تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهرهها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشتهاند تا سقفی پدیدار شود؛ خشتهایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمامشده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریدهاند. از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان دیگر به دلیل استعداد شگرف آنها برای تخریب و نابودی ساختههای دیگران، «تأثیرگذار» نامگرفتهاند.
زنان ایرانی، نویسنده برگهای بسیاری از کتاب تاریخ ۲۰۰ سال اخیر ما بودهاند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آنها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعیشان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژههای علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آنها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزماندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایران وایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هرروز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر میگذارند. بدیهی است همانطور که اشاره کردیم، همه فعالیتها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه، مورد تأیید «ایران وایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچیک از افراد این لیست را نمیشود کتمان کرد.
این لیست، اولین سری سلسله بیوگرافیهای زنان تأثیرگذار ایران است که بهمرور تکمیل میشود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.
***
محلی ها به «ننه حبیب» می گویند «بانوی نمک». خون گرم است و هر جمله را که تمام میکند، یک بار هم با لهجه شیرین ماهشهری قربان صدقه ات می رود.
ننه حبیب حالا ۶۲ سال دارد؛ زنی که درست از بعد از مرگ شوهر جوانش، برای این که بتواند ۱۳ فرزندش را سیر کند، راهی نمک زارهای حوالی «پل جراحی» در ۲۰ کیلومتری ماهشهر شده و تا همین چند ماه پیش که آرتروز گرفته و خانه نشین شده، ۴۲ سال متوالی در آن بیابان نمک جمع کرده و فروخته است.
ماشین های عبوری، اهالی ماهشهر و سربندر، حتی شادگانی ها و ساکنان منطقه پل جراحی، «هزار واحدی» ها، اهالی «کمپ خیام» و مردم محله «زمین ها» هم ننه حبیب را می شناسند و دوست دارند و هر بار که او را از دور می بینند، برایش دست تکان می دهند.
ننه حبیب سمبل تلاش یک زن تنهای سرپرست خانوار در دل جامعه ای به غایت بی رحم و سنت زده است. ۴۲ سال گرمای سوزنده نمکزارهای اطراف ماهشهر و سربندر را به زانو درآورده و از دل سفیدی نمک های دور و برش، خرج ۱۳ سر عائله را جور کرده است. خودش همیشه شکرگذار است. وقتی از درآمدش میپرسیم، می گوید: «الهی شکر مادرجان، برکت از خدا است. نمک مهریه فاطمه زهرا است. من هم با همین کار بچه هایم را بزرگ کردم. ۱۶ بار رفتم کربلا. حتی حج رفتم. همان سالی که حاجیها را کشتند، من هم آن جا بودم. امسال بعد از ۴۲ سال دکتر منعم کرده است. می گوید آرتروز گرفته ام. سه سال است خوب نمی بینم. چشم پزشک هم می گوید به خاطر انعکاس نور سفید نمک ها چشم هایم آسیب دیده اند.»
دخترهای ننه حبیب درس خوانده و دیپلم گرفته اند. دو تا از دخترهایش پرستارند و یکی آرایشگاه دارد. پسرهایش اما بعد از مقطع راهنمایی رفتهاند دنبال کسب و کار .
خانه ننه حبیب در سربندر است؛ محله زمینها. او چهل و اندی سال پیش همسرش را از دست داد. از همان موقع به فکرش رسید از یک مسیر شرافتمندانه دنبال کسب و کار باشد. سرمایه و حمایت گری اما نداشت. یک روز راه افتاد به سمت زمین های زیر پل جراحی و دید آن جا یک عالمه نمک خوابیده است؛ نمک هایی که می شود با زور بازو و بیل استحصال شان کرد: «من شادگانی هستم. ۹ ساله بودم که شوهرم دادند به پسر عمویم. ۱۱ سالم بود که اولین بچه ام را به دنیا آوردم. پسر بزرگم را ببینی، عینا هم سن و سال من است. تفاوت سنی زیادی نداریم. من پا به پای شوهرم کار می کردم. خیلی کمکش می کردم و همیشه از خدا می خواهم روحش از من راضی باشد. اما متاسفانه او بسیار زود مرد و من و آن همه عائله را تنها گذاشت. تمام این سال ها کارم جدا کردن نمک ها از سطح زمین بوده است. ۴۲ سال کار کردن درست روی این تکه از زمین سفید خدا برایم قوت قلب بوده است.»
ننه حبیب ماشین داری؟ چه طور تا آن جا می روی؟
- نه؛ ماشین ندارم. خیلی ها مرا می شناسند و می رسانند. با ماشین های عبوری می روم؛ با تاکسی. زیر پل جراحی پیاده می شوم و راه می افتم به سمت نمک زارها. گاهی شده که روزی سه تا پنج تن نمک کپه کرده ام یک گوشه. همان جا یک دست خطی که بچه ها برایم نوشته اند را می گذارم که شماره تلفنم روی آن نوشته شده و نوشته شده که حرام است اگر بدون هماهنگی نمک هایم را ببرند. مشتری می آید و زنگ می زد. با هم توافق می کنیم سر قیمت.»
اما در این چند ماه که ننه حبیب نرفته پی نمک هایش، چند تن از نمک هایش را باران با خودش برده است: «یک میلیون نمک جمع کرده بودم. پسرها حوصله ندارند کار مرا دنبال کنند. سه پسر دارم که با خودم زندگی می کنند اما به کار من علاقه ای ندارند. گاهی پلاستیک می کشم روی نمک ها اما باران که بیاید، پلاستیک که حریفش نمی شود. آن ها را می شورد و با خودش می برد.»
ننه حبیب ۴۲ سال هر روز بعد از نماز صبح کارش همین بوده است؛ چه زمستان بوده و زمهریر و چه تابستان کشنده و طاقت فرسای آن نواحی که گاهی تا ۶۰ درجه هم می رسد. همان یک کیلومتری زمینی که ننه حبیب نمک ها را با بیل می کاوید، پتروشیمی ماهشهر قرار دارد. نمک ها از تجمیع آب زیرزمینی دریای آن حوالی تولید می شوند و مشتری ها برای مصرف خوراکی از آن بهره می برند.
می پرسیم ننه حبیب، اسم خودت چیست؟
چند ثانیه طول می کشد که اسمش را به زبان بیاورد: «شاگره بیان بخت».
در طول تمام این سال ها و آن وقت ها که جوان تر هم بوده، هیچ کس ننه حبیب را در این بیابان برهوت آزار نداده است. می گوید نمک حرمت است. مردم این منطقه مرا می شناسند. همه می دانند من سرپرست ۱۷ سر عائله هستم. به من می گویند مادر نمک زار.»
عکسها از خبرگزاری ایسنا
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
خیلی خوب بود