طاهره تسليمى، شهروند خبرنگار
تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهره ها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشته اند تا سقفی پدیدار شود؛ خشت هایی که گاه به قیمت زندگی و جان شان تمام شده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریده اند. از سوی دیگر، در تاريخ جهان بسيارى از زنان و مردان دیگر به دليل استعداد شگرف آن ها براى تخريب و نابودى ساخته هاى ديگران، «تاثيرگذار» نام گرفته اند.
زنان ایرانی نویسنده، برگ های بسیاری از کتاب تاریخ 200 سال اخیر ما بوده اند؛ چه به دليل تاثير مثبت بسيارى از آن ها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعی شان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژه های علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دليل تاثير بعضى از آن ها در تشويق به خشونت، گسترش جهل و جزم انديشى و سوء استفاده از قدرت مالى و اقتصادى در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تاثیرگذار» «ایران وایر» يک مقدمه است. افرادى كه نامشان در اين فهرست آمده، نماينده برخی اقشار جامعه هستند كه هر روز در ايران و كشورهاى ديگر بر زندگى خانواده و اجتماع خود تاثير مى گذارند. بديهى است همان طور كه اشاره كرديم، همه فعاليت ها و یا تمام افراد حاضر در اين مجموعه، مورد تایيد «ایران وایر» نيستند اما تاثير گذارى هيچ يك از افراد اين ليست را نمي شود كتمان كرد.
اين ليست، اولين سرى سلسله بیوگرافی های زنان تاثیرگذار ایران است که به مرور تکمیل می شود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.
-------------------------
مادرانهای برای کودکان بیمار
آن روز که دکتر به «سعیده قدس» گفت «کیانا» دو سالهاش سرطان کلیه دارد، زندگیاش دگرگون شد؛ سرطانی که هر چند تلخترین روزهای زندگی را برایش به همراه داشت اما او را به عنوان بنیان گذار یکی از بزرگ ترین خیریههای حمایت از بیماران سرطانی، در فهرست 50 زن قدرتمند جهان قرار داد؛ زنی که لبخند رضایت کودکی بیمار با موهای ریخته در لحظهای که دکتر به صورت قطعی اعلام میکند که بیماری از وجودش پاک شده، برایش بزرگ ترین هدیه جهان است.
سعیده قدس با بنیان گذاری موسسه خیریه «محک»، به دنبال پیدا کردن مسیری برای همراهی و حمایت از خانوادههای کودکان سرطانی بود؛ نهادی که کم تر از 15سال، به عنوان یکی از قدرتمندترین نهادهای خیریه تبدیل شد که خانوادههای زیادی را زیر چتر حمایتی خود قرار داده است.
سعیده قدس دختر اول از خانواده ای با چهار دختر و یک پسر بود که در سال 1330، در «گلابدره» تهران به دنیا آمد. پدرش که مدیر مدرسه بود را در 19 سالگی از دست داد. مرگ پدر، زندگی او را به عنوان دختر بزرگ خانواده تغییر داد. سعیده به همراه مادرش، سرپرستی خانواده را به دست گرفتند. بعد از آن، در رشته جغرافی پذیرفته شد و پس از پایان تحصیلات، در اداره دخانیات، کارشناس برنامه و بودجه و سپس، کارشناس روابط بینالملل وزارت صنایع شد.
23ساله بود که با همسرش که کارمند وزارت امورخارجه بود، آشنا شد و ازدواج کرد. او بعد از ازدواج، به همراه همسرش ابتدا به پاکستان و بعد از آن به آلمان رفت. در آلمان تحصیل در رشته جامعهشناسی را آغاز کرد. در همین زمان بود که پسرش «مهیاد» در سال 57 به دنیا آمد. او در بازگشت به ایران در سال 60، بار دیگر سر کار برگشت اما تولد کیانا دخترش در 1364 باعث شد تا استعفا دهد و همه وقت خود را صرف تربیت فرزندانش کند.
کیانا دو ساله بود که پزشکش در جریان یک معاینه عادی متوجه مشکلی جدی شد؛ در کلیه او یک تومور خطرناک وجود داشت. این یک واقعیت هولناک بود برای مادری که برای غذا خوردن فرزندانش هم وسواس زیادی داشت و به طور مداوم آنها را برای چکاپ میبرد. این بیماری خطرناک و دردناک فرزند به مهم ترین نقطه عطف زندگی او مبدل شد.
درمان کیانا در ایران آغاز میشود. او در جایی گفته است به خاطر شرایط ویژه بیماری، نمیتوانستند منتظر آماده شدن مدارکش برای سفر به خارج از کشور شوند. حضور سعیده قدس در بیمارستان کودکان، برای او فرصتی بود تا با درد و رنج كودكان سرطانی و خانوادههایشان آشنا شود؛ آن هایی كه پشت در بیمارستانها میماندند، افرادی که هزینه ادامه درمان كودك خود را نداشتند و والدینی كه كودكانشان را به خاطر فقر از دست میدادند. او دردهای بچهها و گریههایشان و بغضهای مادران و پدرانی را شاهد بود که کاری از دستشان بر نمیآمد.
همین باعث شد تا قدس به فكر حمایت از آن ها بیفتد. او گفته است:«اول سعی میكردم هر چه قدر از دستم برمیآید، به آن ها كمك كنم؛ پولی، چیزی اگر لازم داشتند. خیلیها از شهرستان میآمدند و بچه را به بیمارستان میسپردند اما خودشان جا و مكان حسابی نداشتند؛ برایشان جا پیدا میكردم و... تا زمانی كه شیمیدرمانی كیانا تمام شد و او را برای چكآپ به خارج از كشور بردیم.»
در آلمان، او با موضوعی آشنا شد که جرقه اصلی موسسه محک را زد؛ همه هزینهها برای كودكان سرطانی تقریبا رایگان بود و نهادهای اجتماعی بیشماری آن را تقبل میكردند. بیمارستانهایی كه در آن ها به این كودكان خدمات ارایه میدادند هم مكانهای ویژهای بودند؛ اتاق بازی و مددكار داشتند و علاوه بر حمایتهای مادی، از بچهها حمایتهای معنوی هم میشد.
نكته جالب دیگر، حمایتهایی بود كه از والدین كودكان میشد؛ كسانی كه به خاطر بهخطرافتادن سلامتی فرزندشان، بسیار آسیبپذیر شده بودند.این جا بود که او با انجمن «خانه مادران» آشنا شد؛ جایی که خانوادههای کودکان سرطانی هنگام درمان بچهها در آن میتوانستند با مشکلات بیماری کنار بیایند. این انجمن از خانواده کودکان سرطانی حمایت میکرد. او با دختر بچهای سالم و با روحیهای دیگر به ایران بازگشت. در همان روزهایی که دکتر گفته بود سرطان کاملا از بدن کیانا محو شده، تصمیمش را برای راه اندازی بنیاد خیریهای در حمایت از کودکان سرطانی گرفته بود.
قدس با دکترهای کیمیا و افرادی که میدانست از تمول مالی برخوردار هستند، صحبت کرد و مقدمات ثبت «مرکز حمایت از کودکان سرطانی» را در سال ۶۸ فراهم آورد. این مرکز با اعلام آمادگی ۲۰ خانواده، با نام «محک» شکل گرفت.
جلسات این گروه ابتدا در خانه های کسانی که آماده همکاری بودند، برگزار شد اما سرانجام در سال ۱۳۷۹، در اتاق یکی از پزشکان بیمارستان «تهران کلینیک»، محک با لوگویی که علامت برگ به عنوان نماد زندگی و خانوادهای در بالای آن بود، متولد شد.
سعیده قدس از همان زمان رسمی شدن فعالیت محک، به عنوان مدیرعامل انتخاب شد و از طریق دوستان و ارتباطهایی که داشت، به جلب کمکهای مردمی اقدام کرد.
نخستین فعالیت های محک برای جلب کمک های مردمی، برگزاری کنسرت ها و نمایشگاه ها، توزیع قلک و عضوگیری بود. مبلغ اولین حق عضویت درمحک 200 تومان در ماه بود. در ابتدا مشکلات متعددی برای جلب این کمک ها وجود داشت ومردم به دلیل فقدان آگاهی در مورد بیماری سرطان، برای کمک کردن مردد بودند. آگاه کردن جامعه از این بیماری و مشکلات و عواقب فردی و اجتماعی آن یکی از نخستین فعالیت های محک بود.
اولین بازارچه های خیریه محک در محل برج «اسکان» و با همکاری یکی از اعضا که خود در این مجتمع ساکن بود، برگزار می شد. قدس به خاطر دارد که در دومین بازارچه خیریه محک، حدود 30 میلیون تومان عاید این نهاد شد و علاوه بر آن، بازارچه صدها عضو و همراه برای محک به ارمغان آورد.
سعیده قدس و همراهانش در محک به خوبی به نیازهای خانواده های کودکان سرطانی واقف بودند؛ مهم ترین این نیازها، تهیه دارو، تامین محلی برای اسکان، رعایت احترام خانواده از سوی کادر درمانی و داشتن اطلاعات کافی در مورد بیماری و عوارض درمان بودند.
محک به صورت مرکز خدمات مددکاری، در بیمارستان های دولتی دانشگاهی معرفی میشد. تامین محلی برای اسکان خانواده های کودکان سرطانی که از شهرستان های دور و نزدیک برای درمان فرزندان خود به تهران می آمدند، یکی از مهم ترین دغدغه های محک بود. این کار سرانجام با تلاش ها و پی گیری های یکی از یاوران محک به سامان رسید. در نتیجه پی گیری ها، شهرداری منطقه 6 تهران ساختمانی چهار طبقه را در خیابان «تهران ویلا» در اختیار محک قرار داد تا به عنوان محل اسکان خانواده های کودکان تحت درمان استفاده شود.
او بعدها از محل درآمد بازارچههای خیریه، زمینی ۴۴۰۰ متری در «دارآباد» خرید؛ زمینی که ابتدا قرار بود برای ساخت محلی برای اسکان خانوادهها اختصاص پیدا کند اما با همراهی دکتر «کرباسیزاده» و «افسانه دبیری»، تبدیل به بیمارستان مجهزی شد که در سال ۸۸ افتتاح و در زمان بسیار کوتاهی، به یکی از قطبهای درمان سرطان کودکان زیر ۱۶ سال تبدیل شد؛ بیمارستانی مجهز که هر کودک زیر ۱۶ سال پس از طی مراحل تشخیص و تشکیل پرونده می تواند به همراه یکی از والدین در آن بستری شده و از خدمات درمانی استفاده کند.
خدمات این بیمارستان برای کودکان مبتلا به سرطان که تحت حمایت محک باشد، متناسب با درصد حمایتی آن ها، رایگان است.
این موسسه تا کنون بیش از ۲۲هزار کودک سرطانی و خانوادههایشان را زیر چتر حمایت خود قرار داده و توانسته است جان کودکان زیادی را از مرگ نجات دهد. این همه به همت زنی است که جدا از نگارش چند کتاب، از جمله «کیمیا خاتون» و دهها جایزهای که خود و موسسهاش گرفته است، در سال ۲۰۰۸ در فهرست ۵۰ زن برتر روزنامه «والاستریت ژورنال»، در رتبه ۴۵ قرار گرفت.
اما نه قدرتی که موسسه محک بعد از بیش از 20 سال حمایت از کودکان سرطانی به دست آورده و نه این همه جوایز و نه حضورش در میان زنان قدرتمند جهان هیچ کدام سعیده قدس را به اندازه لبخند عاری از درد کودکی که همه موهایش ریخته و در راهروهای محک بدون هیچ ترسی بازی میکند، خوشحال و راضی نمیکند.
محک از یک ایده آغاز شد و حالا قلکهای آن تا آن سوی اقیانوسها رفته و همه جهان این سه کلمه را با نام کودکان سرطان ایرانی قبول دارند و با آن همراه میشوند.
سعیده قدس در یکی از مصاحبههایش گفته است:«هنوز چند آرزوی دیگر دارم.»
یکی نوشتن کتاب دومش است که کارهای اجرایی و مدیریتی محک تا الان به او اجازه نداده کاملش کند. دیگری تاسیس بیمارستانی ویژه سرطان سینه است و آخری فرهنگ سازی برای مردمی که هنوز پلاستیک ها و شیشه نوشابه هایشان را در جنگل و کوه و دریا رها می کنند و دارند جهان را با دست خودشان از بین می برند.
سرگذشت سعیده قدس، سرگذشت زنی است که به اتفاق های زندگی خود مثبت نگاه کرده است و بیماری هولناک دخترش را منشا خیری کرده که جان کودکان بیمار را نجات میدهد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر