صدایش پشت تلفن میلرزید؛ از همان «سلام» اول. میخواست درباره وضعیت پناهجویی دو فرزند بیمارش که حالا بیش از یکسال است همراه او در ترکیه به سر میبرند، صحبت کند. گفتوگویمان پیشتر رفت، به انقلاب برگشتیم که اموال خانوادگیشان مصادره شد و او را هم در کودکی به اجبار همسر مردی کردند که در شمال ایران مامور اطلاعات سپاه است. خشونت خانگی را خودش و فرزندانش تحمل کردند، ۱۲سال پیش جدا شد اما همسر سابق او را رها نکرد، برایش حکم شلاق بریدند، ایران را ترک کرد و حالا سرگردان، فقط به دنبال نجات فرزندانش است.
بعد از گفتوگویی مفصل، همکارمان را در ترکیه به سراغ او فرستادیم. اتاقی دو در دو با یک تخت دو نفره و یک تخت یک نفره که تنها فضای نشستن، فاصله میان دو تخت بود. مسافرخانهای تحت حمایت سازمان ملل که پناهجویان بیمار را برای دوره درمان موقت به آن میفرستند. قصه زندگیاش را از همان اتاق کوچک با بغض تعریف کرد. زنی که بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ دوبلر بود، تئاتر و بازیگری میکرد، در انتشارات «سوره» مشغول به کار شد و به اجبار همسر سابقش فعالیتهای خود را متوقف کرد. سهم او از زندگی خشونتهای روحی و فیزیکی بود که تحمل آن قدرت فوقالعادهای میطلبید.
تصویری از روزگار بازیگری فیروزه فکری
روایتهایش را از پناهجویی شروع کنیم؛ از شرایطی که باعث شد لب به سخن بگشاید. مادر است و دو فرزند ۲۶ و ۱۶ ساله مهمترین دغدغه اوست. پسر ۲۶ ساله او به تالاسمی مبتلاست و ۷۶درصد کبدش از کار افتاده. در ایران به دلیل تزریق خون آلوده به بیماری ایدز هم مبتلا شده است. دختر ۱۶ سالهاش که نقاشی و عکاسی میکند به دلیل آسیب مهرههای ستون فقرات، سالها در ایران با میلواکی درمان میشد. لباسی از چرم و آهن و پلاستیک که از زیر گردن تا انتهای کمر را میپوشاند. هرچند حالا برایش کوچک شده و در شهر زندگی او یعنی «وان» حتی پزشکان هم آن را به درستی نمیشناسند.
مدارک پزشکی دختر فیروزه
دی ماه سال ۱۳۹۶ بود که فیروزه تصمیم گرفت ایران را ترک کند. دست دو فرزند بیمارش را گرفت و به ترکیه رفت. اولین شهر مرزی یعنی «وان» که از نظر امکانات پزشکی فقیر است. شهری که زندگی در آن به خاطر نزدیکی به ایران حس ناامنی دارد اما مملو است از توریستهای ایرانی. به قول فیروزه «اگر ایرانیها نباشند، هتلهای این شهر همیشه خالی است.» معمولا ایرانیهایی که قاچاقی از ایران خارج میشوند، یا قانونی کوتاهترین مسیر را انتخاب میکنند، به اولین شهری که میرسند «وان» است که دفتر امور پناهندگان سازمان ملل هم در آن واقع شده. دفتر دیگر این سازمان در آنکارا است. اما هیچکس به فیروزه نگفته بود که میتواند درخواست پناهندگیاش را در آنکارا ارایه دهد. در نتیجه او در این مدت بیش از یکسال، ناچار به ماندن در «وان» شده است.
زندگی در این شهر و نبود امکانات پزشکی خاص برای فرزندان او باعث شده که بیماری دخترش پیشرفت کند و از ۴۳درصد به ۵۳درصد برسد: «الان پشت دخترم کاملا برآمده شده و همینجور در حال پیشرفت است. دخترم درد داشت برای همین در بیمارستانی در وان به او دستگاهی زدند که به خاطر لاغری دخترم، باعث شد بافتهایش آسیب بخورد. برای پسرم هم هیچ کاری نکردند. فقط هراز گاهی با او تماس میگیرند و نام دارویش را میپرسند. وخیمتر شدن وضعیت دخترم باعث شد قبول کنند ما را اورژانسی به آنکارا بفرستند که امکانات درمان بیماریهای فرزندانم را دارد. حالا بدون اینکه درمانی صورت بگیرد، بدون اینکه وقت پزشک مشخص شود، میگویند باید به وان برگردی تا پلیس اجازه دهد مدت اقامتت در آنکارا تمدید شود.»
فیروزه بارها به اداره مهاجرت ترکیه مراجعه کرد تا بلکه بتواند به خاطر درمان فرزندانش شهر محل زندگیشان را به آنکارا تغییر دهند. وقتی به او گفتند میتوانند برای درمان به آنکارا بروند تمام داراییاش را که ۵۵۰لیر ترکیه میشد، فروخت و با بلیت هواپیما که سازمان ملل برایش تهیه کرده بود، به آنکارا رفت: «حالا اینجا مرکز اچاردیاف که مربوط به حمایت از پناهجویان است برایمان مسافرخانهای گرفته است که در آن پناهجویان بیمار از ملیتهای مختلف هستند. هفته پیش یکی از این پناهجویان در اتاقش فوت کرد و فقط از روی بویی که ساختمان را پر کرده بود و اصرارهای ما، آمدند و جنازهاش را بردند. این مرکز به من گفت منتظر بمانید تا برای دخترتان وقت امآرآی بگیریم. الان یک ماه است که دخترم از مدرسه هم افتاده اما تماسی با ما نگرفتند.»
مدارک پزشکی پسر فیروزه فکری
مدت ایذین آنها یا همان مجوز تردد در ترکیه که توسط پلیس برای پناهجویان تهیه میشود رو به اتمام است و بدون آنکه درمانی صورت بگیرد، فیروزه باید به «وان» برگردد تا بلکه بتواند اقامتش را تمدید کند. اما برای او بلیتی تهیه نشده و باید این مسیر را با اتوبوس برود. پسرش که به خاطر بیماری پاهایش کبود است نمیتواند ساعتها در اتوبوس بنشیند، وضعیت جسمانی دخترش هم چنین اجازهای به او نمیدهد. تماسهای فیروزه با اداره مهاجرت همچنان ادامه دارد. اداره مهاجرت وان به او میگوید، دفتر آنکارا باید به کارش رسیدگی کنند و آنکارا میگوید مسوولیت با شهر وان است. مرکز حمایت از پناهجویان هم به فیروزه گفته بود برای دخترش ۳۰ مارس وقت درمان گرفتهاند اما در تماسهای بعدی زیر این قرار زدهاند: «وقتی با آسام (دفتر امور پناهجویان سازمان ملل در ترکیه) تماس گرفتم که شما هیچکاری برای درمان بچههای من نکردید، پاسخ دادند بیانصاف هستم چون آنها بلیت هواپیما و این مسافرخانه را در اختیارم قرار دادند. خب این امکانات بدون درمان فرزندانم به چه دردم میخورد؟»
فیروزه و فرزندانش ماهیانه به ازای هر نفر ۱۲۰ لیر کمک مالی دریافت میکنند که حتی کفاف رفت و آمد آنها را هم نمیدهد. در مسافرخانه برای تغذیه پناهجویان غذاهای مانده رستورانی را میگیرند که در جوار مسافرخانه هست. تغذیهای که برای دو فرزند بیمار نامناسب است.
از فیروزه پرسیدم پس چطور درآمد دارید که گفت: «این مدت را با همان ۵۵۰ لیر سر کردیم که فقط ۱۰۰ لیر آن باقی مانده. در شهر وان در هتل کار میکردم، خیاطی کردم، با ماهیانه ۵۰۰ لیر. اما پیشنهادهای جنسی و آزارهای کارفرماها هربار باعث شد از کارم کنار بکشم. اینجا در شهر وان زنان زیادی هستند که برای کسب درآمد سراغ فعالیت در دیسکوها میروند. برای همین ترکها به خودشان اجازه میدهند به هر زن ایرانی پیشنهاد بدهند و حتی دستمزد او را ندهند.» فیروزه و دخترش نقاشی هم میکشند و در شهر وان نمایشگاه برپا میکنند اما «حتی مسوولان از نهادها و ارگانهای مختلف میآیند و تعدادی از تابلوها را میبرند اما هیچ پولی برایش پرداخت نمیکنند. پیگیری هم که میکنیم جوابی نمیدهند. حتی یکبار از اداره کمکهای اجتماعی مواد غذایی و لباس درخواست کردم، مسوولش پیشنهاد ازدواج داد و وقتی برافروختم، به درخواستم پاسخ منفی دادند.»
در تمام این روایتها صدای فیروزه میلرزید، گاهی بغض میکرد، گاهی جاری شدن اشکهایش را روی گونههایش میتوانستم تصور کنم. از او پرسیدم، چرا از ایران خارج شدی؟ پدر بچهها کجاست؟
او وقتی ۱۶ سال داشت به اجبار همسر پسرداییاش شد که مامور اطلاعات سپاه در شهر رشت گیلان است. مردی به نام «فرزین» که تمام نوجوانی و جوانی فیروزه را زیر خشونت گرفت. نه تنها فیروزه را، بلکه فرزندانش را هم. آخرین بار که دختر فیروزه مورد ضرب و شتم پدرش قرار گرفت، حدود ۶ ساله بود. کتکها باعث شد که دو مهره کمرش شکسته شوند. شاید همان اتفاق حالا این روزگار را برای دختر فیروزه پیش آورده باشد. پزشکان در ایران و حالا ترکیه به او گفتهاند دلیل بیماری این نوجوان را نمیدانند.
پدر فیروزه در زمان حکومت محمدرضا پهلوی در استان گیلان افسر ضداطلاعات و آخرین مسوولیتاش معاون سیاسی استانداری گیلان بود. به او اتهام عضویت در «ساواک» زدند و پدرش بعد از انقلاب برای مدت کوتاهی فراری شد. اما وقتی برگشت تا خانوادهاش را با خود ببرد، دستگیرش کردند. او سالهای دهه شصت را در زندان بود و مدام بازداشت و آزاد میشد. وقتی بعد از بیش از ۱۰ سال او را آزاد کردند، دو هفته بعد درگذشت. فیروزه با بغض میگوید: «تمام دندههایش را شکسته بودند.»
دادگاه تمام اموال این خانواده را همان اوایل انقلاب مصادره کرد و اختیارات آنها به دست دایی بزرگشان افتاد که مامور اطلاعات سپاه بود: «نه فقط اموالمان را مصادره کردند بلکه به دستور داییام من را هم برایش پسرش مصادره کردند. دهه شصت بود. هیچ مقاومتی نمیتوانستیم بکنیم. همسر سابقم ۳۵درصد جانباز اعصاب هم بود. همیشه خشونت داشت. پسرها بیشتر دم دستش بودند. حتی مهرههای کمر من هم یکبار شکست. چندین بار ازدواج کرد. حتی یکبار که به مسافرت میرفت پسرم را برای سه روز در خانه حبس کرد تا همسایهها او را نیمهجان نجات دادند.»
تصویر دیگری از دوران بازیگری فیروزه فکری
فیروزه پسر دیگری هم دارد. فرزندی که بیش از یکسال است از او خبری ندارد و همراه پدرش زندگی میکند. آنیکی پسر حالا ۲۱ ساله است اما وقتی زیر سن قانونی بود، پدرش بارها او را به پرورشگاه میسپارد تا فیروزه را آزار دهد. اما پرورشگاه هیچوقت او را به فیروزه نداد. آخرین بار ۱۲ سال پیش بود که فرزین داشت دوباره ازدواج میکرد. همسر جدید از او خواسته بود که فیروزه را طلاق دهد. همان زمان فیروزه توانست بالاخره طلاق بگیرد. در حالیکه قبل از آن هم بارها برای طلاق مراجعه کرده بود اما نتیجهای جز خشونتهای بیشتر از سوی همسر سابقش نداشت. در تمام سالهای طلاق او دست از آزار این مادر و دو فرزند برنداشت و به روایت فیروزه، آدرس آنها را پیدا میکرد و برای همسایههایشان هم مزاحمت ایجاد میکرد.
تمام این وقایع تلخ اما باعث نشده بود که فیروزه ایران را ترک کند. تا آنکه حکم شلاق برایش صادر شد.
فرزین فدایی بارها طی سالهای جدایی به اسم فیروزه فکری خط تماس میخرید: «از او شکایت کردم. محل اقامت من بعد از طلاق تهران بود. همانجا هم توانستم طلاق بگیرم. شکایت به اسم من بود اما نمیدانم چطور شکایت تغییر کرد و علیه خودم شد. کارشناس دادگستری تایید کرد که اثرانگشت زیر سندهای موبایل از من نیست. حتی نشانی منزلم در پرونده تغییر کرد. اخطاریهها به آدرس خودش میرفت و حتی پلیس دو سه روز همانجا کشیک میداده تا من را بگیرند. در حالیکه من تهران هستم.»
بالاخره فیروزه را پیدا کردند: «حکم جلب من صادر شده بود. تلفنی خبر دادند که شما محکومیت دارید. خواهرزادهام به دادگاه مراجعه کرد و حکم را گرفت. ۷۶ ضربه شلاق. حتی دادخواهی وکیلم را هم قبول نکردند. گفتند ایشان باید خودش را معرفی کند چون حکم صادرش شده است و بعد میتواند شکایت کند. بارها گفتند برای شکایتهایم مشغول استعلام از اداره مخابرات هستند. اداره هم میگفت این خطها فعال نشدهاند. یعنی روی خطی که اداره مخابرات گفت فعال نیست و کارشناس دادگستری هم گفت اثرانگشت من زیر سندش نیست، برایم حکم شلاق بریدند. حتی وقتی ترکیه بودم، همین تابستانی که گذشت برایم اساماس آمد که از شماره کارت ملی من موبایل خریداری شده است. آنهم در روز تعطیل.»
رفت و آمدهای فیروزه به دادگاه فقط برای این شکایتها نبود. او از همسر سابقش برای کودکآزاری و ضرب و شتم خودش و پسرش کمیسیون پزشکی هم دارد: «همانوقتی که پسرم را در خانه حبس کرد و به مسافرت رفت، همسایهها به پلیس اطلاع دادند و او هم با پلیس درگیر شد. پلیس با من تماس گرفت که اگر شکایت کنم از من حمایت میکنند. شکایت کردم، پلیس هم درباره پسرم و فحاشیهای همسر سابقم شهادت داد. قاضی حکم کودکآزاری صادر و دیه تعیین کرد. اما ما نتوانستیم دیه را بگیریم. میخواستیم اعتراض کنیم که قاضی گفت پرونده را بردهاند به شعبهای دیگر. در نهایت هم گفتند دیه به پدر کودک پرداخت میشود یعنی خودش عامل کودکآزاری است، دیه میدهد اما به خودش.»
روایتهای فیروزه را انگار پایانی نبود. میان هر روایتش به فرزندانش برمیگشت و خشونتی که دیده بودند. نه فقط در زندگی خانوادگی بلکه حالا در ترکیه و سر دواندنهای اداره مهاجرت بدون انجام هیچ درمانی. در آخرین خبر، به او گفتهاند منتظر بماند تا بلکه به او اجازه اقامت در آنکارا بدهند. در پایان صحبتهایش باز هم به فرزندانش برگشت. مدارک پزشکی آنها را برایم فرستاد تا بلکه بتوان کمکی کرد. در کنار این مدارک، چند عکس از فیلمی که در سالهای اشتغالش بازی کرده بود ارسال کرد. زنی تنها، با پوششی رنگین که دستانش را روی کودکی گشاده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر