کتاب «سابقیه» که به قلم یکی از نوادگان «عباس میرزا»، ولیعهد ناکام «فتحعلی شاه قاجار» نوشته شده، اخیرا در امریکا منتشر شده است. چاپ اول این کتاب اوایل انقلاب اسلامی در ایران جمع شد و چاپ دوم آن که در اواخر ریاست جمهوری «محمد خاتمی» انجام شده بود، به دوره «محمود احمدینژاد» رسید و هرگز توزیع نشد.
سابقیه را «عبدالعلی فرمانفرماییان»، موسس «شرکت نفت پارس» نوشته است؛ شرکتی که پس از انقلاب اسلامی مصادره شد و اکنون در کنترل «ستاد اجرایی فرمان امام» است.
کتاب پس از فراز و فرودهای چهل و چند سالهای که برای انتشار طی کرده، حالا با شرح و زندگینامهای که «فاطمه سودآور فرمانفرماییان»، همسر نویسنده به آن افزوده، کیلومترها دورتر از زادگاهشان ایران، منتشر شده است.
سابقیه شامل سه داستان از عبدالعلی فرمانفرماییان و چهار سفرنامه به امریکا، چین و چند کشور آفریقایی با عنوان «رنگارنگ» است که مطالعه آن ارزشی تاریخی دارد و خواننده را به حال و هوای دهه ۱۹۷۰ این مناطق میبرد.
عبدالعلی فرمانفرماییان در آخر سفرش به قاره آفریقا که در تانزانیا به پایان میرسد، مینویسد: «طی چند روزی که میهمان این قوم و خویشها بودیم، آرامش آنها بر ما هم اثر کرد و تنها عاملی که موجب تکدر خاطر میشد، مساله انسانها بود که از خاطر دور نمیشد. شب آخر مسافرت در کافهای نشسته بودیم، یکی از همسفران گفت در کافههای اروپایی سفیدها نشستهاند و سیاهها پیشخدمتی میکنند، حالا آمدم آفریقا، باز هم سفیدها نشستهاند و سیاهها پیشخدمتی میکنند.»
این تصویری است که فرمانفرماییان از سالهایی میدهد که هنوز برابری انسانها و قضاوت بر اساس رنگ پوست، دست کم در کلام، همانند امروز نشده بود.
تاریخ این نوشته، ۱۸ تیر ۱۳۵۱ است؛ چند ماه پیش از نیمه بهمن که در پیست اسکی «شمشک»، سقوط بهمن به زندگی پرثمرش خاتمه دهد؛ از آن زندگیها با طول کم (فقط ۳۸ سال) و عرض فراوان که انگار لحظه به لحظهاش با فایده و موثر زیسته شده است.
عبدالعلی فرمانفرماییان، نوه «فیروز میرزا نصرتالدوله»، پسر شانزدهم عباس میرزا بود. از ۲۴ پسر و ۱۲ دختر شاهزاده فرمانفرما، عبدالعلی کوچکترین پسر بود که در۸۰ سالگی پدر متولد شد. خواهر ارشدش، «مریم فرمانفرماییان» همسر «نورالدین کیانوری»، دبیرکل «حزب توده» بود که سالها در اتحاد جماهیر شوروی و آلمان شرقی در تبعید بود و بعد از انقلاب اسلامی و بازگشت به ایران نیز به آرامش نرسید.
عبدالعلی فرمانفرماییان تا مقطع دبیرستان در ایران تحصیل کرد. اما دبیرستان را به پایان نرسانده، در سال ۱۳۳۰ به دعوت یکی خواهرانش به نام «مهرماه فرمانفرماییان» که همسر «محسن رییس»، سفیر وقت ایران در لندن بود، عازم بریتانیا شد. او پس از اتمام پیش نیازها در «کالج برایتون»، در «دانشگاه آکسفورد» مشغول به تحصیل شد.
فاطمه سودآور در مقدمه کتاب سابقیه نوشته است که در این زمان خواهر همسرش همراه نورالدین کیانوری در مسکو زندگی میکردند و چون او علاقهمند به دیدار خواهر بود، در سفری که از لندن به پاریس رفته بود، از سفارت شوروی درخواست ویزا کرد که البته رد شد. اما یک مامور امنیتی ایران که جلوی سفارت شوروی رفت و آمدها را گزارش میکرد، ورود او به سفارت را به تهران اطلاع داده بود: «هنگامی که عبدالعلی در پایان تحصیلاتش به تهران بازگشت، برای بازجویی فراخوانده شد ولی سرانجام گناهش را ناچیز شمردند و پرونده بسته شد.»
در دوره تحصیل رشته تلفیقی سیاست و اقتصاد و فلسفه در آکسفورد، عبدالعلی فرمانفرماییان با همکاری همدورهایهای انگلیسی خود مجلهای ادبی به راه انداخت که اسم آن ترجمه «بوف کور» به زبان فرانسه بود: «میتوان گفت که اولین بار آثار "صادق هدایت" را عبدالعلی به محافل ادبی انگلیس معرفی کرد. در همان دوره، به مکاتبه با برخی از هنرمندان مشهور انگلیس همچون "هنری مور" و "آکوستوس جان" پرداخت. انگیزه این تماسها در نهایت ایجاد موزهای از هنرهای معاصر در تهران بود.»
عبدالعلی فرمانفرماییان در بازگشت به تهران، طرح تاسیس چنین موزهای را دنبال کرد. از طریق یکی از خواهرانش به نام «هایده قرهگوزلو»، ندیمه ملکه «ثریا»، با «مهرداد پهلبد»، وزیر فرهنگ و هنر وقت قرار ملاقات گذاشت اما به نظر میرسید اجرای چنین طرحی هنوز زود بود و درک نمیشد.
عبدالعلی فرمانفرماییان به فکر کار صنعتی افتاد. پدر همسر اول او که یونانی بود، در آتن کارخانه تولید روغن موتور به نام «الوین» داشت. با کمک او و برخی از اقوامش، شرکت نفت پارس را تاسیس کرد: «برای تامین سرمایه اولیه، یکی دو ملک موروثی را فروخت و تقاضای وام بانکی کرد؛ به طوری که تا سالها بدهیهای سنگینی به دوش داشت.»
عبدالعلی فرمانفرماییان در اول آذر ۱۳۳۷، ۲۰ سال قبل از انقلاب و مصادره شرکتش توسط حاکمان جمهوری اسلامی، نفت پارس را با سرمایه ۱۵ میلیون تومانی تاسیس کرد. به این ترتیب، اولین شرکت نفت خصوصی با پالایشگاهی خصوصی در تهران متولد شد.
این شرکت به صورت سهامی عام ثبت شده بود و سهام آن چهار سال بعد در بورس تهران هم عرضه شد و شرکت نفتی بزرگ «شل» بخشی از سهام آن را خرید.
هدف از تاسیس نفت پارس این بود که روغن موتور و مشتقات نفتی مانند پارافین تولید و در بازار عرضه شود؛ هم برای مصرف کننده داخلی و هم برای صادرات به کشورهای همسایه که در آن سالها فاقد چنین فنآوری و صنایعی بودند. ولی در رقابت شدید و نفسگیر با شرکتهای بزرگ نفتی که بازار منطقه را در دست داشتند، یک شرکت تازه پای نفتی در ابتدای کار نمیتوانست بازار را از دست رقبایی همچون «بریتیش پترولیوم» درآورد: «حتی شل که بعدا در نفت پارس سهیم شد، به آن رضایت نمیداد. در نتیجه، صادرات شرکت نفت پارس تنها به افغانستان خلاصه شد.»
با این همه، چند سال بعد این شرکت چنان جا افتاد که توانست بخشی از بازار منطقه را به دست بیاورد. اکنون شرکت «فواد ری»، وابسته به «ستاد اجرایی فرمان امام» کنترل قدیمیترین شرکت نفتی ایران را که با سرمایه خصوصی راهاندازی شده بود، برعهده دارد.
شرکت نفت پارس تنها فعالیت عبدالعلی فرمانفرماییان نبود، او تجربه تاسیس شرکت نفت را به مراکش هم برد و برای این کار بالاترین نشان ملی مراکش را دریافت کرد. در ایران با بهبود وضعیت شرکت پارس، وارد مجموعهداری هنری هم شد.
فاطمه سودآور، همسر او که مقدمهای بر کتاب سابقیه نوشته است، میگوید در یکی از سفرهایش به لندن، عبدالعلی فرمانفرماییان او را مامور کرده بود تا ظروفی متعلق به دوره سامانی را از یک خانم ایرانی خریداری کند و به ایران برگرداند: «بسته بسیار شکننده در گمرک فرودگاه "مهرآباد" جلب توجه کرد و مامور گمرک پس از چند سوال درباره محتوای کارتون، به بهانه این که ورود اشیا عتیقه به ایران ممنوع است، ظروف را توقیف کرد. اظهار تعجب کردم که بازگرداندن میراث هنری چرا باید ممنوع باشد؟ مامور گمرک شرط کرد که اگر قیمت آنها را اذعان بدارید، آنها را بدون عوارض گمرکی تحویل خواهد داد. گفتم از بابت هر یک پنج هزار دلار دادهام. مامور چشمانش گرد شد و همکارانش را با تمسخر سوی خود خواند که ببینید این خانم برای این کاسه کوزه گلی شکسته چه سرمایهای صرف کرده است. این حادثه عبدالعلی را بر آن داشت که راجع به ورود و خروج اشیای عتیقه و قوانین مربوط به آن در کشورهای دیگر تحقیقات گستردهای انجام و نتیجهاش را طی گزارشی به دفتر مخصوص شهبانو ارایه دهد. این تلاشها منتهی به لغو ممنوعیت واردات اشیای هنری و اجازه بازگرداندن میراث فرهنگی شد تا مجموعهداری اشیای ایرانی تشویق شود. در نتیجه، بسیاری از اشیایی که به طور قانونی یا غیرقانونی از کشور خارج شده بودند، به مرور به کشور بازگشتند.»
از دیگر فعالیتهای عبدالعلی فرمانفرماییان که حاصل رونق شرکت نفت پارس بود، کمک به هنرمندانی همچون «ناصر حقیقی» بود؛ مبتکر ویرایش عکسهای قدیمی. فاطمه سودآور نوشته است «اردشیر محصص» که در آن دوره هنوز هنرمند نامآوری نشده بود، از بسیاری از این عکسها برای کشیدن تابلوهای نقاشی خود الهام گرفته است: «هنرمند دیگری که مورد تشویق عبدالعلی بود، "احمد فاروقی"، نوه دختری "احمدشاه قاجار" بود که در فرانسه به دلیل استعدادی که در تقلید لهجهها داشت، مدتی فیلمهای کارتونی والت دیزنی را دوبله کرده و در محیط سینمایی به تهیه فیلم علاقه پیدا کرده بود. طولی نکشید که در ایران فیلمی به نام "سحرگاه بزغاله" تهیه کرد و فیلمش اولین جایزه ایرانی در فستیوال بینالمللی کن را دریافت کرد.»
یکی از سفرنامههایی که در کتاب سابقیه منتشر شده، مربوط به دیدار عبدالعلی فرمانفرماییان از چین به عنوان معاون اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران است که خود در تاسیس آن نقشی حیاتی داشت.
این دیدار به فاصله کوتاهی پس از انتصاب اولین سفیر ایران در پکن انجام شده بود. «حبیب القانیان»، از جمله کارآفرینان شهیر ایرانی، از اعضای این هیات بود که بلافاصله پس از انقلاب اسلامی، در دادگاهی به ریاست «صادق خلخالی» به اعدام محکوم و جز اولین غیرنظامیان قربانی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ شد.
عبدالعلی فرمانفرماییان برای اولین بار گزارشی از این سفر را به «امیرعباس هویدا»، نخست وزیر وقت داد که در آن درباره ضرورت همکاری اقتصادی با چین تاکید شده بود.
در پایان سفرنامهاش به چین که در کتاب سابقیه منتشر شده است، مینویسد در بازگشت، گذرنامهاش در هنگ کنگ دچار مشکلی شده و تا زمان حل و فصل موضوع، به مغازهای پناه برده بود که خرت و پرت چینی میفروخت: «در جعبهای، مجموعهای از حروف چینی دیدم که بیشباهت به عتیقههای خودمان نبود و برای گردنبند استفاده میشد. پیرمرد عینکی قد کوتوله چینی پشت میز ایستاده بود. پرسیدم این رو چی نوشته؟ گفت نوشته خوشبختی. گفتم چه طور میتوان معمایی مانند خوشبختی را به این شکل درآورد؟ داخل این حلقه چه شکلی ترسیم شده؟ حلقه را از من گرفت و مثل پروفسورهایی که میخواهند مشغول کار مهمی شوند، عینکش را درآورد و گفت این یک دهان باز است و زیر دهان باز... مزرعهای است که خوب تقسیم بندی شده؛ یعنی خوب آبیاری میشود و خوب محصول میدهد. آن گاه سرش را بلند کرد و حلقه را به من داد و با لبخندی پر معنی گفت میفهمید؟ مجموع این اشکال یعنی شکم سیر و شکم سیر یعنی خوشبختی.»
*جملات داخل گیومه، نقل قول مستقیم از کتاب سابقیه است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر