لیلا پرواز، شهروند خبرنگار، هرات
در مسابقات «جام ولایت» که شهریور سال جاری بین شهرستانهای استان اصفهان برگزار شده بود، عنوان قهرمانی رشته دفاع شخصی در بخش بزرگسالان را از آن خود کرد و موفق به کسب مدال طلا شد. قرار بود قهرمانان این مسابقه به گرجستان فرستاده شوند و یک مسابقه خارج از کشور را تجربه کنند اما او به این مسابقات اعزام نشده است. خودش میگوید: «گفتند از بالا دستور آمده است که تو نمیتوانی دراین مسابقات شرکت کنی. گفتند هیچ افغانستانی نمیتواند در این مسابقات شرکت کند.»
«عالیه یوسفی» افغانستانی است. با این حال، بیشتر از ۲۰ سال است که با خانوادهاش در ایران زندگی میکند. او تاکید میکند که «کارت آمایش» دارد؛ کارتی که به منظور احراز هویت اتباع خارجی صادر و به عنوان یک مدرک قانونی برای اقامت در ایران در نظر گرفته میشود: «گفته بودند قهرمانهای استانی و کشوری به مسابقات گرجستان اعزام میشوند. من مدارک مورد نیاز را تهیه و با استادم صحبت کردم که برای ثبت نام بروم. استاد ما چون آدم خوبی بود، از اول رویش نشد که برایم بگوید تو نمیتوانی بروی. وقتی زیاد اصرار کردم، گفت ببین دست من نیست، دستور از بالا آمده است که تو نمیتوانی در این مسابقات شرکت کنی؛ نه فقط تو بلکه هیچ افغانستانی حق ندارد.»
عالیه ورزش دفاع شخصی را از سال ۱۳۸۹ در ایران آغاز کرده است اما پس از چندی، باشگاهی که برای آموزش به آن جا میرفته، تعطیل میشود و او هم سراغ فوتسال میرود. اما خاطرات خوبی از این ورزش جمعی ندارد: «در رشته فوتسال هم خوب بازی میکردم. زمان تمرین اما مربی ما بیشتر به ایرانیها توجه میکرد. زمان مسابقات همیشه نیمکتنشین بودم و وقتی دیگران خسته میشدند، بعد برای من میگفت عالیه بیا بازی کن.»
کمی مکث میکند و میگوید: «تبعیض را در هفت سالگی احساس کردم؛ وقتی یک دانشآموز ایرانی حاضر نبود در کنار من بنشیند. من در آن زمان یک کودک بودم و فکر میکردم که با یک ایرانی برابر هستم. ولی از روزهای اول که پایم را به مدرسه گذاشتم، تبعیض را دیدم.»
او از اول سال جاری دوباره تمرینات دفاع شخصی را در اصفهان آغاز کرد. این بار اما مربی جدید به نژاد و ملیت شاگردانش اهمیت نمیدهد. تلاشهای عالیه و مربی جواب میدهند و او موفق به کسب مدال طلا میشود. اما جلوگیری از اعزام او به گرجستان آن قدر در روحیهاش تاثیر میگذارد که تصمیم میگیرد همه تبعیض و محرومیتهایی را که در این ۲۰ سال تجربه کرده است، کنار بگذارد و از ایران برود: «بسیار برایم سخت بود. گفتم این همه مدت تلاش کردم و میخواستم در خارج از کشور هم تواناییهایم را به عنوان یک ورزشکار نشان بدهم. این کار باعث تضعیف روحیهام شد. تصمیم گرفتم که دیگر در ایران نمانم. گفتم یا به کشور خودم بر میگردم یا جای دیگر. اگر هزاران مانع سر راه من باشد، باز هم تلاش و پیشرفت میکنم. یک روز نشان میدهم که من ضعیف نیستم.»
خانواده عالیه هم تصمیم میگیرند دخترشان را همراهی کنند و از ایران راهی اروپا شوند. اولین مقصد، ترکیه بود. یکی از قاچاقبران ایرانی مسوولیت انتقال این خانواده هفت نفری را از ایران تا ترکیه به عهده میگیرد. زمانی که نزدیک مرز ترکیه میشوند، به دلیل که سفرشان مصادف با روز عاشورا و تاسوعا بوده است، وضعیت مرزی چندان خوب نبوده و دو شبانه روز در آن جا داخل خوابگاه میمانند.
سپس توسط قاچاقبر با بیش از 25 نفر دیگر به سوی مرز حرکت میکنند. عالیه آن شب را با جزییات به یاد دارد: «ساعت هشت شب ما را به سمت مرز حرکت داد. تا ساعت 10 پیاده راه رفتیم. بعد چون ساعت کشیک ماموران مرزی ایرانی بود، مجبور شدیم توقف کنیم. چهار ساعت در یک دشت ماندیم. هوا بسیار سرد بود و کودکان زیادی همراه ما بودند که برایشان سخت بود. هر چه قدر تلاش میکردیم که آنها را گرم نگه داریم، بازهم از سرما میلرزیدند. فقط یک مقدار کم آب و غذا با خود داشتیم. کودکان گرسنه شده بودند. طفل شیرخوار، کودکان بین چهار و پنج ساله و چند جوان مجرد افغانستانی دیگر هم با ما بودند که جوانان مجرد به ما خیلی کمک میکردند. آنها فرزندان خانمها را با خود میگرفتند تا مادرانشان کمی بخوابند. ساعت دو شب دوباره حرکت کردیم و شب از مرز رد شدیم. در کل ۱۲ساعت پیاده رفتیم.»
اما از بخت بد آنها، بعد از رد شدن از مرز، در خاک ترکیه توسط مرزبانان این کشور دستگیر میشوند. سربازان مرزی ترکیه که میبینند آنها سختیهای زیادی را تحمل کرده و راه طولانی را پیاده پیمودهاند، تنها به خانمها، کودکان و افراد میانسال اجازه ماندن در ترکیه را میدهند و بقیه را به ایران یا افغانستان رد مرز میکنند. خانواده عالیه که به خاطر آینده بهتر فرزندان خود راهی این سفر شده بودند و سه پسر جوان دارند، ترجیح میدهند به خاطر آنها دوباره به افغانستان رد مرز شوند: «من، پدر، مادر و خواهرم را آزاد کردند و گفتند به سمت "وان" بروید چون خانم هستید. ولی سه برادر جوانم را که مجرد بودند، اجازه ندادند. گفتند باید اینها برگردند ایران یا افغانستان. مادرم گفت من به خاطر آینده فرزندانم راه قاچاق را در پیش گرفتم وگرنه خودم نیاز به این سفر ندارم. اگر فرزندانم نباشند، ما هم نمیرویم؛ یا همه به ترکیه میرویم یا افغانستان. بعد ما را آوردند در نقطه صفری ایران و ترکیه پیاده کردند و گفتند اگر موتَرهای سفید آمدند، بگویید ما را به وان ببرید. اگر نیامدند، ماموران ایران شما را میگیرند.»
بعد از 10 دقیقه، سر و کله سربازان مرزی ایران در آن جا پیدا میشود و با گرفتن سلاح به سمت آنها، عالیه و خانوادهاش را به سوی پاسگاه مرزی میبرند. از آنجا توسط ماموران ایران به یکی از ارودگاههای داخل شهر منتقل میشوند. مشخصات و عکسهای آنها را ثبت میکنند و یک شب در آن جا میمانند: «یک شب آن جا بودیم. بسیار توهین، تحقیر حرکات و برخورد بد را آن جا دیدیم. بعد ما را به ارودگاه ارومیه منتقل کردند که حدود هزار و ۵۰ نفر شدیم. هیچ گونه جا نبود. دوباره از ما تشخیص هویت کردند. از آن جا ما را به تهران، اردوگاه ورامین بردند. دو شبانه روز آن جا بودیم، بعد آوردند در اردوگاه "سفید سنگ" و بعد به هرات انتقال دادند.»
عالیه در مدت زندگی در ایران، فعالیتهای فرهنگی و بشر دوستانه زیادی را برای مهاجران افغانستانی انجام داده است که از آن جمله میتوان به همکاری با کمسیاریای عالی پناهندگان به عنوان تسهیلگر، همکاری با سازمانهای بشردوستانهٔ فعال در جمهوری اسلامی و عضویت درهیات مدیره «کمیته فرهنگی ورزشی بانوان مهاجر در کشور ایران» در استان اصفهان، برگزار کننده دورههای کارآفرینی، و فنبیان و نیز همکاری با «بنیاد جهانی هزاره» اشاره کرد.
او که مدرک کارشناسی جغرافیا از «دانشگاه پیام نور» دارد، در سال ۱۳۸۵یک مدرسه خودگردان برای کودکان افغانستانی که از رفتن به مدرسه محروم شده بودند، ایجاد میکند تا کودکان کار و کودکانی که فاقد کارت اقامت بودند، در آن جا آموزش داده شوند. اما پس از مدتی، به دستور وزارت آموزش و پرورش، فعالیت مدارس خودگردان افغانستانی متوقف و عالیه مجبور میشود برای مدتی در یکی از خانههای مسکونی و به صورت پنهانی کودکان را آموزش دهد تا دوباره اجازه فعالیت را به دست آورد. در حال حاضر برخی از کودکانی که در این مدرسه آموزش دیده بودند، در دیگر مدارس ایران جذب میشوند.
عالیه حالا در یکی از مدارس خصوصی کابل مشغول تدریس است اما باز هم از فعالیتهای فرهنگی و حقوق بشری غافل نیست. او میخواهد کمک کند تا رویاهای شاگردانش به حقیقت تبدیل شوند.
مطالب مرتبط:
گفت و گو با بصیره؛ دختری که در ایران اجازه نداشت به مدرسه برود
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر