کشمکشهایی که در مسیر زنان ایرانی وجود دارد، آنها را خلاقتر میکند.
۱۰ تابلو از آثار «سارا اشرفی»، هنرمند ایرانی در نمایشگاهی به نام «آلیس در سرزمین عجایب»، در گالری «لیزا» واقع در جزیره «مون» دانمارک به نمایش درآمده است.
او در کنار هشت نقاش دیگر بینالمللی، برداشت آزادشان را از شخصیت آلیس در سرزمین عجایب ارایه کردهاند.
شخصیت آلیس در سال ۱۸۶۵ توسط «لوئیس کارول» در کتابی به همین نام خلق و بعد از آن سوژه ساخت فیلمها، سریالها و آثار فرهنگی بسیاری شد.
سارا اشرفی به واسطه پدرش که روزنامهنگار بود، از ۱۳ سالگی به عنوان یک گرافیست نوجوانان در مطبوعات ایران شروع به فعالیت کرد.
او اولین قدمهایش را با روزنامه «کیهان» برداشت. آن روزها روزنامه کیهان و «اطلاعات» به عنوان تنها روزنامههای کثیرالانتشار و بیرقیب در کشور منتشر میشدند.
سارا اشرفی در یک خانواده فرهنگی، با مادری معلم و پدری روزنامه نگار رشد کرد. یک روز پدر سارا از او خواست طرحی آزمایشی در مورد یک مقاله اقتصادی در مورد مشکلات طبقه کارگر بکشد، سارا به سرعت یک طرح کشید و روز بعد طرحش در میان تشویق و ترغیب همکاران پدرش در روزنامه منتشر شد. این اتفاق برای یک نوجوان ۱۳ ساله به غایت خوشایند و دلنشین بود و او از همین نقطه مسیر آیندهاش را انتخاب کرد؛ نقاشی.
سارا اشرفی میگوید همکاری او به روزنامه کیهان محدود نشده است: «در سن ۱۵ سالگی در هفت یا هشت روزنامه تصویرسازی میکردم و صبحها به عشق این به مدرسه میرفتم که تصویر کار منتشرشدهام را از دکه روزنامه فروشی بخرم. در سن ۱۸ سالگی مدیر هنری روزنامه "گنبد کبود" که یکی از نشریات زیر مجموعه «ابرار» است، بودم. البته همزمان برای کل مجموعه نشریات ابرار هم کار میکردم. طرحهای کوچکی که هنوز هم به طور سمبلیک بالای صفحات ابرار و زیر لگو کار میشوند، نتیجه کار روزهای نوجوانی من است.»
با این که اطرافیان سارا به او میگفتند که یک گرافیست خوب است اما او به تدریج از رشته گرافیک به سمت نقاشی تغییر مسیر داد: «بعدها حین تحصیل، با طراحی و نقاشی آشنا شدم وفهمیدم که من یک گرافیست نیستم بلکه یک نقاشم. ذهن و زبان و متریالم تغییر کرد. کار مطبوعاتیام کمرنگ شد و رو آوردم به نقاشی کردنهای مدام.»
او این روزها در یک نمایشگاه جمعی مشارکت کرده است؛ نمایشگاهی از تصاویر آلیس در سرزمین عجایب با برداشتی آزاد: «سبک این نمایشگاه سورآل است؛ مجموعه ای از مجسمه و نقاشی بر اساس داستان کلاسیک آلیس در سرزمین عجایب با برداشت آزاد. آلیس و شخصیتهای دیگر داستان را با صورتهای متفاوت در ۱۰ تابلو به تصویر کشیدهام و هدفم از این کار، استقلال هر اثر در بیان این عنوان بوده است. از آن جایی که آلیس در سرزمین عجایب یک کتاب است و تصویرسازی به خودی خود حس وابستگی را در تصاویر و تابلوها ایجاد میکند، من مسیر متفاوتی را برگزیدم؛ این که هر نقاشی حس استقلال را القا کند.»
با نگاهی به نقاشیهای سارا اشرفی میتوان حس کرد که یک روح زنانه غالب نقاشیهای او را تسخیر کرده است: «نقاشیهایم در مورد زنان است. من همواره دغدغه زنان را دارم. از آن جایی که با وجود سفرهای متعدد، کماکان در ایران زندگی میکنم، شاهد موانعی بر سر راه زنان هستم؛ دلشورهها و دغدغهها، یاس و ناامیدی و خوشی و روزنههای امیدشان. تلاش میکنم همه اینها را در آثارم بازتاب بدهم. شاید به دلیل همین تعلق خاطر به زنانگی است که دانمارک را دوست دارم. احساس میکنم دانمارک یک کشور زنانه است؛ کشوری که به جای پادشاه، ملکه دارد و این موضوع برای کسی مثل من که برای زنها نقاشی میکند و مینویسد، جالب و خوشایند است.»
سارا اشرفی مانند اغلب زنان هنرمند ساکن ایران با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کرده است. از آن جایی که ابعاد نقاشیهای این هنرمند بسیار بزرگ هستند، یکی از اولین موانع برای او، چگونگی انتقال این تابلوها به بیرون از ایران بوده است: «ابعاد کارهای من بزرگ هستند. آثارم نقاشی روی بومند و معمولا جا به جا کردنشان برایم دشوار است. برای اولین نمایشگاهم حدود هشت سال پیش به موزه هنرهای معاصر رفتم تا بپرسم چه طور میتوانم تابلوهایم را به کشور سوییس بفرستم؟ آن روز برای بستهبندی، ۱۲ میلیون تومان فاکتور گذاشتند مقابلم. طبیعی بود که من به عنوان یک نقاش جوان قادر به پرداختش نبودم. این ماجرا منتفی شد و دیدم که از این راه نمیتوانم کارم را پیش ببرم. دلم هم نمیخواست الزاما کارهای کوچکترم را به نمایشگاه برسانم. مدت طولانی برای کارهایم زحمت کشیده بودم و اغلب آثارم ابعادی بزرگ داشتند؛ مثلا بین دو متر تا یک متر و ۶۰ سانت بودند و لازم بود ۲۵ تابلو را جا به جا میکردم. همین شد که بومها و کنواسها را از روی فریم باز و پارچهها را لوله کردم و توی یک لوله پلیکا جا دادم. هر فریم را به ۱۶ یا ۱۷ قسمت تکه تکه کردم. وقتی داشتم راهی میشدم، یک چمدان پر از تکه چوب و یک لوله پلیکای سنگین حاوی ۲۵ تابلوی نقاشی با خودم داشتم. چند روز قبل رفته بودم ته کوچه ذغالیهای تجریش و از یک آقای نجار پرسوجو کرده بودم. اتفاقا مرد با حوصلهای بود و با جزییات برایم توضیح داد.»
او میگوید طی این مسیر، او را مجبور کرده است نجاری بیاموزد. به همین منظور از چند مغازهدارکمک گرفته است: «الان ساختن بوم و اره کردن را یاد گرفتهام. بومها را با خودم اینجا و آنجا نمیبرم. اصل نقاشیها را جا به جا میکنم و در کشور مبدا بوم میسازم. از همان زمان یاد گرفتم بومها را باز کرده و ازنو سر هم کنم.»
اما اوایل کار، ماجرا برای سارا اشرفی به همین سادگی نبوده است: «اولین نمایشگاهم بود و من سه روز قبل از افتتاحیه رسیدم. باید ۲۵ تابلو را بازسازی میکردم. از هشت صبح تا یک نیمه شب بیوقفه و خستگی کار کردم و همه تابلوها را سر هم کردم. برایم یک آغاز شیرین و سخت بود. الان دیگر مسیر سادهتری را امتحان میکنم. هر جا که برسم، چوب میخرم، اره میکنم و بومها را خودم میسازم. به نوعی برای کارهای فنی مستقل شدهام. یک بار هم به خاطر دارم در شهر "سیون" نمایشگاه داشتم در یک گالری دولتی. خبر به شهردار رسیده بود که یک زن ایرانی در این نمایشگاه دولتی آثارش را عرضه میکند. گویا این اولین بار بود که پذیرفته بودند یک ایرانی در یک گالری دولتی نمایشگاه دایر کند. زمانی که داشتم بومها را میساختم، شهردار به طور سرزده بالای سرم پیدایش شد. دست و بالم از جای میخ و اره خونین و مالین بود. گفت به نظر میرسد که تو محتاج کمک باشی. رفت و یک خانمی را فرستاد که در ساختن بومها کمک حالم باشد. شهردار گفت برایش عجیب است که یک زن بتواند کاری به این دشواری را به سرانجام برساند. او میخواست بداند که آیا همه زنان ایرانی تا این حد سختکوش هستند؟ مرتب در مورد موقعیت زنان ایران میپرسید و موانع و حصارهایی که در مسیرشان هست.»
سارا اشرفی سختکوش و مقاوم است. او دلیل مقاومتش را مواجه شدنهای مکرر با موانع و دشواریها میداند: «به نظرم اگر من در یک کشور اروپایی گل و بلبل رشد کرده بودم، نهایتا گل و منظره و درخت میکشیدم. شاید مقاوم بودن زنان ایرانی به دلیل همه موانع و سختیها و دشواریهایی بوده که ادامه مسیر را برایشان دشوار میکرده است؛ کشمکشهایی که همواره در مسیرشان وجود داشته و هرگز راحتی و آسایش در طول مسیر برایشان معنا و مفهومی نداشته است. الان که مقایسه میکنم، میبینم نقاشیهایی که در ایران کشیدهام، بسیار پیچیده و پر از مفاهیم متعدد هستند. درست است که تاوان زیادی برای ادامه کار در آنجا میپردازیم اما خلاقیت بیشتری روی میدهد. بیرون از ایران زندگی بسیار ساده، قانونمند و منظم است و ناخودآگاه ذهن هنرمند درگیر طبیعت میشود. بیرون از ایران که هستم، ارتباطات پیچیده انسانی و روابط اجتماعی در کارهایم شکل نمیگیرند.»
شاید به دلیل همین دشواریها است که او به جای این که نقاش طبیعت باشد، نقاش فیگور و پرتره و مناسبتهای اجتماعی مابین آدمها است: «حتما این مساله مدیون ایرانی بودنم است. ایدههایم را از زندگی روزمره و تمرکزی که به ویژه بر مسایل زنان پیرامونم دارم، میگیرم. نگاهم متمرکز به دنیای زنان است. من برای خلق تصاویرم زحمتی نمیکشم. کافی است به دنیای واقعی پیرامونم نظری بیاندازم وآن چه بیرون من است را با دنیای ذهنیام ترکیب کنم. در نهایت، آن چه میسازم، چیزی است برگرفته از تلونات ذهنی و واقعیات بیرونی.»
اما آیا موانع و سرعت گیرها اثرات نامطلوبی بر روند کارش داشتهاند؟ میگوید: «روحیه سختکوشی و سماجت همواره کمکم کرده است. اگر هم مانعی بوده که حتما هم به حکم زن بودنم بوده، در مقابلش ایستادهام. این موانع سرعت من را نکاهیده و هرگز مرا فرو نیانداخته است. به عنوان یک موزیک تلخ ته متن بوده؛ بیاثر و البته کاهنده.»
سارا اشرفی، فرزند یک روزنامه نگار قدیمی، بر این باور است که بدون حضور پدرش بیتردید یک جای کارش میلنگیده است: «نمیتوانم اعتراف نکنم که حضور پدرم به عنوان یک فعال مطبوعاتی در پیشرفت و معرفی من تاثیر زیادی داشته است. بیتردید این مساله راه را برای من هموارتر کرد و شروع و سرمنشا کارم شد.»
بعدها دشواری کار و موانع، موتور حرکت سارا میشوند. او تلاش کرده است به تنهایی طی طریق کند: «برای هر قدمم رنج کشیدم و از هیچ رانتی برخوردار نبودم. لابد شرایط خانوادگی به من کمک کرده است. خودم باور دارم که حتما هنرمندانی لایقتر از من در دورترین روستای ایران هستند که کارشان به مراتب از من قویتر است اما هنوز فرصت عرضه یا کشف شدن نیافتهاند. این واقعیت غیر قابل انکاری است. الزاما نمیتوان گفت کسانی که مسیرشان را پیدا کردهاند، بهترین بودهاند. اما همه رشد من به علت شرایطم نبوده است. بخش اعظمی از آن به سختکوشیهایم مرتبط است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر