«اسماعیل»، پسرک ۱۱ساله تبعه افغانستان که برای تامین مخارج خانواده مهاجرش دستفروشی میکرد، از روز هفتم فروردین ماه از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است.
یکی از همسایگان اسماعیل که در منطقه «آذری» تهران، حوالی بازار «امامزاده حسن» زندگی میکند، میگوید او پسر بسیار آرامی است که بیش از سنش میفهمد و هیچ وقت مزاحمتی برای همسایهها و کسبه محل نداشته است.
در رسانههای داخلی این طور نوشته شده است که وقتی اسماعیل به خانه برنمیگردد، مادرش به کلانتری ۱۴۹ امامزاده حسن مراجعه و اعلام مفقودی میکند. اهالی محل در مورد تاریخ گم شدن پسرک اطلاعات متناقضی میدهند؛ یک نفر میگوید او در یکی از نخستین روزهای اردیبهشت ماه به خانه برنگشته و عده دیگری میگویند در روزهای عید گم شده است.
در اطلاعیهای که توسط خبرگزاریهای داخلی همچون «فارس» و «مشرق» منتشر شده، تاریخ بازنگشتن این دستفروش کوچک به خانه روز هفتم فروردین اردیبهشت و تاریخ مراجعه مادرش به پلیس، روز سوم اردیبهشت ماه، یعنی نزدیک به یک ماه پس از مفقود شدن او عنوان شده است. فاصله معنادار بین این دو تاریخ، یک سوال مهم پیش میآورد که چرا خانواده او در این فاصله طولانی از مراجعه و اطلاعرسانی به پلیس پرهیز کردهاند؟
«نغمه شلمزاری»، دانشجویی که داوطلبانه برای آموزش کودکان محروم این منطقه با سازمانهای غیردولتی حامی کودکان همکاری میکند، به «ایرانوایر» میگوید هنوز موفق به تماس با خانواده اسماعیل نشده اما کاملا با مختصات منطقه آشنا است:«از آن جایی که بسیاری از کودکان دستفروش در این منطقه شناسنامه و مدارک اقامت قانونی ندارند، بیم آن میرود که مادر اسماعیل هم به این دلیل زودتر از آن چه که باید به پلیس مراجعه نکرده و میترسیده است که از طرف نیروی انتظامی بابت اقامت غیرقانونی مورد بازخواست و حتی استرداد قرار بگیرد.»
نغمه شلمزاری میگوید اگر یک روز هنگام غروب به بازار امامزاده حسن مراجعه کنید، با انبوه کودکان دستفروشی مواجه میشوید که اغلب مهاجرند و هر گوشه این خیابان در حال تلاش برای جلب توجه مشتریهای گذری هستند:«این محله جای استقرار دستفروشانی است که دستانی نحیف و کوچک دارند. اغلب این کودکان دستفروش از مهاجران افغانستانی هستند که همان حوالی و در خانههای کوچک و محقر محلههای "یافتآباد"، "خزانه"، "شهرک ولیعصر" یا "نعمتآباد" سکونت دارند و بیشترشان حتی اوراق هویت و شناسنامه ندارند. برخی از آنها حتی برای باندهای خیابانی کار میکنند.»
نغمه از یک مشاهده شخصی تکان دهنده میگوید: «یک شب که برای رسیدگی به یک خانواده که مادرشان بیمار است به این منطقه آمده بودم و دیروقت شب بود، وقتی از خانه خارج میشدم، نبش خیابان "ابوذر"، یک ماشین مدل بالای شاسی بلند ایستاد و یک پسر بچه دستفروش با میل و اراده خودش در پشتی ماشین را باز کرد و سوار آن ماشین گرانقیمت شد. به شدت کنجکاو شده بودم و آنها را تعقیب کردم. یک کیلومتر آن سوتر این بار یک دختر دستفروش با لباس ژنده سوار ماشین شد. هیچ کس آن بچهها را برای سوار شدن مجبور نکرده بود. به خوبی میشد فهمید که آن ماشین گرانقیمت و مدل بالا در حال جمعآوری کودکان دستفروش و متکدی است. راننده ماشین از داخل آینه متوجه تعقیب و کنجکاوی من شد و مرا سر یک پیچ جا گذاشت و گم شد.»
به نظر میرسد پیدا کردن رد پای اسماعیل در شلوغی بازار امامزاده حسن آسان نیست. این بازار به خیابان شلوغی اطلاق میشود که فاصله بین دو راهی «قپان» تا بازار مبل یافتآباد را در بر میگیرد؛ منطقهای که در سراسر روز هم به عنوان یک قطب خرید و فروش و هم به علت وجود یک بقعه مذهبی به همین نام، محل مراجعه مردم بسیاری از سایر محلههای تهران است.
مشخصه این منطقه، مغازههای سنتی تو در تو، ازدحام دستفروشها، بساطیها و ارزان فروشیها است؛ دستفروشانی که لباسهای دست دوم، عطر و خنزرپنزر عرضه میکنند و هر کدام با ترفندی متفاوت میخواهند جنسهای خود را به مشتری قالب کنند.
عبور و مرور از کوچههای فرعی همان حوالی همچون کوچههای منتهی به «امینالملک» و «سیدجوادی» که به مراکز خرید بزرگی همچون پاساژ «وحدت» و بازار «رضا» منتهی میشود، سخت و دشوار است. در چنین شرایطی اسماعیل کوچک گم شده و هرگز به خانه برنگشته است.
«رحیم»، از اهالی محله آذری میگوید اسماعیل یک مدت هم در متروی تهران جنس میفروخت؛ اشیای کوچکی همچون هدفون، دستگیره، عروسکهای پلاستیکی، آدامس، روکش تلفن، فال، اسباب بازیهای کوچک و اجناس کم بهایی از این قبیل.
در اطلاعیه پلیس آگاهی تهران نوشته شده که پسرک گمشده یک تیشرت سبزرنگ، شلوار روشن و صندل بندی به پا داشته است. آنها نه تنها عکس او را منتشر کرده بلکه حتی از تمامی مراکز پزشکی قانونی، بیمارستانها و اماکنی که ممکن است ردی از اسماعیل کوچک در آن جا پیدا بشود، استعلام کرده و نتیجه نگرفتهاند.
خانم دکتر «فریال» که به کودکان مهاجر به طور داوطلبانه کمک میکند، احتمال استرداد این کودک توسط پلیس را محتمل میداند. او در مورد این که در صورت استرداد این کودک، چه طور ممکن است پلیس در مورد گم شدن او اطلاعیه صادر کند، میگوید: «مواردی از این قبیل هم قبلا وجود داشته است. زیرا سیستمی که مهاجران را مسترد میکند، ربطی به اداره آگاهی ندارد و آنها از اطلاعات همدیگر بی خبر هستند.»
او میگوید این روزها هر کجا یک مهاجر غیرقانونی میبینند، او را بازداشت میکنند: «فرد گرفتار شده فقط در صورتی از ون مهاجرگیری خارج میشود که کارت آمایش داشته باشد؛ کارتی که نشانه قانونی بودن اقامت است. اگر مهاجران دستگیر شده کارت آمایش نداشته باشند، آنها را به منطقهای در سه راه افسریه منتقل میکنند به نام "گردنه تنباکویی". آنها در آنجا نگهداری میشوند تا والدین این کودکان یا خانوادههای این افراد به اردوگاه گردنه تنباکویی مراجعه کنند و معلوم بشود که اقامت آنها قانونی بوده است یا نه.»
فریال میگوید این احتمال دور از ذهن نیست که این کودک را حین فروش اجناسش، دستگیر و به گردنه تنباکویی منتقل کرده باشند: «شاید هم او به خاطر این که خانوادهاش را لو ندهد، در این مورد سکوت کرده باشد. حتی به همین دلیل هم میشود سکوت مادرش را توجیه کرد.»
او البته همه اینها را احتمالات مفروضی میداند که قبلا در مواردی برای برخی کودکان رخ داده و به همین دلیل از نظر او محتمل است.
آن چه مسلم است، با وجود انتشار تصویر اسماعیل توسط اغلب خبرگزاریهای داخلی و استمداد اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ از شهروندان، تا زمان نگارش این گزارش از وضعیت این کودک اطلاعی در دست نیست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر