صادق برمک، شهروند خبرنگار، هرات
چهار سال پیش شوهرش را در جنگ سوریه از دست داده و با تنها دخترش که پنج ساله است، در تهران زندگی میکند. شوهرش در سال ۱۳۹۳ به عضویت لشکر «فاطمیون» در آمده بود. او در سومین اعزامش در بهار سال ۱۳۹۴، با اصابت چندین گلوله به سینهاش کشته شد. زینب حالا حقوق شوهرش را دریافت میکند اما میگوید: «با افزایش تحریمهای امریکا و کشورهای غربی علیه ایران، نرخ مواد غذایی و دیگر محصولات به شدت افزایش یافته است و پولی که از سوی دولت ایران برای خانواده کشته شدگان فاطمیون پرداخت میشود، اندک و ناچیز است و مخارج آنها را تامین نمیکند.»
او در مورد پیوستن شوهرش به لشکر فاطمیون میگوید: «تازه دو سال میشد که ما عروسی کرده بودیم. شوهرم بنا بود و کارهای ساختمانی میکرد. در آمدش هم خوب بود. ولی دوستانش که به سوریه رفته بودند، زیاد پیش گوش او خوانده بودند که به خاطر دفاع از حرم به سوریه برویم، معصومین خودشان ما را حفظ میکنند. یک شب در خانه گفت من به سوریه میروم تا دین خود را برای "امام حسین" ادا کنم. برایش گفتم که نه خیر، کار تو در ایران خوب است، لازم نیست به سوریه بروی. ولی قبول نکرد.»
لشکر فاطمیون یک نیروی شبه نظامی وابسته به سپاه «قدس» است که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایجاد شده است و عمده نیروهای آن را افغانستانیهای شیعه مقیم ایران تشکیل میدهند. فاطمیون مأموریت اصلی خود را دفاع از مقدسات مسلمانان و مأموریت ثانویه خود را مبارزه با ظلم در سراسر جهان میدانند.
زینب توضیح میدهد که شوهرش برای جلب رضایت او، هر شب در مورد رفتن به سوریه حرف میزده است تا این که او را راضی میکند. به گفته اعضای لشکر فاطمیون، هنگام ثبت نام در این لشکر، رضایت پدر، در صورت متاهل بودن رضایت همسر و انتخاب یک فرد به عنوان وکیل تا در صورت کشته شدن، پیکر شخص رزمنده را تحویل بگیرد، از شرایط اصلی پیوستن به لشکر فاطمیون است.
اعضای لشکر فاطمیون قبل از اعزام به سوریه یک دوره آموزشی کوتاه مدت نظامی را در داخل ایران سپری می کنند. شوهر این زن نیز مدت ۲۰ روز به یکی از مراکز آموزش نظامی در یزد میرود. در این مدت او اجازه استفاده از تلفن همراه را نیز نداشته و نمیتوانسته است با خانوادهاش تماس بگیرد. اما قبل از اعزام به سوریه، با همسرش تماس میگیرد و از او میخواهد که از دخترشان مواظبت کند و برای زنده ماندنش در جنگ سوریه دعا کند.
گفته میشود سپاه پاسداران ایران اعضای لشکر فاطمیون را با وعده کارت اقامت و حقوق و مزایا جذب میکند. بنابراین، بسیاری از افرادی که به فاطمیون میپیوندند، از سوی هموطنان خود سرزنش میشوند که به خاطر اقامت و پول جانشان را به خطر انداختهاند. به همین دلیل، زینب رفتن شوهرش به جنگ سوریه را از دوست و آشنا و فامیل پنهان میکند تا از سوی آنها مورد قضاوت و سرزنش قرار نگیرند. شوهرش هر از گاهی از سوریه تماس میگرفته و سلامتی خود را اطلاع میداده است: «همیشه هفتهای یکی دو بار زنگ میزد و میگفت خوب هستم، نگران من نباش. دخترمان را خیلی دوست داشت. هر بار زنگ میزد، میپرسید دخترم چه طور است؟ در اوایل من خیلی نگرانش بودم. میگفتم در جاهای خطرناک نروی که خدای نکرده اگر برای تو اتفاقی بیفتد، ما چه کار کنیم؟ ولی او میگفت ما سرباز حضرت زینب هستیم، او خودش ما را حفظ میکند.»
در نخستین اعزامش به سوریه، دو ماه میجنگد. پس از آن برای مرخصی به ایران برمیگردد. مدت مرخصی او یک ماه بوده است. در این مدت زینب تلاش میکند او را از رفتن دوباره به جنگ سوریه منصرف کند اما تلاشهای او بینتیجه میمانند و پس از یک ماه، شوهرش دوباره عازم سوریه میشود. حقوق ماهیانهای که به او پرداخت میشده، سه میلیون تومان بوده است. در زمان مرخصی هم حقوقش پرداخت شده است.
وقتی شوهرش برای بار دوم به سوریه میرود، بازهم مانند سابق تماسهای تلفنی آنها برقرار بوده است. او گاهی از طریق شبکههای اجتماعی عکسهای دخترش را هم برای شوهرش می فرستاده است: «وقتی در مورد جنگ سوریه میپرسیدم، میگفت ما کمتر به جنگ میرویم. شاید به این خاطر بود که من نگران نشوم. ولی باز هم من نگران بودم. دلم نمیخواست شوهرم را از دست بدهم.»
پس از سه ماه، او دوباره از سوریه به تهران باز میگردد اما به گفته همسرش، در دومین اعزام، برخی از دوستانش را در سوریه از دست داده بود و در دوران مرخصی به خانههای آنها میرفته و به خانوادههایشان سر میزده است.
مرخصی یک ماهه او که در ایران تمام میشود، برای بار سوم به سوریه میرود؛ ماموریتی که دیگر از آن جان سالم به در نبرد و تنها چند روز پس از رفتنش، زینب خبر کشته شدنش را از همرزمان او شنید: «تا یک هفته گوشی او خاموش بود. من هم شک کرده بودم که احتمالا اتفاقی برایش افتاده است. وقتی به همرزمانش در سوریه زنگ میزدم، میگفتند حالش خوب است، نگران نباشید. ولی من چون نگران بودم، خیلی اصرار کردم که میخواهم با خودش صحبت کنم. بالاخره بعد از یک هفته گفتند که او شهید شده است. وقتی این حرف را شنیدم، دست و پایم از حرکت ماند. همه چیز پیش چشمم تاریک شد و به زمین افتادم.»
زینب به نقل از همرزمان شوهرش میگوید که او با اصابت چندین گلوله در سینهاش جان باخته است. در آن عملیات، شش عضو دیگر لشکر فاطمیون که آنها نیز شهروندان افغانستانی و همگی جوان بودهاند، کشته شدهاند. پیکرهای آنها پس از چند روز از سوریه به ایران منتقل میشود و در مراسمی با حضور مسوولان سپاه تشییع میشوند: «تشیع جنازهاش خیلی پرشکوه برگزار شد. ایرانیها هم زیاد شرکت کرده بودند.»
او حدس میزده است که شوهرش در جنگ سوریه کشته شود و با خودش همیشه فکر میکرده است چه افتخاری بالاتر از شهادت؟!اما حالا آرزو دارد برای چند ثانیه هم که شده، او را ببیند: «گاهی وقتها خیلی دلتنگش میشوم و از خدا میخواهم کاش او را بری چند ثانیه ببینم. اکثر وقتها که در موردش زیاد فکر میکنم، شب خوابش را میبینم که او زنده است. با خودم میگویم حتمأ او در فکر من است که به خوابم میآید.»
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
زندگی پر فراز و نشیب یک جنگجوی لشکر فاطمیون
آموزش آمریکا در خدمت لشکر فاطمیون ایران
پول جنگ برکت ندارد؛ گام به گام با تربیت یک شبهنظامی لشکر فاطمیون
پادگان یزد، مرکز سری آموزش سربازان افغانستانی
دو پسرم را در راه دفاع از حرم حضرت زینب قربانی کردم
از جنگ مقابل داعش تا اسارت نزد طالبان
بنیاد شهید تماس گرفت و گفت بیاید پیکر پسرتان را شناسایی کنید
«گفتند بیایید مشهد زیارت اما جنازه پسرم را برای تشییع آوردند»
مادر یک عضو کشته شده فاطمیون: پسرم نتوانست فرزندش را ببیند
عضو فاطمیون: قبل از اسیر شدن باید خود را با نارنجک منفجر کنیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر