مریم حیدری؛ شهروندخبرنگار، کابل
«سرهای ما را به دقت بررسی میکردند و میگفتند افغانیها سرهای شان شپش دارد. دندان های ما را بو می کردند و می گفتند افغانی ها کثیف هستند و بو می دهند.»
این جملاتی است که «ستایش» از معلمهایش میشنیده است.
او سومین فرزند یک خانواده مهاجر افغانستانی است که در سال ۱۳۶۹ در ورامین تهران به دنیا آمده است. در حالی که این دختر متولد ایران بوده و خانوادهاش به نظافت او توجه زیادی داشته اند اما بارها با رفتارهای توهین آمیز معلمهایش در مدرسه رو به رو شده است. میگوید: «جرممان افغانستانی بودن بود.»
پدرش کارگر بوده و مادرش خانهدار. با اشتیاق زیادی که ستایش به مدرسه رفتن نشان میداده، پدرش با تحمل تمام سختیها، ضمن تأمین هزینههایی مانند اجاره خانه، غذا، لباس و دیگر مخارج روزمره، شهریه مدرسه او و برادرش را نیز فراهم میکرده است. اما در سال تحصیلی ۸۴-۱۳۸۳میگوید قوانینی از سوی آموزش و پرورش در تهران وضع شده که طبق آن ها، مدارس از جذب فرزندان مهاجر افغانها خودداری کنند و براساس این قوانین، دانش آموزان افغانستانی باید از مدارس تهران اخراج می شدند.
هرچند ستایش و خانوادهاش کارت اقامت ایرانی داشته اند ولی می گوید مدرسه «اتحاد المسلمین» که او در آن درس میخوانده است، او را اخراج و برای یک سال از آموزش محروم میکند: «اول دبیرستان میشدم که به خاطر افغانی بودن و این که در شهرستان تهران قانون آمده بود که هیچ دانش آموز افغانی نباید درس بخواند، من و دیگر دختران افغانستانی را از مدرسه اخراج کردند.»
بعد از یک سال محرومیت از مدرسه، او دوباره به مدرسه برمیگردد. اما می گوید در کنار بدرفتاری بعضی از معلمان، بدرفتاری برخی از هم کلاسیهای ایرانی ستایش هم یکی از مشکلاتی بوده که او و دیگر دوستان افغانستانیاش را آزار میداده است.
به گفته ستایش، فرزندان مهاجران افغانستانی به دلیل سختیهای که در جمهوری اسلامی متحمل میشده اند، برای تغییر وضعیت زندگی خود، در پیش برد درسهای خویش بیش تر از دانش آموزان ایرانی تلاش میکنند. به همین دلیل رتبههای اول تا چهارم همیشه از دانش آموزان افغانستانی بوده است که این کار برای شان دردسر ساز میشده است: «بعضی از دانش آموزان ایرانی با لحنهای بد میگفتند اگر شما افغانیها نمی بودید، الان ما شاگرد اول میشدیم. من در اول دبیرستان شاگرد دوم شدم. اکثرا شاگردهای اول تا چهارم از ما افغانستانیها بود.»
پرداخت شهریه یکی دیگر از معضلات دانشآموزان مهاجر در ایران است در سال ۱۳۸۳ در راستای ترغیب افغانستانیها به بازگشت، قانونی از سوی آموزش و پرورش به تصویب میرسد که باید دانش آموزان مهاجرین افغانستانی مقیم ایران در برابر آموزش در مدارس جمهوری اسلامی، شهریه پرداخت کنند که این مبلغ در کلاسهای پایین کم تر ولی در کلاسهای بالاتر بیش تر بود. این کار سبب می شود بسیاری از خانوادههای مهاجران به دلیل این که توان پرداخت شهریه نداشتند، از رفتن فرزندانشان به مدارس جلوگیری کنند. ولی خانواده ستایش به هر نحوی که شده، برای تهیه شهریه فرزند خود تلاش میکنند.
در محلی که خانواده ستایش زندگی میکردند، یک مدرسه خودگردان افغانستانی بوده که به بچههای افغان خواندن و نوشتن یاد میداده اما مدارکش اعتباری نداشته است؛ مدرسهای که بعدها از سوی جمهوری اسلامی تعطیل میشود: «عمویم سه تا دختر داشت و خودش کارگر بود. حقوق کارگری پایین بود. به خاطری که نمی توانست پول پرداخت کند، دخترانش در مدرسه افغانستانی میرفتند که هزینه اش کم یا رایگان بود. در آن جا کسانی بودند که پس از خواندن صنف دوازهم، می آمدن کلاسهای پایین را تدریس میکردند. تا کلاس هفتم و هشتم را آن جا خواندند، بعد چون همسایهها شکایت کردند، مدرسه افغانیها پلمپ شد.»
آنها در محلهای زندگی میکردند که مهاجران افغانستانی زیادی در آن جا بودند و به گفته ستایش، از سوی عده ای از شهروندان ایرانی ساکن آن مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند: «بعضی مردم شان به شدت از افغانیها بدشان می آمد. میگفتند افغانیها کثیف اند. حتی حاضر نبودند که با ما رابطه داشته باشند. من یک دوره برای آموزش آرایش گری هم رفتم، وقتی میفهمید که افغان هستی، آنطور که به ایرانیها اموزش میداد به ما یاد نمی داد. تازه هم باید زمانی میرفتم که ماموران بازرس در آرایشگاه نمیبود.»
او ادامه میدهد که هیچ یک از دوستان و هم کلاسیهای افغانستانی اش در ایران موفق به ادامه تحصیل نشده اند. برخی از آنها هم به دلیل نداشتن امکان پرداخت هزینه مدرسه، بعد از کلاس ششم یا هفتم مدرسه را ترک کرده و عدهای محدود که درسهای مدرسه را در آن جا تمام کرده، اجازه ورود به دانشگاه نیافته اند.
ستایش بعد از تمام کردن درسهای مدرسه در ورامین تهران، به دلیل این که اجازه راه یافتن در دانشگاه را نداشته است و به خاطر برخی مشکلات شخصی، تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیل، تهران را به مقصد افغانستان ترک کند. او در سال ۱۳۹۱ با مراجعه به یکی از اردوگاههای مهاجرین افغانستانی در تهران، برای رد مرز شدن، خود را تسلیم ماموران پلیس میکند: «وقتی در اردوگاه بودم، کسانی را که از سر کار پولیس گرفته بود، با لباسهای کارگری بودند. بعضیهایشان که خانوادههایشان ایران بودند، خانمهایشان برایشان غذا و پول می آوردند.»
او با جمعی از مهاجرین افغانستانی با اتوبوس از تهران به اردوگاه «سنگ سفید» انتقال داده میشوند. ستایش رفتار راننده اتوبوس را با مهاجران افغانستانی غیرقابل تحمل عنوان میکند: «وقتی آمدم، تنها من دختر بودم. راننده اجازه داد که در صندلی اول بنشینم تا بقیه من را اذیت نکنند. کسانی که با من در اتوبوس بودند، همه شان را از سر کار گرفته بودند و رد مرز میکردند افغانستان. راننده اتوبوس به خاطر غذا نگه نمی داشت و مستقیم ما را آورد اردوگاه سنگ سفید. »
او به هر سختی به افغانستان باز میگردد و حالا از رشته اقتصاد یکی از دانشگاههای کابل فارغالتحصیل شده است و در یک اداره خصوصی کار میکند. دختری که روزگاری در ایران حق تحصیل در دانشگاه را نداشته است، حالا به یکی آرزوهایی که در آن روزها برایش دست نیافتنی و حتی تصورش نیز سخت بوده، دست یافته است.
مطالب مرتبط:
گفت و گو با بصیره؛ دختری که در ایران اجازه نداشت به مدرسه برود
با شناسنامه یک خانواده دیگر در ایران به مدرسه رفتم
دانشجوی افغان در ایران: هویت خود را در دانشگاه مخفی می کردم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر