دو سال پیش حتی تصور شنیدن چنین خبری هم غیرممکن بود که محمدعلی نجفی، به عنوان قاتل خود را به پلیس آگاهی معرفی کند؛ سیاستمداری با سابقه طولانی در جمهوری اسلامی ایران که تا دو سال پیش او را تکنوکراتی درسخوانده، باهوش و کاربلد و البته کمحاشیه میشناختند؛ چهرهای که بسیاری از اصلاحطلبان بعد از سال ۹۲ روی او به مثابه وزنهای مطمئن برای افزایش اعتبار اجتماعیشان در حساب باز کرده بودند، غافل از آنکه یادگاری نوشتن روی دیوار نجفی، نه برای آنها و نه برای او آخر و عاقبت چندان خوشی ندارد.
حالا محمدعلی نجفی فردی است که در یک سال گذشته به طرزی باورنکردنی مرزهای حاشیهسازی را در ایران یکی پس از دیگری جابجا کرده است.
سالها دور از حاشیه
محمد علی نجفی، بعد از بیژن نامدار زنگنه رکورددار حضور در کابینههای مختلف در جمهوری اسلامی ایران است. در کارنامه شلوغ او ۱۱ سال وزارت در ۵ کابینه ، نزدیک ۴ سال معاونت رئیسجمهوری ( ۳ سال و ۳ ماه ریاست سازمان برنامه در دولت اول خاتمی و نزدیک ۶ ماه ریاست سازمان میراث فرهنگی در دولت اول روحانی)، ۶ سال عضویت در شورای سوم شهر تهران، ۷ ماه شهرداری، ۴ سال مشاوره و دستیاری اقتصادی رئیسجمهوری و البته چند ماه سرپرستی وزارت علوم به چشم میخورد.
چنین سابقهای برای بدنامی هر سیاستمدار ایرانی کافی است تا در مظان اتهام فساد مالی و اخلاقی، رانتخواری و سوءاستفاده از مناصب دولتی قرار بگیرد، چنانکه بسیاری از همکاران باسابقه او از سوی رقبا در مظان چنین اتهامهایی قرار دارند، اما تا پیش از فروردین پارسال حتی در اردوگاه سیاسی رقیب هم حساب نجفی از فساد سوا بود. در مجلس رد صلاحیت او برای وزارت آموزش و پرورش در مرداد ۹۲ موضوع صحبت رقبا نه زد و بندهای مالی در دوران طولانی مسئولیت، بلکه حمایت او از «فتنه ۸۸» در مقام عضو شورای شهر پایتخت بود. اما همین برای رای نیاوردن و آغاز دوران سرگردانی او کافی بود.
تقریبا قریب به اتفاق تشکلهای صنفی معلمان از وزارت دوباره نجفی بر آموزش و پرورش حمایت کرده بودند، اما او در کسب رای اعتماد ناکام ماند. بعد از آن به ساختمان خیابان آزادی تهران رفت تا سازمان بهمریخته میراث فرهنگی و گردشگری را که به حیاط خلوت محمود احمدینژاد و یارانش تبدیل شده بود، سر و سامان بخشد. فعالان میراث فرهنگی آمدن نجفی را امیدوارکننده میدانستند، اما نجفی در میراث ماندگار نشد. مشکلات قلبی را بهانه کرد تا از معاونت رییس جمهوری کنارهگیری کند. با این همه در آن زمان زمزمههایی هم بود که نه مشکل قلبی، بلکه «مشکلات خانوادگی» او را ناگزیر از کنارهگیری از مقام خود کرده؛ مشکلاتی که کسی تصور نمیکرد به اینجا بکشد.
نجفی بعد از آن در مقام مشاور اقتصادی رئیسجمهوری گوشه عافیتی یافت که هم از حاشیه در امان باشد و هم پشت پرده مشغول به فعالیت باشد. اما این حاشیه امن تا شهریور ۹۶ بیشتر ادامه نداشت. بعد از پیروزی قاطع اصلاحطلبان در انتخابات شورای شهر در ۲۹ اردیبهشت ۹۶، نام محمدعلی نجفی به عنوان نامزد شهرداری پایتخت دوباره سر زبانها افتاد. او رسما روز پنجم شهریور ۹۶ شهردار تهران شد.
اگرچه پست شهرداری پایینتر از وزارت یا معاونت ریاستجمهوری به نظر میرسد، اما نجفی زمانی مسئولیت اداره پایتخت را بر عهده گرفت که شهرداری در وضعیت بسیار شکننده سیاسی و اقتصادی قرار داشت.
آغاز دوران تباهی
پیشبینی جدی شدن بحرانها در تهران کار سختی نبود، اما برخی که نجفی را آدم باسابقه و باهوشی میشناختند، امیدوار بودند او بتواند اقلا جلوی عمیقتر شدن بحرانهای شهری را بگیرد. نجفی هرگز موفق به این کار نشد. دستاوردهای او به چند فقره افشاگری و راه انداختن نظام نیمبند شفافیت در مدیریت شهری محدود ماند. او حتی نتوانست هفتمین ماه شهرداری را به پایان برساند. او این بار در بیست و یکم فروردین ۹۷ به بهانه پروستات از شهرداری تهران کنار رفت، اما این بار حاشیه امنی نبود تا نجفی در آنجا از حاشیه پناه بگیرد. دوران تباهی او درست از همین زمان آغاز شد.
بهانه «پروستات» را کسی باور نکرد. برخی تصور میکردند فشارهای سیاسی و اوضاع خراب مدیریت شهری نجفی را واداشته شهرداری را بگذارد و بگریزد، اما از همان زمزمه «مشکلات خانوادگی» از گوشه و کنار شنیده میشد.
در پاییز ۹۷ سرانجام پرده از «مشکلات خانوادگی» فرو افتاد و مشخص شد ماجرا مربوط به ارتباط پنهانی او با زنی جوان به نام میترا استاد است. خانم استاد در آبان ۹۷ در گفتوگو با یک سایت خبری اعلام کرد رسما به عقد محمدعلی نجفی درآمده و همسر قانونی او است.
البته چند همسری در ایران از نظر قانونی امری پذیرفته است، اما از نظر عرفی این یک رسوایی تمامعیار برای کسی بود که به دوری از حاشیه و سلامت مالی و اخلاقی شهرت داشت.
این افشاگری ضربهای مهلک به آبرو و اعتبار نجفی بود، اما پایان ماجرای او نبود. رسوایی و تباهی او حتی از این هم فراتر بود، تا آنجا که کارش به قتل هم رسید.
و پایان
او صبح سهشنبه هفتم خرداد ماه با شلیک چند گلوله به زندگی میترا استاد و به تتمه آبرو و اعتبار خودش پایان داد.
آن طور که خبرنگار روزنامه همشهری نوشته نجفی در اعترافات اولیه خود گفته «[میترا استاد] برای خراب كردن زندگی من آمده بود و مدام مرا تهدید میكرد كه اسرارم را فاش میكند و زندگیام را ویران میكند او حتی میخواست تهدیداتش را در مصاحبهای عملی كند».
حالا «مشکلات خانوادگی» آقای نجفی به پایان رسیده. تراژدی محمدعلی نجفی هم به صفحات پایانی خود نزدیک شده است. هنوز ابهامهایی وجود دارد که احتمالا در روزهای آینده روشن خواهند شد، اما میتوان با قطعیت گفت که گرههای اصلی داستان باز شده و قصه محمدعلی نجفی با یک پایانبندی فجیع و البته غیرمنتظره به پایان رسیده است.
فساد اخلاقی، چندهمسری و زندگی پنهانی در جمهوری اسلامی امر غریبی نیست، اما حتی در این بستر آلوده هم، باز نمونه محمدعلی نجفی، نمونهای استثنایی و بیهمتا در تاریخ خواهد بود. داستان زندگی او یکی از جذابترین و غافلگیرکنندهترین قصههای تاریخ معاصر است. قصهای قهرمانی باهوش، درسخوانده، کاربلد، بیحاشیه و در مقیاس جمهوری اسلامی، خوشنام که در در پایان رقتانگیز داستان به قاتلی تباه، بیآبرو و مطلقا درمانده بدل میشود.
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر