close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

گزارش آخرین روز عمر یک زندانی محکوم به اعدام

۲۳ مهر ۱۳۹۴
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۸ دقیقه
گزارش آخرین روز عمر یک زندانی محکوم به اعدام
گزارش آخرین روز عمر یک زندانی محکوم به اعدام

«فرهاد وکیلی»، زندانی کُرد محکوم به اعدام در بند 350 زندان «اوین»، یکی از روزهای عادی خود را می گُذراند. نیمه اردیبهشت ماه بود و حدود 50 نفر از زندانیان امنیتی و سیاسی این بند در حال بازی والیبال بودند. بلندگو نام وکیل بند را صدا کرد و فرهاد وکیلی که وکیل بند خوبی هم بود، به هوای پی گیری کار بچه های بند به دفتر افسرنگهبانی رفت. او هیچ وقت برنگشت. چند ساعتی که گذشت، همه هم بندی ها نگرانش بودند. همه می دانستند که فرهاد حکم اعدام دارد. فردا هفت صبح تله تکست تلویزیون اتاق های بند ۳۵۰ خبر تازه به روز شده صداوسیما را نشان می داد و ما خواندیم که "فرهاد وکیلی سحرگاه امروز اعدام شد".
بند در بهت و حیرت فرو رفت. این بار دیگر اثری از نگرانی و دل‌شوره نبود؛ اندوه و غم بود که همه جا روی همه جان‎مان نشسته بود.»

این روایت یک زندانی بند 350 زندان اوین در گفت و گو با «ایران‎وایر» است.  «نوید» که دوران سکونتش در زندان به هفت سال رسیده، می گوید در طول این سال ها شاهد رفتن بسیاری از هم بندی هایش بوده که بی هوا و بدون آگاهی از اجرای حکم خود، به نیت انجام یک کار ساده از بند خارج شده اند اما هرگز برنگشته اند: «زندانی های محکوم به اعدام تا پیش از آن که به انفرادی منتقل بشوند، از روز و ساعت اجرای این حکم خبر ندارند. اغلب، بلندگوی زندان با صدا زدن محکوم به اعدام با عناوین مختلفی هم‌چون اعزام به بهداری، بیمارستان، دادسرا یا حتی ملاقاتی، او را از بند صدا می زنند و زندانی که هیچ اطلاعی از زمان اجرای حکمش ندارد، نه فرصت این را پیدا می کند که از دوستان هم‌بندی خود خداحافظی کند و نه این که شاید نامه ای یا وصیتی به کسی بسپارد، یا حتی یکی از وسایل شخصی اش را بخواهد به هم اتاقی خود ببخشد و یا سفارش و حرف آخری داشته باشد. شکارچیانِ لباس‌شخصی که غالبا مامور بند ۲۴۰ یا ماموران وزارت اطلاعات هستند، زندانی را که هنوز نمی داند برای چه کاری به دفتر احضار شده، با خودشان به انفرادی می برند. در انفرادی بند، زندانی هیچ کدام از وسایل شخصی را با خودش همراه نیاورده و هیچ کسی از آشنایان وعزیزانش را هم هرگز نخواهد دید. به او یک کتاب قرآن و یک کتاب مفاتیح می دهند و او تنها کم تر از 12 ساعت فرصت دارد تا به خدای خودش التماس و گریه  و زاری کند و برای مرگ آماده شود و یا احیانا از اشتباهاتش توبه کند. همه زندانی های محکوم به اعدام، از زندانیان عقیدتی گرفته تا مواد مخدر و قصاص نیز همین پروسه را طی می کنند. اما زندانیان محکوم به قصاص تنها کسانی هستند که هنوز هم امیدی به زنده ماندن دارند چون ممکن است در آخرین دقایق حیات‎شان، توسط خانواده مقتول در هنگام اجرای حکم بخشیده شوند.»

«رها. ر» یکی از زندانیان عقیدتی است که چند ماهی را در یکی از انفرادی های بند ۲۴۰ به سر می برده است. او که گاهی از پشت دیوارهای نازک سلول می توانسته صدای ضجه و زاری زندانیان محکوم به اعدام را بشنود، از محکومان به اعدامی می گوید که ترس از مرگ در وجود آن ها هویدا بوده و تمام طول شب از گریه و تضرع و توبه و نماز غافل نمی شده اند.

رها از هم‎دلی پنهانش با یکی از نگهبابان زندان می گوید و این که یکی از آن ها گاهی مابین درد و دلش با او، از شب آخر محکومان به اعدام می گفته است و از اتفاقاتی که دیگران نمی توانند شاهد دیدنش باشند؛ از موکت سراسر کثیف سلول ها که به گفته او پر از لکه ادرار و حتی گاه مدفوع محکومان به اعدامی است که اختیار خود را ساعاتی پیش از اجرای حکم از دست می داده اند و همه چیز را به خاطر ترس و وحشتی که سراسر وجودشان را فرا گرفته بوده، فراموش کرده اند.

نگهبان زندان به رها گفته گاهی با آن هایی که بی تاب ترند و تحمل کم تری دارند، در شب آخر زندگی‎شان هم‎صحبت می شده است:«من هم هیچ کاره ام و دلم برای آن ها می سوزد. تنها کاری که از دستم برمی آید، دل‎داری دادن به آن ها است و سعی می کنم این یک کار را از آن ها دریغ نکنم. بعضی از آن ها در ساعت های آخر شب از شدت دل‎شوره بی تاب می شوند و داد و بی‎داد کرده و مزاحم بقیه می شوند. من معمولا سعی می کنم آخرین درخواست آن ها را که یک لیوان چای داغ و یا یک نخ سیگار است، اجابت کنم و از سهم خودم به آن ها چای و قند می دهم. خبری از آن مراسمی که در فیلم ها می بینیم، نیست؛ این که زندانی آخرین غذایش را سفارش بدهد یا شب آخرش را با عزیزانش بگذراند و یا یک روحانی آخرین دقایقش را با او سپری کند. او به تنهایی در سلول انفرادی نگه‎داری می شود و تا صبح علی الطوع بی تابی می کند تا زمانی که سپیده بزند و به سمت طناب دار برود.»

رها یکی از خاطرات خود را در طول دوران اقامتش در بند 240 این گونه تعریف می کند: «یکی از نگهبان ها من را به انبار بند برد. آن جا کفش ولباس و کمربندهای فراوانی روی هم تلنبار شده بودند. دستم به سمت یک کفش نو رفت که آن جا، یک گوشه گذاشته شده بود. نگهبان همراهم وقتی تعجب مرا دید، به من اصرار کرد تا آن کفش یا هر آن چه را که می بینم و می پسندم، برای خودم بردارم! او گفت که  این ها آخرین اشیا و اموال محکومان به اعدام است که در این جا باید لباس شخصی خودشان را با لباس مخصوص اعدام عوض کنند. لباس مخصوص اعدام، همان لباس آبی یک‎دست بیمارستان و بهداری زندان است که آن ها در آخرین دقایق حیات برای اجرای مراسم اعدام می پوشند.»

طناب داری که برای اجرای مراسم اعدام استفاده می شود، با طناب معمولی فرق می کند و گره طنابِ دار، یک گره مخصوص است که فقط برای این کار استفاده می شود.

گره طناب به شکلی بسته می شود که هم‎زمان با کشیده شدن صندلی از زیر پای محکوم و آویزان شدنش، مهره های دوم گردن شکسته و زائده استخوانی مهره ها وارد بصل النخاع شده، شریان های ناحیه گردن به سرعت بسته شود. پس از آن، محکوم جان می دهد. اما گاهی مراسم اعدام به علت گره نامناسب یا استفاده از روش های دیگری مثل جرثقیل برای بالا کشیدن فرد اعدامی، تبدیل به مراسم دردناکی می شود که مرگ تدریجی زندانی را به همراه دارد و روند مرگ را دردناک و طولانی تر می کند.

رها از وحشت زندانیان محکوم به مرگ در زندان که گاهی منجر به خودکشی و یا حتی دیگرکشی می شود، برایم تعریف می کند: «زندانی محکوم به مرگ که توسط وکیل یا خانواده اش از اعدام قریب الوقوعش خبردار شده، ممکن است دست به خودکشی بزند. او به این امید دست به خودکشی می زند که شاید در طول مسیرانتقال به بیمارستان فرصت فرار پیدا کند یا به هر دلیل بتواند از مرگ بگریزد. زندانیان شرور و متهم به قتل ممکن است راه دیگری انتخاب کنند. آن ها یکی از هم بندان و یا شاید حتی دوستان خود را می کشند تا پرونده قتل جدیدی برایشان مفتوح شود و طبق قانون، بتوانند حدود پنج سال دیگر برای رسیدگی به این پرونده جدید زنده بمانند. من خودم در زندان در مورد یک زندانی خطرناک شنیدم که دو بار در طول 10 سال گذشته محکومیت خود، دو نفر را در همین زندان کشته و به این شکل از اعدام فوری گریخته است. اما این ها مواردی هستند که سینه به سینه و از طریق نقل قول به گوشم خورده و در مورد صحت آن اطلاع دقیق ندارم.»

«نوید»، دیگر زندانی ساکن زندان اوین از مرگ یکی از هم‎بندی هایش به نام «علی اکبرسیادت» می گوید. علی اکبر سیادت به اتهام جاسوسی برای اسراییل دستگیر و در دی ماه 1389 به دار آویخته شد. سیادت که گویا خلبان هواپیمای جنگی بوده و در دوران جنگ بارها به آسمان بغداد نفوذ کرده، در سال 1387 به اتهام دادن اطلاعات به «موصاد» دستگیر می شود. فردای روز اعدامش خبر تاسف انگیزی در سراسر بند می پیچد؛ این که مرگ او بسیار دردناک بوده و او به خاطر جثه کوچک و وزن کم، بیش از 15 دقیقه به طناب دار آویزان بوده و به شیوه ای غیراستاندارد و غیرانسانی جان می دهد.

نوید به «ایران وایر» می گوید: «آن هایی که به مرگ در ملاءعام محکوم می شوند، از این شکل جان دادن بسیار واهمه دارند چون محکوم را آرام آرام با جرثقیل بالا می برند تا کم کم خفه شود. این دقیقا معادل فشار دادن دست روی گلوی یک فرد است و به خاطر یکسان نبودن فشار و تقلای اعدامی، این مرگ دقایق زیادی به طول می انجامد و با زجر شدید همراه است.»

در زندان «رجایی شهر» و اوین، زندانیان سیاسی و عادی برای هم بندیان سابقی که حکم اعدام‎شان اجرا شده، در روز اعدام ، سوم، هفتم و چهلم اعدام شدگان مراسم ختم برگزار می کنند. آن ها اغلب حلوا می پزند و در حسینیه بند عزاداری می کنند. این مراسم عزاداری همراه با پذیرایی با خرما و چای و خواندن فاتحه برای فرد درگذشته است. اما گاهی مسوولان اجازه برگزاری این گونه مراسم را هم به زندانیان سیاسی نمی دهند. برای همین، زندانیان نیز در حیاط زندان حلقه زده و با هم‎دیگر سرود می خوانند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

"آرایش ویژه ماه محرم" غیرقانونی اعلام شد

۲۳ مهر ۱۳۹۴
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
"آرایش ویژه ماه محرم" غیرقانونی اعلام شد