. شاید خواننده بگوید جغرافیای هر کشور، بخشی از امنیت ملی آن کشور است و نخبههای آن ملزم به دفاع از پاراستن یکپارچگی آن هستند و باید در این زمینه نگران باشند. این ادعا میتواند منطقی باشد اما در سپهر سیاسی ایران بارها این اتفاق افتاده است که افراد، گروهها یا اشخاصی که به ظاهر جزو جریانات مخالف جمهوری اسلامی هستند، هنگامی که در برابر فردی از اتنیکهای غیرفارس قرار میگیرند، بدون هیچ واهمهای میگویند: «اگر قرار باشد ایران تجزیه شود، ما در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهیم گرفت.»
به هیچ کدام از ابعاد این جمله توجه نکنید، فقط در چنین شرایطی از این افراد بپرسید چه کسی قرار است ایران را تجزیه کند؟ این فرد قطعا اتنیکهای غیرفارس ایران را عامل این کار خواهد پنداشت.
به تعبیری، اتنیکهای غیرفارس ایران حتی در صورتی که خواهان ابتداییترین حقوق هویتی خود باشند، از سوی جامعه فارس ایران به عنوان یک تهدید امنیتی تلقی میشوند. ما غیر فارسهای ایرانی، شهروندانی هستیم که از نظر حاکمیت و اپوزیسیون مرکزگرا، تهدیدی علیه امنیت ملی تلقی میشویم. به بیانی ساده، احقاق حقوق ۵۰ درصد از جمعیت ایران همچون تهدیدی علیه ۵۰درصد دیگر از جمعیت ایران در نظر گرفته میشود.
موضوع بعدی که میخواهم به آن بپردازم، نژادپرستی است که در پس دفاع از زبان فارسی سنگر گرفته است؛ آنچنانکه این روزهای از جمهوری اسلامی تا سلطنت طلبان در تلاشند از طریق آن کسب قدرت بکنند و آن را با افتخار، «ناسیونالیزم ایرانی» میخوانند و برای آن حدیثها درست کردهاند. از رضا پهلوی گرفته تا علی خامنهای، در چند ماه اخیر بارها در مورد آینده زبان فارسی اعلام نگرانی کردهاند. البته این ابراز نگرانیها بازتاب نیتی سیاسی است که پشت آن وجود دارد. حالا چرا این افراد ابراز نگرانی در مورد آینده زبان فارسی را حق خود میپندارند، در حالی که زبان فارسی تنها زبان رسمی ایران است اما من به عنوان یک کُرد، حق ندارم برای آینده زبان کُردی نگران باشم؟ و اگر احیانا این نگرانی را بروز دهم، حتما با اتهاماتی از قبیل «تهدید علیه امنیت ملی» و «تهدید علیه وحدت ملی» روبهرو خواهم شد.
این در حالی است که از رضا شاه تا علی خامنهای، سیاست از بین بردن، تحلیل رفتن و ممنوعیت زبان کُردی را اعمال کردهاند. این مثالها به ما گوشزد میکنند که محوریت سپهر سیاسی ایران و رسانههای مسلط در دست انسان غیر هوشمند است و امکان اینکه در بحث حقوق ملتهای ایرانی، در شرایط کنونی و درفضای سیاسی و رسانهای به نتیجه ملموسی برسیم، تقریبا وجود ندارد.
سخن آخر
در شرایط کنونی، خودآگاهی اتنیکی در ایران در بین اتنیکهای غیرفارس بسیار توسعه پیدا کرده است و این خودآگاهی دهها جنبش مختلف را تغذیه میکند. آن چه نخبههای فارس «ملت ایران» میخوانند و پروژه «دولت_ملت» که بر اساس هویت «فارس_تشیع» در ۱۰۰ سال گذشته تلاش برای تحقق آن کردهاند، شکست خورده است. واقعیت این است که ملتهای غیرفارس در قالب جنبشهای متفاوت در سطح ایران خواهان حقوق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود بوده و هستند. جدا از این تاریخ ۱۰۰ سال گذشته، رفتار حاکمان در جغرافیای این ملتها هم ثابت میکند که سرکوب، کشتار و تبعیضهای سیستماتیک تنها برای مدتی کم میتواند خواست این ملتها را زیر پوستی کند.
پس در یک کلام، اگر نگران آینده ایران به عنوان یک کشور و یا نگران آینده ملتهایی که در این جغرافیا زندگی میکنند هستیم، ما اتنیکهای ایرانی، به ویژه اتنیک فارس، ناچاریم مانند یک انسان هوشمند که به سرنوشت ملتش متعهد است، به دیالوگ با هم بپردازیم تا بتوانیم «ایرانی دیگر» بنیاد نهیم؛ ایرانی که در آن حقوق شهروندانش «تهدید علیه امنیت ملی» تلقی نشود. در غیر این صورت، قطعا ایران با یک جنگ داخلی روبهرو و دور سرکوب دیکتاتور نیز مرتب تکرار خواهد شد.
در ضمن، این جنگ داخلی ربطی به فشارهای بینالمللی کنونی ندارد. البته اگر جمهوری اسلامی همچنان در حاکمیت بماند، امکان آن هست که جنگ داخلی از لحاظ زمانی زودتر شروع شود و عامل اصلی آن، همان نخبه فارس است که با بازیهای سادهلوحانه که در بالا نمونههایی از آن شرح داده شد، در تلاش است از بخش زیادی از مردم ایران سلب حق کند و سرکوب آنها را توسط حاکمان مختلف ایران مشروع جلوه دهد.
مطالب مرتبط:
چرا استدلالهای موافقان و مخالفان فدرالیسم در ایران سست و بیمبنا هستند؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
همه می دانیم استقرار دمکراسی در هر جامعه نتیجه رشد فکری مردم است، و قطعا مردم آگاه رهبران دانا را برای اداره امور جامعه انتخاب و در یک تعامل دیالکتیکی شامل تاثیر متقابل و تغییر کیفی، به سمت سطوح بالاتر دمکراسی حرکت می کنند. در ایران انتخاب چهل سال پیش و واکنشهای بعدی مردم نشان داد که هنوز اکثریت از رشد فکری لازم برخور دار نیستند تا از حاکمان خواستار پاسخگوئی در برابر قولهای آنها باشند. و شد آنچه که نباید می شد، و حالا همه بر سر می زنند که این سنگی را که ته چاه رفته چگونه می توان درآورد.
جامعه امروز ایران با چهل سال قبل متفاوت است و حداقل طشت رسوائی متولین مذهب از بام افتاده است. اما نباید فراموش کرد پوپولیسم می تواند در اشکال مختلفی ظاهر شود. لذا ابتدا باید اجازه داد تا سنگی که در چاه هست را در بیاوریم و بعد در خصوص شکل و روش حکومت آتی بحث کنیم. نباید از یاد برد، طرح موضوعات جانبی در این وضعیت خطرناک ما را از هدف اصلی که راندن دیوان از کشور است تضعیف می کند. ... بیشتر