سال ۱۹۷۴ میلادی، سرآغاز تحولاتی بود که «کامبیز آتابای» میخواست در فوتبال ایران ایجاد کند. آتابای سال ۱۹۷۳ به ریاست فدراسیون فوتبال رسیده بود. انتصاب او معترضانی هم در داخل کشور داشت. برخی به سوابق او نگاه میکردند، برخی هم به نسبت خانوادگی وی با خاندان و دربار پهلوی.
کامبیز پسر «ابوالفتح» بود؛ مردی که پست معاونت وزیر دربار در دوران محمدرضا پهلوی را برعهده داشت. با خاندان پهلوی بزرگ شد، درس آموخت، زبانهای انگلیسی و فرانسه را فرا گرفت و نوع مدیریت داخلی و تعامل خارجی را از بر کرد. پس از پدرش، مدیر کل فنی و خدمات عمومی تشریفات دربار شد. پس وقتی بعد از چنین سمتهایی، ناگهان در اتاق ریاست فدراسیون فوتبال را گشود، میتوانست انتظار نقدهایی بر چرایی حضورش را داشته باشد. صدای اعتراضات را اما خیلی زود خفه کرد؛ نه با چکمه و زور، با نمایش قدرت مدیریتش.
از کامبیز آتابای هنوز به عنوان بیبدیلترین مدیر تاریخ فوتبال ایران یاد میکنند؛ مردی که از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ ریاست بر کنفدراسیون فوتبال آسیا را عهده دار شد. پس از انقلاب که از ایران رفت، جمهوری اسلامی عزل او از ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا را خواست. نخستین و آخرین مدیر ایرانی که بر مسند ریاست کنفدراسیون فوتبال آسیا نشسته بود، با حکم کشورش کنار رفت.
تاریخ مدیریت آتابای در فوتبال ایران لبریز است از یادگارهایی که فوتبال ایران را در اوج قرار داد؛ روزهایی که هنوز مفتخرانه به آن میبالیم. راه اندازی لیگ سراسری برای فوتبال ایران را کسی باور نداشت اما آتابای آن را عملیاتی کرد. او «جام تخت جمشید» را در سال ۱۳۵۲ تاسیس کرد که عنوان نخستین لیگ تاریخ فوتبال ایران را گرفت. کمیته انضباطی، کمیته داوران، کمیته جوانان یا تیمهای ملی از زمان مدیریت او در فدراسیون فوتبال متولد شدند. نگارش برنامه برای لیگ و تقویم دار شدن فوتبال باشگاهی و ملی ایران هم از آثار او است. نتیجه تمام خدماتش، همان هایی است که امروز فوتبال ایران به آن میبالد؛ صعود به مسابقات المپیک ۱۹۷۶ مونترال برای اولین و آخرین بار تا امروز و بعد رسیدن به مرحله یکچهارم نهایی این رقابتها، چهار قهرمانی جوانان آسیا، طلای بازیهای آسیایی، سه دوره قهرمانی جام ملتهای آسیا و صعود به جام جهانی ۱۹۷۸ که فقط با حضور ۱۶ تیم از سراسر جهان برگزار میشد و آسیا یک سهم از آن بیش تر نداشت.
از کامبیز آتابای هنوز به عنوان بیبدیلترین مدیر تاریخ فوتبال ایران یاد میکنند؛ مردی که از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ ریاست بر کنفدراسیون فوتبال آسیا را عهده دار شد.
این فقط یادگارهای آتابای روی صحیفه فوتبال ایران است؛ آنچه قاب شده و پیش چشم قرار گرفته. اما آنچه شاید ندانیم، از مراودات او است برای انتخاب مربیان خارجی برای تیمهای ملی.
کامبیز به شکلی افراطی شیفته فوتبال انگلستان بود. میشود او را محق دانست چون فوتبال جهان در همان سالها تحت تالیف مربیان بریتانیا قرار داشت. لیگ جزیره در میان تمام لیگهای اروپایی میدرخشید و مربیانش محبوبترینها میان متمولان اروپایی بودند. آتابای البته با فلسفه ناسیونالیستی خودش جلو میرفت. او برای تیمهای ملی ردههای پایه مربیان ایرانی را میپسندید. نخستین تیم ملی تاریخ نوجوانان ایران را با «ناصر ابراهیمی» شکل داد که نمی دانیم این روزها کجا است. تیم ملی جوانانش را اما به دست «حشمت مهاجرانی» سپرد. دومی آن قدر معقول بود که محمدرضا شاه او را برای تربیت فرزندش در «سعدآباد» انتخاب کند.
اما برای تیم ملی کشورش، سراغ نام دارترینهای انگلستان رفت. نقل میکنند که سپتامبر سال ۱۹۷۴ کامبیز آتابای به صورت مستقیم با «برایان کلاف» وارد مذاکره شد. نام برایان برای فوتبال آسیا رعشه میآورد؛ گل زن قهار باشگاههای «میدلزبرو» و «ساندرلند» که در ۲۵۴ بازی موفق به ثبت رکورد بیبدیل ۲۵۱ گل شد. کارنامهاش در دربی «کانتی»، «برایتون» و «لیدزیونایتد» حیرت انگیز بود و کم تر کسی انتظار داشت پیشنهاد یک فدراسیون آسیایی را قبول کند. نتیجه مذاکره مستقیم کامبیز آتابای با برایان کلاف اما متفاوت از انتظارات پیش رفت. در کم تر از ۴۸ ساعت، کلاف موافقت اولیهاش برای حضور در ایران و سرمربی گیری تیم ملی را پذیرفت.
آتابای ولی در همان ساعات مذاکره با کلاف، مخفیانه از سفارت انگلستان در ایران خواست در مورد ویژگیهای اخلاقی برایان کلاف به او توضیح دهند. در نامهاش خطاب به سفیر انگلستان نوشته بود: «مسلما انتخاب نهایی فدراسیون فوتبال ایران یک مربی بریتانیایی خواهد بود اما برای ما، ویژگیهای حسنه رفتار مربیان خارجی از اهمیت ویژهای برخوردار است.»
پاسخ سفارت انگلستان اما جالب بود؛ آن ها به کامبیز آتابای هشدار دادند که قادر به کنترل رفتارهای متفاوت کلاف نخواهد بود. سفارت انگلستان مربی شهیر این کشور را «قلدر» و «خودرای» نامیده بود.
برایان کلاف اکتبر سال ۱۹۷۴ به ایران آمد. کامبیز آتابای با سرمربی انگلستانی در مورد آنچه از خبرنگاران بریتانیایی و همین طور سفارت این کشور در تهران شنیده بود، صحبت کرد. مقابل یکی از مشهورترین مربیان وقت فوتبال انگلستان نشست و برای او پیش شرطهایی مانند لزوم حضور دستیار ایرانی در کادر فنی، تعامل با خبرنگاران و تبعیت از دستورات فدراسیون فوتبال را قرار داد. برایان کلاف در پایان نشست با رییس فدراسیون ایران، یک هفته زمان خواست تا به صورت قطعی به ایران پاسخ دهد. آتابای اما شروط ایران را بینیاز از بررسی دانست، با کلاف دست داد، خداحافظی کرد و برای همیشه پرونده حضورش در ایران را مختومه دانست.
برایان در بازگشت به انگلستان ولی تعریف جدیدی از فوتبال ارایه کرد. او هنوز هم با آن شعار معروفش شناخته میشود: «من در فوتبال به دنبال معجزهها میگردم.»
در بازگشت از ایران به انگلستان، مربی گری تیم «ناتینگهام فارست» را در دست گرفت و با این تیم، قهرمان انگلستان و دو بار قهرمان اروپا شد. این همان معجزهای بود که از آن حرف میزد. سپتامبر سال ۲۰۰۴ که برای همیشه چشمهایش را به روی دنیا بست، «دیلی اسپورت» در موردش نوشت: «رخت کن ناتینگهام فارست یک قربان گاه برای بازیکن ها بود و حتی رییس باشگاه نیز اجازه ورود به آن جا را نداشت. فریاد میزد، هتاکی میکرد و گاهی با بازیکنان زد و خورد داشت.»
هرگز رابطهای حسنه با خبرنگاران برقرار نکرد. در کنفرانسهای مطبوعاتی خود میگفت: «میدانم شما چه میخواهید. شما زرد مینویسید. برای همین چند کلمه رکیک میگویم و بعد دست از سرم بردارید.»
کلاف البته یکی از عاشقان فعالیتهای حقوق بشری هم بود. با وجود رفتار خشنی که کنار زمین داشت، به کودکان بیسرپرست و معلولان با تمام وجودش کمک میکرد.
آتابای سیاق چنین مردی را نپسندید. او سراغ یکی مانند «فرانسیس اوفارل» رفت. کارنامه اوفارل به غایت درخشان بود. سرمربی گری در «ویموث»، «لسترسیتی»، «کاردیف» و البته «منچستریونایتد» را در عقبهاش داشت. دقت کنیم که او سرمربی منچستریونایتد بود، نه یک دستیار و کمک مربی.
آتابای حتی برای عقد قرارداد با اوفارل هم تاییدیههای اخلاقی گرفت. شروط قبلی را پیش روی این بریتانیایی هم گذاشت و از اکتبر سال ۱۹۷۴ سرمربی گری تیم ملی ایران را به او سپرد. در قرارداد اوفارل قید شده بود که «حشمت مهاجرانی»، سرمربی تیم ملی جوانان ایران باید دستیار اول تیم ملی ایران باشد. اوفارل دو سال سرمربی ایران بود و تیم ملی را به قهرمانی بازیهای آسیایی رساند و دوباره به انگلستان بازگشت. مهاجرانی پس از آن، سرمربی تیم ملی ایران شد. قهرمانیهای مکرر در جام ملتهای آسیا و صعود به جام جهانی، به نام این پیر خراسانی فوتبال ایران ثبت شده است.
حالا اما داستان کمی فرق کرده است؛ تمام آنچه روزی روزگاری معیاری بود از سوی کامبیز آتابای برای عقد قرارداد با مربیان نام دار انگلیسی، امروز نه تنها فراموش شده اند که مسیری دیگر از آن را انتخاب کردهایم. در قرارداد فدراسیون فوتبال ایران با «کارلوس کیروش»، بندهایی متفاوت را میخوانیم؛ مثلا منع مصاحبه با رسانههای فارسی زبان خارج از کشور، بهویژه بخش فارسی شبکه «بی بی سی». در قرارداد کیروش میزان مرخصیهای سالیانهاش ۵۴ روز تعیین شده است ولی تقریبا او را کم تر از ۶۰ روز در ایران میبینیم. نداشتن تعامل با رسانهها یا حمله به خبرنگار «ورزش سه» از سوی دستیارش، نه قصران کیروش که دقیقا نتیجه بذری است که فدراسیون فوتبال کاشته است و امروز درو میکنیم. دستیاران خارجی کارلوس سال قبل به دستور مستقیم او اخراج شدند و حالا مشخص نیست پس ازهشت سال حضور این مربی در ایران، چه کسی وارث دانش او خواهد بود. تفاوتها نه از کیروش با اوفارل و کلاف که از کامبیز آتابای با «مهدی تاج»، رییس کنونی فدراسیون فوتبال ایران سرچشمه میگیرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر