اولبار، اردیبهشت سال ۱۳۸۱ برای گفتوگو با «میروسلاو بلاژویچ» سرمربی تازه وارد تیم ملی ایران به هتل آپارتمان گلشهر رفتم. همان زمان در طبقه دوم هتل، برای نخستین بار با «برانکو ایوانکوویچ» از نزدیک روبرو شدم. صورتی کشیده و صورتی رنگ داشت؛ قدی بلند و لاغر اندام. چشمهایی که آن قدر جستوجوگر به نظر میرسید که آرام آرام آزارت میداد. مخاطبم میروسلاو بلاژویچ بود، نه او. اما حضورش در اتاق سرمربی تازه وارد تیم ملی، نه تنها او را میهمان ناخوانده میکرد که حس میکردی وظیفهای جز پاییدن سوال من و بوییدن جواب پیرمرد کروات را ندارد.
میروسلاو بلاژویچ چند بار برانکو ایوانکوویچ را با لقب پروفسور خطاب کرد. او مهمترین دستیار سرمربی تیم ملی ایران بود. از برنامههای تاکتیکیاش گفت و از اینکه چقدر خوشوقت است که کنار او در ایران نفس میکشد.
سوی صحبتها سمت لقب میروسلاو بلاژویچ رفت. لقبی که با آن در جام جهانی فرانسه هم شهیر شد. از او در مورد لقبش پرسیدم: «چیرو از کجا آمد؟» بلاژویچ گفت که این نام بادی است در کوهستانهای کرواسی: «من در کودکی سریع بودم و با سرعت میدویدم. میگفتند تو مثل چیرو سریع میروی.»
تمام مدت گفتوگو، برانکو ایوانکوویچ عادتهایش را یکی یکی تکرار میکرد. دست به عینک میبرد، از روی صورت برمیداشت، شیشهاش را با تکه پارچهای تمیز میکرد و دوباره روی صورت میگذاشت. چند لحظه بعد دستی دیگر را روی موهایش میگذاشت و تارهای خوابیده را نوازش میکرد. میان هر دو کنش، نگاهاش را هم روی من میچرخاند. به نظر میرسید که هم او از حضور یک میهمان در اتاق خصوصی سرمربی تیم ملی ناخرسند است و هم من از حضور سرزدهاش در این میهمانی.
انگار یک آزار دو سویه بود که مرا به چنین سوالی رساند: «شما لقبی نداشتید پروفسور؟ از ابتدا، از همان کودکی به شما پروفسور میگفتند؟»
دیدهاید همین روزها، در این چند سال اخیری که بیشتر پیش چشم و گوش رسانهها مینشیند، وقتی خبرنگاران در کنفرانس خبری یا شاید مثلا در حاشیه یک جلسه تمرین، با سوالی مواجه میشود که انتظارش را ندارد، چه واکنشی دارد؟ دیدهاید که لبهایش را به هم فشار میدهد؟ شانههایش را بالا میکشد؟ صورتش را کج میکند که انگار، خب این که مورد عجیبی نیست؟ آن شب هم با همین بازی بدن، جواب داد: «خب هیچ لقبی. من لقب نداشتم.»
بلاژویچ: «دروغ میگوید. لقبش تاناس بود.»
برانکو ایوانکوویچ: «نه آن اصلا اهمیتی نداشت. کسی هم نمیدانست. یک شوخی کودکانه بود.»
بلاژویچ: «اگر کسی نمیدانست من از کجا شنیدم؟ به او میگفتند تاناس.»
فضا عوض شد. آن مرد عصا خوردهای که زیرچشمی تا زیرپوستت را نگاه میکرد، حالا لمیده بود روی مبل. برانکو دست راست را گذاشته بود زیر سرش و با بلاژویچ کلنجار شفاهی میرفت. بر سر اینکه آن یک اتفاق در کودکیاش بوده و گذشته و بعد رو به من گفت: «تاناس به کسی میگفتند که لکنت زبان دارد. در کودکیام کلمات را به درستی تلفظ نمیکردم. برای همین به من میگفتند تاناس.»
بعد نشست به تماشای میروسلاو بلاژویچ که داشت از خودش، از او، از کتبی که در مورد ایران خوانده، از ترجمه آخرین نوشتههای عباس میلانی و گفتوگوهایش با تومیسلاو ایویچ قبل از حضور در ایران حرف میزد. از اینکه چقدر برخی کرواتها خرافاتی هستند. بلاژویچ از تشابه هموطنهایش با مردم ایران گفت: «اگر از خرافهپرستهای ایران و کرواسی یک صف تشکیل دهیم، به درازای از اینجا (هتل گلشهر) تا کنار رود کارون خواهد شد.»
شروع کرد از خودش گفتن که اگر تیمش ببرد، لباسهایش را عوض نمیکند. همیشه در جیبش یک سنگ کوچک دارد که نشانه شانس است. مثل تمام دقایق قبل باز هم دستیارش را در بحث شرکت داد: «برانکو اما متاسفانه زیاد مثل ما نیست. فقط فکر میکند.»
قابل باور به نظر میرسید که چیرو میخواهد سیمایی متفاوت از مهمترین همراهش در ایران را نمایش دهد. این اما ظاهر خامهآلود یک کیک بود. کمی بعدتر، مثلا پیش از بازی برگشت با عراق، زمان آنالیز حریف در حضور مرحوم محمد رنجبر (سرپرست تیم ملی) صدایشان بالا رفت.
برانکو بدون لکنت، فریاد کشیده بود که «این سیستم عقب مانده و منسوخ بازی با سه دفاع ما را نابود میکند. هر بازی قبول کردم، این بار نه» و میروسلاو بلاژویچ گفته بود: «اگر نمیتوانی قبول کنی، از اتاق من برو بیرون.»
برانکو نرفت، بعد از بلاژویچ هم نرفت. اولین هفتهای که محسن صفایی فراهانی حکم سرمربیگری او را برای تیم ملی امضا زد، با برانکو در اتاق محقری در ساختمان قدیمی فدراسیون فوتبال دیدار کردم. از این که چرا بعد از بازی با بحرین در منامه، روزه سکوت گرفت و حرف نزد پرسیدم و جوابی نداد. به یادش آوردم زمان تمرین تیم ملی، پیش از بازی با امارات کنار زمین قدم میزد و زیر لب گلایه میکرد: «یادم نیست.»
تاناس گهگداری آن لکنت زبان را کنار میروسلاو بلاژویچ هم داشت. حرف میزد، ولی گاهی انگار اول شخص تیم ملی ایران، صدایش را به درستی نمیشنید. شاید برای همین وقتی به قدرت رسید، تا همین امروز (لااقل در ایران) تک صدای تیمهایش بوده؛ چه در تیم ملی ایران و چه در پرسپولیس.
دستیارهای برانکو ایوانکوویچ در تیمهای او نقش تاثیرگذاری نداشتند. چه دستیارهای خارجیاش چه همکاران ایرانی او. از حسین فرکی و فخرالدین بگوویچ گرفته تا سرتن چوک یا زلاتکو ایوانکوویچ در پرسپولیس.
در سالهای نزدیکی به برانکو ایوانکوویچ، او را آمیختهای از تعاریف میروسلاو بلاژویچ و آنچه بدان تلقیب شده بود دیدم. بلاژویچ سالها بعد وقتی به کرمان رفت و سرمربی مس کرمان شد به من گفت: «کمی در موردش برای لقب پروفسور زیادهروی کردم.» میشد درک کرد که پیرمرد از تنها ماندنش و قبول کردن جانشینیاش پس از ترک ایران غم و زخمی در سینه داشت. اما در اینکه برانکو ایوانکوویچ بخشی از زیباییهای تیم او در کرواسی ۱۹۹۸ و تیم ملی ایران ۲۰۰۱ بود تردیدی وارد نمیشد.
برانکو ایوانکوویچ هم متفکر بود و هست و هم زبان گویش تاکتیکیاش گاهی میگرفت و میگیرد. در سالهایی که برای صعود ایران به جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان میجنگید، بنای تیمش را روی بسته نگهداشتن دروازه با یک ساختار دفاعی جدید گذاشت.
همان زمان برنامه هجومیاش را در مثلث خوفناک کریمی، مهدویکیا، کعبی خلاصه کرد. همان زمان وقتی حریفانش برای شکستن ضلعهای این مثلث راه حلی یافتند، به ضربات ایستگاهی و کاشتهها و کرنرها روی آورد. هر دو گل ایران در جام جهانی ۲۰۰۶ روی دو ضربه کرنر به ثمر رسید؛ مانند آنچه تمام هفتههای پایانی همین فصل ۹۸ – ۹۷ از پرسپولیس دیدیم.
پرسپولیس اما از ابتدا وابسته به فکر برانکو ایوانکوویچ شد. نقاشی او روی بوم قرمز تهران، برای هوادارانی که سالها نه از قهرمانی که حتی از سودای ادعای صدرنشینی هم دور مانده بودند، شبیه کوبیسم بود.
در تعریف سبک کوبیسم میخوانیم که آن تحلیل بردن توهم فضا است و قدمی برای رهایی از قراردادهای مرسوم. اگر پرسپولیسِ پیش از برانکو را در اسارت قراردادهای میانهنشینی لیگ و نمایشهای کسالت باری تصور کنیم که در توهم نامهای بزرگ قرار داشت، پرسپولیسی که برانکو ایوانکوویچ ساخت، کوبیسم بود نه رئال.
هفدهم اردیبهشت سال ۹۴ برانکو ایوانکوویچ سرمربی پرسپولیس شد. قراردادش یک سال و نیمه بود. تنها کار مفیدی که در کوتاه مدت از دستش برمیآمد این بود که تیمش را پیروز دربی تهران در آخرین بازی فصل کند؛ دربی که هیچ اهمیتی در جدول ردهبندی لیگ نداشت.
فصل ۹۵ – ۹۴ را با افتی شدید و شوک خبر فوت هادی نوروزی کاپیتان تیمش آغاز کرد. مدیران باشگاه خانه اجارهای برانکو را شش ماهه اجاره کرده بودند. میگفتند با نتایج آغاز فصل، لزومی به بقایش تا پایان لیگ نیست. اما از هفته هفتم مسیر صعودی برانکو ایوانکوویچ و پرسپولیس هم آغاز شد. تیمی که تیم دلخواه برانکو از نظر بازیکن نبود، اما متفاوت بازی میکرد.
همین دلنشینی و تفاوتهایش بود که پرسپولیس را با وجود نایب قهرمانی در پایان فصل، زیر تشویق بیامان هشتاد هزار تماشاگری که در آزادی شاهد از دست رفتن جام بودند نشاند.
برانکو ایوانکوویچ در اولین قدم، نایب قهرمان شد. در دومین و سومین قدم، تیم را براساس تمایل و خواستههای خودش ساخت و دو بار پیاپی جام قهرمانی را بالای سر برد. پرسپولیس با برانکو متفاوت بود، اما لکنت داشت.
سیستم شناور سال اول و دوم، در سومین سال جای خود را به بازی محتاطانه داد. تیمی که گل نمیخورد و کم گل میزد. با این حال هر سال یک آقای گل به فوتبال ایران تحویل میداد. این هم شاید معنی دیگر کوبیسمی است که برانکو به پرسپولیس هدیه داد؛ تفاوت.
تاناس، پیش از رقبایش لکنت زبان پرسپولیس را میفهمید و سبک را تغییر میداد. بازی مالکانهای که پرسپولیس سالهای ۹۴ و ۹۵ به نمایش میگذاشت در سالهای ۹۶ و ۹۷ به بازی محتاطانه بدل شد. پرسپولیس در دو سال اول توپ را میگرفت، زمین را میداد. در سالهای بعد هیچ چیز به اندازه گرفتن زمین برایش اهمیت نداشت.
البته که از دست دادن ستارهها و بسته شدن پنجرهها هم در تغییر رویه برانکو بیتاثیر نبود. ولی آنچه از کوبیسم برانکو دیدیم، بازگشتش به نخستین نقاشی او در تیم ملی ایران بود؛ تیمی که سخت گل میخورد. دل به ضربات ایستگاهی داشت.
تردیدهای برانکو در آخرین هفتههای لیگ برتر، داشت برای خودش و هواداران پرسپولیس گران تمام میشد. راههای او را روی ضربات ایستگاهی بسته بودند. دستش را روی کرنرها خوانده بودند. سخت ضربه میزد و گاهی هم راحت ضربه میخورد. اما باز هم کوبیسمی که بر بوم سرخها نقاشی کرد جذاب بود. او باز هم در آخرین نفس تیمش را قهرمان کرد.
شاید مهمترین ویژگی که برانکو ایوانکوویچ برای پرسپولیس ساخته، شخصیت و روحیه پیروزی و قهرمانی است. عادتی که در نقشهای سالهای قبل از او، روی بوم پرسپولیس جایی نداشت.
جملات تاناس حالا کوتاه است. منقطع، شمرده، قابل فهم. این شاید مهمترین خاصیت تیمهای برانکو ایوانکوویچ باشد.
مطالب مرتبط:
مهندسی کارلوس کی روش برای رفتن؛ برانکو ستیزی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر